کلمه جو
صفحه اصلی

nestling


معنی : بچه پرندگان، جوجه اشیانه، اشیان گیری
معانی دیگر : (نوزاد پرنده که آمادگی خروج از لانه را ندارد) جوجه

انگلیسی به فارسی

جوجه اشیانه، بچه پرندگان، اشیان گیری


تندرستی، بچه پرندگان، جوجه اشیانه، اشیان گیری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a young bird still confined to the nest. (Cf. fledgling.)

• chick, bird that is not yet big enough to leave the nest; young child
a nestling is a young bird that has not yet learnt to fly.

مترادف و متضاد

بچه پرندگان (اسم)
nestling

جوجه اشیانه (اسم)
nestling

اشیان گیری (اسم)
nestling

جملات نمونه

1. rustic houses nestling in the green valley
خانه های روستایی که در دره ی سرسبز قرار دارند

2. She sat back, nestling against his chest.
[ترجمه ترگمان]او روی صندلی اش لم داد و روی سینه اش قرار گرفت
[ترجمه گوگل]او پشت سر گذاشت و در قفسه سینه اش قرار گرفت

3. Sarah lay there peacefully, the child nestling by her side.
[ترجمه ترگمان]سارا با آرامش آنجا خوابیده بود، بچه ای که کنارش نشسته بود
[ترجمه گوگل]سارا صلح طلبی را در کنار او گذاشت

4. Nearby, nestling in the hills, was the children's home.
[ترجمه ترگمان]در آن نزدیکی، در تپه ها زندگی می کردند، کودکان خانه بودند
[ترجمه گوگل]در اطراف، در تپه های پرورش یافته، خانه های کودکان بود

5. I saw a cottage nestling in the woods.
[ترجمه ترگمان]یک کلبه دیدم که در جنگل زندگی می کرد
[ترجمه گوگل]من در کلبه در جنگل دیدم

6. Purton is a tranquil village nestling between the banks of the River Severn and the Sharpness Canal.
[ترجمه ترگمان]Purton یک روستای آرام است که بین کناره های رود سورن و کانال وضوح قرار دارد
[ترجمه گوگل]Purton یک روستای آرام جوجه ها بین بانک ها از رودخانه سورن و کانال وضوح است

7. Silk moved again, outflanked a control console, nestling down beside it as Delaney took over the lead.
[ترجمه ترگمان]ابریشم بار دیگر حرکت کرد و کنسول کنترلش را باز کرد و در کنار آن لم داد
[ترجمه گوگل]ابریشم دوباره حرکت کرد، کنسول کنترلی را کنترل کرد، در حالی که Delaney سرپرستی کرد، در کنار آن قرار گرفت

8. It was a two-storey white house nestling just within the last gentle curve up to the headland.
[ترجمه ترگمان]این خانه یک خانه بزرگ سفید بود که درست در آخرین پیچ ملایمی تا دماغه فرورفته بود
[ترجمه گوگل]این یک خانه دو طبقه خانه سفید بود که فقط در آخرین منحنی ملایم تا سرخ مایل به قرمز بود

9. Willoughby Another village nestling at the foot of the wolds, not far from Claythorpe and adjacent to extensive woodlands, is Willoughby.
[ترجمه ترگمان]Willoughby، دهکده ای دیگر در پای of، نه چندان دور از Claythorpe و در مجاورت woodlands گسترده، Willoughby است
[ترجمه گوگل]Willoughby یکی دیگر از روستاها که در پای کوهستان ها، نه چندان دور از Claythorpe و مجاور لانه های گسترده ای، ویلوبی بای است

10. Limone is a very old village nestling at the foot of the cliffs on the lake's western shore.
[ترجمه ترگمان]Limone یک روستای بسیار قدیمی است که در پای صخره های ساحل غربی دریاچه قرار دارد
[ترجمه گوگل]Limone یک روستا بسیار قدیمی است که در پای صخره ها در ساحل غربی دریاچه قرار دارد

11. Nestling in her belly-button was what appeared to be a large diamond.
[ترجمه ترگمان]Nestling در ناف او چیزی بود که به نظر می رسید الماس بزرگی باشد
[ترجمه گوگل]نستله در شکمش چیزی بود که ظاهرا الماس بزرگ است

12. There, nestling on a further bed of tissue-paper, were five glass Christmas tree decorations.
[ترجمه ترگمان]آنجا، روی یک تخت دیگر از کاغذ، پنج برگ درخت کریسمس بود
[ترجمه گوگل]در آنجا، تختخواب بر روی تخت بعدی کاغذ بافت، پنج دکوراسیون شیشه ای درخت کریسمس بود

13. San Mamete is a tiny village nestling prettily amidst unspoilt countryside - between lush foothills and the glistening lake.
[ترجمه ترگمان]سن Mamete یک دهکده کوچک است که در میان نواحی دست نخورده دست نخورده خود، بین تپه های سرسبز و دریاچه درخشان قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]San Mamete یک روستای کوچکی است که به زیبایی در میان حومه های نامناسب زندگی می کند - بین کوهستان های سرسبز و دریاچه درخشان

14. A spy-fly could be nestling in these furry walls.
[ترجمه ترگمان]یک پرنده جاسوس می توانست در این دیواره ای ضخیم فرو برود
[ترجمه گوگل]یک جاسوس پرواز می تواند در این دیوار خزدار پرورش دهد

پیشنهاد کاربران

جوجه

nestling ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: جوجة آشیانه
تعریف: جوجه ای که هنوز قادر به پرواز نیست و در آشیانه به سر می برد


کلمات دیگر: