کلمه جو
صفحه اصلی

nest


معنی : لانه، پاتوغ، اسایشگاه، اشیانه، نشیمن، پیچیدن، اشیانهای کردن، لانه ساختن، اشیان کردن، اشیان گرفتن، در محل محفوظی جای گرفتن
معانی دیگر : آشیانه، کابوک، کابوشک، (پرنده یا حشره و غیره) انبوه، دسته ی بزرگ، کلنی، کاشانه، استراحتگاه، رامشگاه، آسودگاه، جای دنج، (تداعی منفی) مخفیگاه، محل تجمع، پاتوق، محفل، (دسته ای از چیزهای مشابه یا چیزهایی که در یک محفظه یا جایگاه جای بگیرند) یک دست، (ارتش) آشیان آتشبار، لانه ی توپخانه، سنگرآتشبار، آشیانه ی تیربار، لانه کردن یا ساختن، آشیان کردن یا ساختن، در آشیان زیستن، (چیزهای شکستنی را) لفاف پیچی کردن، (یک دست از چیزی را) در داخل هم جا دادن، پهلوی هم جور کردن، (کامپیوتر - داخل کردن یک فرمان در آغاز یا میان یا پایان یک فرمان دیگر) لانه بندی، لانه بندی کردن، تودرتو کردن، حلقه حلقه کردن، (محل تخم ریزی یا بچه آوری ماهی یا لاک پشت یا زنبور سرخ و غیره) گشتگاه

انگلیسی به فارسی

لانه، اشیانه، اسایشگاه، پاتوغ، نشیمن، پیچیدن، اشیانهای کردن، لانه ساختن، اشیان کردن، اشیان گرفتن، در محل محفوظی جای گرفتن


اشیانه، لانه، اشیانه ای کردن


اشیانه، لانه، اسایشگاه، پاتوق، لانه ساختن، اشیان کردن، اشیان گرفتن، درمحل محفوظی جای گرفتن، پیچیدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a structure used by a bird to lay eggs and rear young, often constructed on a tree, in high grass, or in a cavity using twigs, fibers, and the like.

(2) تعریف: any place constructed or used by an animal to lay eggs or rear young.

(3) تعریف: a number of animals inhabiting a single nest.

- a nest of hornets
[ترجمه ترگمان] یک آشیانه زنبور عسل
[ترجمه گوگل] یک لانه از هورنات ها

(4) تعریف: a comfortable place for seclusion or retreat.

(5) تعریف: a group of objects of graduated size that can be fit within one another.

(6) تعریف: a place where rapid growth or free development of something is encouraged, or the people who frequent it; hotbed.

- a nest of controversy
[ترجمه ترگمان] یک لانه بحث و جدل
[ترجمه گوگل] یک لانه از اختلاف نظر
- a nest of thieves
[ترجمه ترگمان] یک لانه دزد،
[ترجمه گوگل] یک لانه از دزدان
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: nests, nesting, nested
(1) تعریف: to place within one another.

- He nested the mixing bowls for easy storage.
[ترجمه ترگمان] او the را برای انبار آسان nested ساخته بود
[ترجمه گوگل] او کاسه مخلوط را برای ذخیره سازی آسان گذاشت

(2) تعریف: to put into or as if into a nest.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: nester (n.)
(1) تعریف: to construct or occupy a nest and rear young.
مشابه: burrow, nestle

- Many birds nest here in spring.
[ترجمه ترگمان] بسیاری از پرندگان در بهار اینجا لانه کرده اند
[ترجمه گوگل] بسیاری از پرندگان اینجا در بهار هستند

(2) تعریف: to easily fit within one another, as like objects of graduated sizes, such as boxes or bowls.

(3) تعریف: to go out searching for birds' nests.

• structure in which a bird lays eggs and cares for its young; any animal's lair; brood of animals; object shaped like a bird's nest; shelter, retreat; place where something (often bad) flourishes; set of things that fit one into another
build a nest; search for bird's nests; arrange something inside something else; make homey or home-like
a nest is a place that birds, insects, and some other animals make to lay eggs in or give birth to their young in.
when a bird nests somewhere, it builds a nest and settles there to lay its eggs.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] لانه ای کردن، داخل هم ساختن قرار دادن یک ساختار، درون ساختار دیگری از همان نوع .
[زمین شناسی] آشیانه، لانه تمرکز یا تراکمی از برخی عناصر نسبتا شاخص و مشخص یک جنبه یا وجه توپوگرافیک، مانند تمرکزی از قلوه سنگها در یک لایه ماسه ای یا تراکمی از ادخالها در یک سنگ آذرین خصوصا یک توده کوچک و مخزن مانند از کانه یا کانه هایی مشخص که درون سازندی دیگر قرار گرفته اند.

مترادف و متضاد

لانه (اسم)
den, lair, nest

پاتوغ (اسم)
joint, recourse, station, nest, haunt, flash house, port of call, hangout, howff, rendezvous, resort

اسایشگاه (اسم)
hospice, nest, sanatorium, sanitarium, pesthouse, rest home, sanatarium, sanitorium

اشیانه (اسم)
nest

نشیمن (اسم)
house, seat, breech, nest

پیچیدن (فعل)
envelop, impact, twinge, fake, wind, resonate, tie up, fold, roll, swathe, wrap, muffle, screw, twist, nest, involve, swab, wattle, reverberate, enfold, complicate, furl, convolve, lap, infold, enwrap, tweak, kink, trindle

اشیانهای کردن (فعل)
nest

لانه ساختن (فعل)
nest

اشیان کردن (فعل)
nest

اشیان گرفتن (فعل)
nest, nestle

در محل محفوظی جای گرفتن (فعل)
nest

home


Synonyms: aerie, breeding ground, burrow, den, haunt, hideaway, lair, refuge, roost


جملات نمونه

nested loop

حلقه‌ی تو در تو


Some birds nest in trees.

برخی پرندگان در درخت لانه می‌کنند.


1. a nest of giant mountains
یک رشته کوه های غول آسا

2. a nest of measuring spoons
یک دست قاشق ویژه ی اندازه گیری

3. a nest of picnic plates
یک دست بشقاب پیک نیک (که در درون هم جا می گیرند)

4. a nest of thieves and criminals
پاتوق دزدان و تبهکاران

5. the nest was on the fork of the tree's upper branch
لانه در محل انشعاب شاخه ی بالایی درخت بود.

6. they nest fragile products in a mass of plastic chips and cotton
آنها تولیدات زود شکن را در توده ای از پلاستیک ریزه شده و پنبه جاسازی می کنند.

7. some birds nest in trees
برخی پرندگان در درخت لانه می کنند.

8. the tables nest and can be stored easily
میزها روی هم سوار می شوند و انبار کردن آنها آسان است.

9. feather one's nest
با استفاده (یا سو استفاده) از وضع پولدار شدن،حیف و میل کردن

10. a machine gun nest
آشیان مسلسل

11. . . . for a phoenix's nest is lofty
. . . که عنقا را بلند است آشیانه

12. a pigeon homes to its nest
کبوتر به لانه ی خود برمی گردد.

13. most birds rest in their nest
بیشتر پرندگان در آشیانه ی خود استراحت می کنند.

14. we were attacked by a nest of mosquitos
انبوهی پشه به ما حمله ور شدند.

15. a bird makes wing toward her nest
پرنده ای به سوی لانه ی خود پرواز می کند.

16. his comments stirred up a hornet's nest
اظهارات او دردسر و جنجال زیادی ایجاد کرد.

17. she loved to go to her cozy little nest and write poetry
او عاشق این بود که به کاشانه ی دنج و کوچک خود برود و شعر بنویسد.

18. They have a little nest egg tucked away somewhere for a rainy day.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک لانه کوچک در جایی برای روز بارانی دارند
[ترجمه گوگل]آنها یک تخم مرغ را در یک روز بارانی جا دادند

19. The swallows are building a nest under the roof of our house.
[ترجمه ترگمان]پرستوها در زیر سقف خانه ما لانه می سازند
[ترجمه گوگل]چلچله ها در زیر سقف خانه ما یک لانه می سازند

20. The bird befouled its own nest.
[ترجمه ترگمان]پرنده لانه خود را آلوده کرد
[ترجمه گوگل]پرنده لانه خود را خالی کرده است

21. The blackbird's nest contained four eggs.
[ترجمه ترگمان]لانه پرنده ای چهار تخم مرغ داشت
[ترجمه گوگل]لانه چوبه دار شامل چهار تخم مرغ بود

22. The bird loves her nest.
[ترجمه ترگمان]پرنده عاشق لانه خود است
[ترجمه گوگل]پرنده لانه اش را دوست دارد

23. Pointing upwards, he indicated a large nest high in the tree.
[ترجمه ترگمان]در حالی که به بالا اشاره می کرد، یک لانه بزرگ در درخت نشان داد
[ترجمه گوگل]اشاره به سمت بالا، او یک لانه بزرگ را در درخت نشان داد

24. I can see an eagle's nest on the rocks.
[ترجمه ترگمان]من می توانم یک لانه عقاب را روی صخره ها ببینم
[ترجمه گوگل]من می توانم یک لانه عقاب را روی سنگ ببینم

25. A family of mice had made their nest in the roof.
[ترجمه ترگمان]خانواده ای از موش ها در سقف لانه کرده بودند
[ترجمه گوگل]یک خانواده از موش ها لانه خود را در سقف ساخته بودند

26. The owl seems to have deserted its nest.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد جغد لانه خود را خالی کرده باشد
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد جغد لانه اش را ترک کرده است

The tables nest and can be stored easily.

میزها روی هم سوار می‌شوند و انبارکردن آن‌ها آسان است.


They nest fragile products in a mass of plastic chips and cotton.

آن‌ها تولیدات زودشکن را در تودهایی از پلاستیک ریزه‌شده و پنبه جاسازی می‌کنند.


Most birds rest in their nest.

بیشتر پرندگان در آشیانه‌ی خود استراحت می‌کنند.


... for a phoenix's nest is lofty

... که عنقا را بلند است آشیانه


We were attacked by a nest of mosquitos.

انبوهی پشه به ما حمله‌ور شدند.


She loved to go to her cozy little nest and write poetry.

او عاشق این بود که به کاشانه‌ی دنج و کوچک خود برود و شعر بنویسد.


a nest of thieves and criminals

پاتوق دزدان و تبهکاران


a nest of measuring spoons

یک دست قاشق ویژه‌ی اندازه‌گیری


a nest of picnic plates

یک دست بشقاب پیک‌نیک (که در درون هم جا می‌گیرند)


a nest of giant mountains

رشته‌کوه‌های غول‌آسا


a machine gun nest

آشیان مسلسل


پیشنهاد کاربران

جایگاه - پایگاه - نقطه اتکا

لانه پرندگان

لانه ی پرنده

آشیانه زنبور عسل

دوستان عزیز nest به معنی آشیانه ی پرندگان هست نه آشیانه زنبور یا. . .


در اصل به معنای لانه یا اشیانه پرندگان هست

nest ( مهندسی منابع طبیعی - شاخة حیات وحش )
واژه مصوب: آشیانه
تعریف: ساختاری که در آن جانوران، به ویژه پرندگان، تخم می گذارند یا تولیدمثل می کنند


کلمات دیگر: