کلمه جو
صفحه اصلی

opportunist


معنی : سازشکار، فرصت طلب، نان بنرخ روز خور
معانی دیگر : نان بنر  روز خور

انگلیسی به فارسی

فرصت طلب، نان بنرخ روز خور


اپورتونیستی، فرصت طلب، نان بنرخ روز خور، سازشکار


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who tends to take advantage of situations to serve his or her own ends, especially without regard for others or of principles.

- When the wealthy widow became ill, opportunists scrambled to befriend her daughters.
[ترجمه A.A] وقتی بیوه ثروتمند بیمارشد فرصت طلبها سر و دست شکستند که با دخترهاش رو هم بریزند
[ترجمه ترگمان] وقتی که آن بیوه ثروتمند بیمار شد، ناچار شد با دخترهایش دوستی کند
[ترجمه گوگل] وقتی بیوه ثروتمند بیمار شد، اپورتونیست ها با دوست دختر خود مشغول تقلا کردند

• seizing opportunities (often without regard for principles or ethics)
one who seizes opportunity (often without regard for principles)

مترادف و متضاد

سازشکار (اسم)
compromiser, opportunist

فرصت طلب (اسم)
opportunist

نان بنرخ روز خور (اسم)
opportunist

جملات نمونه

1. Like most successful politicians, Sinclair was an opportunist.
[ترجمه ترگمان]به مانند بسیاری از سیاستمداران موفق، سینکلر یک فرد فرصت طلب بود
[ترجمه گوگل]سینکلر، مانند بسیاری از سیاستمداران موفق، اپورتونیست بود

2. He was portrayed as a ruthless opportunist who exploited the publicity at every opportunity.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان یک فرد opportunist ظالم به تصویر کشیده شد که در هر فرصتی از تبلیغات سو استفاده می کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک اپورتونیست بی رحمانه به تصویر کشیده شد که در هر فرصتی تبلیغاتی را مورد بهره برداری قرار داد

3. The story depicts the hero as a cynical opportunist.
[ترجمه ترگمان]داستان قهرمان به عنوان یک فرد فرصت طلبی کننده را به تصویر می کشد
[ترجمه گوگل]داستان این قهرمان را به عنوان اپورتونیست سینیک نشان می دهد

4. Smith marked his debut match with an opportunist goal.
[ترجمه ترگمان]اسمیت اولین بازی خود را با یک هدف opportunist مشخص کرد
[ترجمه گوگل]اسمیت اولین بازی خود را با یک هدف فرصت طلب نشان داد

5. The party grew more reformist and opportunist.
[ترجمه ترگمان]این حزب reformist و opportunist شد
[ترجمه گوگل]حزب اصلاح طلب و اپورتونیست بیشتر شد

6. The opportunist was way out of line.
[ترجمه ترگمان]فرصت طلب هنوز از خط خارج شده
[ترجمه گوگل]اپورتونیستی از خط خارج شد

7. There are basically two types of thief: the opportunist and the pro.
[ترجمه ترگمان]دو نوع دزد وجود دارد: فرد فرصت طلبی و حامی
[ترجمه گوگل]اساسا دو نوع از دزد اپورتونیست و طرفدار وجود دارد

8. So how did we nail the opportunist without resorting to high-level warfare?
[ترجمه ترگمان]بنابراین چگونه به فرصت طلبی بدون توسل به جنگ های سطح بالا دست زدیم؟
[ترجمه گوگل]پس چگونه اپورتونیستی بدون توسل به جنگ در سطح بالا چنگ زد؟

9. The opportunist was told what he deserved to know: nothing.
[ترجمه ترگمان]فرصت طلب به چیزی که استحقاقش را داشت گفته بود: هیچی
[ترجمه گوگل]اپورتونیست گفته شد که او سزاوار چیزی نیست

10. But he is a sufficiently good opportunist to put a strategic gloss on something he is going to do anyway.
[ترجمه ترگمان]اما او یک فرد opportunist به اندازه کافی خوب است که یک برق استراتژیک برای کاری که قرار است به هر حال انجام دهد ارائه دهد
[ترجمه گوگل]اما او اپورتونیستی به اندازه کافی خوب است که بر روی چیزی که او در هر حال انجام می دهد، براق استراتژیک قرار گیرد

11. The last-minute outbidding by opportunist builders is costing ordinary buyers a small fortune in lost fees.
[ترجمه ترگمان]آخرین دقیقه کاری که سازندگان دوره گرد انجام می دهند برای خریداران عادی هزینه کم در هزینه های از دست رفته را دارند
[ترجمه گوگل]آخرین باری که توسط سازندگان اپورتونیستی هزینه می شود، هزینه های معمولی را برای خریداران معمولی به دست می آورد

12. Beware of an opportunist rag trade beginning to sell you recycled clothing under the guise of social awareness.
[ترجمه ترگمان]از یک تجارت کهنه و کثیفی که شروع به فروش لباس های بازیافتی تحت پوشش آگاهی اجتماعی می کنند، آگاه باشید
[ترجمه گوگل]مراقب باشید از یک تجارت طلب اپورتونیستی شروع به فروش لباس های بازیافت شده خود را تحت پوشش آگاهی اجتماعی

13. In hunter-gatherer societies the male opportunist streak would have been far more easily satisfied by adultery than by polygamy.
[ترجمه ترگمان]در جوامع شکارچی - gatherer، streak مرد، به راحتی با زنا قانع می شد تا چند همسری
[ترجمه گوگل]در جوامع شکارچی جمع کننده، طغیان مرد اپورتونیستی، با زنا بسیار راحت تر از چند گامیه بوده است

پیشنهاد کاربران

فرصت طلب

زمانه ساز/دار ، ابن الوقت


کلمات دیگر: