1. Omnipresence was only one of several attributes that tipped him over into the realm of the superhuman.
[ترجمه ترگمان]omnipresence تنها یکی از چندین ویژگی بود که او را به قلمرو فوق بشری سوق داد
[ترجمه گوگل]همهچیز تنها یکی از ویژگیهای گوناگون بود که او را به قلمرو فوق فکری تبدیل کرد
2. The ECB's near omnipresence is the result of exceptional economic circumstances.
[ترجمه ترگمان]بانک مرکزی اروپا در نزدیکی همه جا نتیجه شرایط اقتصادی استثنایی است
[ترجمه گوگل]تقریبا در همه جای اوپک ECB نتیجه شرایط استثنایی اقتصادی است
3. The reports show in previously unknown detail the omnipresence of drones in Afghanistan, the Air Force's missile-toting Predators and Reapers that hunt militants.
[ترجمه ترگمان]این گزارش ها در گذشته به جزئیات نامعلوم در حضور همه جا از هواپیماهای بدون سرنشین در افغانستان، شکارچیان سلاح مجهز به نیروی هوایی و Reapers که ستیزه جویان را شکار می کنند، نشان می دهند
[ترجمه گوگل]گزارش ها نشان می دهد که جزئیات هواپیماهای بدون سرنشین هواپیمای بدون سرنشین در افغانستان، شکارچیان و موشک های موشک نیروی هوایی که شبه نظامیان را شکار می کنند، نشان می دهد
4. God's omnipresence and the manifestation of his presence are two different things.
[ترجمه ترگمان]حضور او در همه جا و جلوه حضور او دو چیز متفاوت است
[ترجمه گوگل]همهچیز بودن خدا و تظاهر حضور او دو چیز متفاوت است
5. Parents cannot possibly control television, with its titanic omnipresence.
[ترجمه ترگمان]والدین نمی توانند تلویزیون را با حضور همه جا در همه جا کنترل کنند
[ترجمه گوگل]والدین نمی توانند کنترل تلویزیون را با تمامیتی تیتانیکی کنترل کنند
6. Even the international press thrilled at the omnipresence of France s young, dynamic can-do President, and Sarko could use some of that spin now.
[ترجمه ترگمان]حتی مطبوعات بین المللی از حضور همه جایی جوانان جوان فرانسه، یعنی رئیس جمهور، به هیجان آمده و Sarko می توانند از برخی از این spin استفاده کنند
[ترجمه گوگل]حتی مطبوعات بین المللی در همه جا از فرانسه فرار می کنند که جوان و پویا می تواند رئیس جمهور را امتحان کند و سارکو می تواند از برخی از این چرخش ها استفاده کند
7. Due to the omnipresence of dioxins, all people have background exposure and a certain level of dioxins in the body, leading to the so-called body burden.
[ترجمه ترگمان]با توجه به حضور همه جا بودن مواد dioxins، همه افراد در معرض قرار گرفتن در پس زمینه و در سطح ویژه ای از dioxins در بدن قرار دارند که منجر به بار به اصطلاح بدن می شود
[ترجمه گوگل]به علت همهچیز بودن دیوکسینها، همه افراد دارای قرار گرفتن در معرض پس زمینه و سطح معینی از دیوکسینها در بدن هستند، که منجر به باروری به اصطلاح بدن می شود
8. For Zwingli, Luther's affirmation of a human body's omnipresence inevitably negated the very essence of what a human body is entirely.
[ترجمه ترگمان]برای تسوینگلی، تایید لوتر از حضور همه جا در همه جا ماهیت آن چیزی را که یک جسم انسان به طور کامل از آن استفاده می کند را نفی می کند
[ترجمه گوگل]برای Zwingli، تأیید لوتر از همه جا در بدن انسان به طور ناگهانی، ماهیتی از آنچه که بدن انسان به طور کامل دارد، منعکس می شود
9. Sometimes it is suggested that the omnipresence of religious belief constitutes confirmation or validation of an omnipresent divinity.
[ترجمه ترگمان]گاهی اوقات پیشنهاد می شود که حضور همه جا در اعتقادات مذهبی تایید یا تصدیق یک الوهیت حاضر در همه جا را تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]گاهی اوقات پیشنهاد می شود که همهچیز بودن اعتقادات مذهبی، تأیید یا اعتبار یک الوهیت همه جا هست
10. He has persisted for three millennia—an omnipresence in art, folklore, churches, and census rolls. To Muslims, he is Daoud(sentence dictionary), the venerated emperor and servant of Allah.
[ترجمه ترگمان]او به مدت سه سال پافشاری می کند - حضور در همه جا در هنر، فولکلور، کلیساها و فهرست های سرشماری برای مسلمانان، داوود داوود (فرهنگ لغت)، امپراتور محترم و بنده خدا است
[ترجمه گوگل]او تا سه هزاره ادامه داده است - همه چیز در هنر، فرهنگ عامه، کلیساها و رولهای سرشماری به مسلمانان، او داوود (فرهنگ لغت جمله)، امپراتور احترام و بنده خدا است
11. The picture vividly portrays the omnipresence of cell phones, which are playing an important role in our ordinary life.
[ترجمه ترگمان]تصویر به وضوح نشانگر حضور همه جایی تلفن های همراه است که نقش مهمی در زندگی عادی ما بازی می کنند
[ترجمه گوگل]این تصویر واضح است که همهچیز بودن تلفن های همراه را نشان می دهد که نقش مهمی در زندگی عادی ما ایفا می کنند
12. For all its celebrated omnipresence, the World Wide Web can seem like a closed world unto itself.
[ترجمه ترگمان]برای تمامی حضور همه جا در همه جا، وب گسترده دنیا می تواند به خودی خود یک دنیای بسته به نظر برسد
[ترجمه گوگل]برای تمام جاهایی که همه جا در آن جاری است، وب جهان گستر میتواند به عنوان یک جهان بسته به نظر برسد
13. But Wendi Murdoch's omnipresence in the Chinese press is not simply about her.
[ترجمه ترگمان]اما حضور همه جا در مطبوعات چین به سادگی در مورد او نیست
[ترجمه گوگل]اما همه چیز در مورد وندی مرداک در مطبوعات چینی صرفا در مورد او نیست
14. It is in the very nature of Christ, in His Divine omnipresence and love, to long for the heart to dwell in.
[ترجمه ترگمان]در ذات مسیح، در حضور همه جا و عشق، به مدت مدیدی است که قلب آدمی در آن سکونت دارد
[ترجمه گوگل]این در مادیت مسیح است، در همه جا و عشق او الهی، به مدت طولانی برای قلب به ساکن در
15. Markus Willeke works with numerous cinematic and in close relation to the cinema's omnipresence.
[ترجمه ترگمان]مارکوس Willeke با سالن های مختلف سینمایی و در ارتباط نزدیک به حضور در همه جا کار می کند
[ترجمه گوگل]مارکوس ویلکه با سینمایی متعدد و در ارتباط نزدیک با همهجانبه سینما کار می کند