کلمه جو
صفحه اصلی

oppress


معنی : پریشان کردن، فرو نشاندن، کوفتن، ظلم کردن بر، ستم کردن، ذلیل کردن، ستم کردن بر، تعدی کردن، در مضیقه قرار دادن
معانی دیگر : (فکر یا اعصاب یا روحیه) رنج دادن، رنجه داشتن، آزار دادن، گرانبار کردن، نگران کردن، دلواپس کردن، سرکوب کردن، منکوب کردن، ستمگری کردن، ظلم روا داشتن، (مهجور) خرد و خمیر کردن، پایمال کردن، مطیع و منقاد کردن

انگلیسی به فارسی

ذلیل کردن، ستم کردن بر، کوفتن، تعدی کردن، درمضیقهقرار دادن، پریشان کردن


سرکوب کنید، ستم کردن، ظلم کردن بر، ذلیل کردن، ستم کردن بر، کوفتن، تعدی کردن، در مضیقه قرار دادن، پریشان کردن، فرو نشاندن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: oppresses, oppressing, oppressed
مشتقات: oppressor (n.)
(1) تعریف: to treat harshly, brutally, or unfairly.
مترادف: abuse, tyrannize
مشابه: brutalize, grind, maltreat, mistreat, persecute, prosecute, ride roughshod over, subjugate

- They lived under a government that oppressed its people.
[ترجمه زهرا رحمانی] آن ها تحت حکومتی زندگی میکردند که به مردمش ستم میکرد.
[ترجمه ترگمان] آن ها تحت حکومتی زندگی می کردند که مردمش را تحت فشار قرار می داد
[ترجمه گوگل] آنها تحت حکومتی زندگی می کردند که مردمشان را سرکوب می کردند
- The mine owners were clearly oppressing the workers.
[ترجمه ترگمان] مالکان معدن آشکارا کارگران را تحت فشار قرار می دادند
[ترجمه گوگل] صاحبان معدن به وضوح کارگران را ستم کردند

(2) تعریف: to cause (someone) to be burdened, harried, or depressed.
مترادف: overwhelm, weigh down
مشابه: bother, burden, deject, depress, discourage, dispirit, encumber, hamper, harass, harry, tax, trouble

- Her heavy responsibilities oppress her.
[ترجمه زهرا رحمانی] مسئولیت های سنگین او را تحت فشار قرار داده بود.
[ترجمه ترگمان] مسئولیت های سنگین او به او ظلم کرده بود
[ترجمه گوگل] مسئولیت سنگین او او را سرزنش می کند
- The heat and humidity oppressed us that summer.
[ترجمه ترگمان] گرما و رطوبت آن تابستان ما را عذاب می داد
[ترجمه گوگل] گرما و رطوبت در تابستان ما را سرکوب کرد

• repress; suppress; tyrannize
to oppress someone means to treat them cruelly or unfairly.
if something oppresses you, it makes you feel depressed and uncomfortable.

مترادف و متضاد

depress, subdue


Synonyms: abuse, afflict, aggrieve, annoy, beat down, burden, crush, despotize, dishearten, dispirit, distress, encumber, force, handicap, harass, harry, hound, keep down, maltreat, outrage, overcome, overload, overpower, overthrow, overwhelm, persecute, pick on, plague, press, prey on, put down, put screws to, put the squeeze on, put upon, ride, rule, sadden, saddle, smother, strain, subjugate, suppress, tax, torment, torture, trample, trouble, tyrranize, vex, weigh heavy upon, worry, wrong


Antonyms: aid, boost, delight, gladden, help, make happy


پریشان کردن (فعل)
agitate, stress, confound, distract, afflict, ail, discompose, dishevel, disturb, faze, nonplus, tousle, oppress, disperse

فرو نشاندن (فعل)
curb, suppress, calm, appease, stanch, pacify, quell, quench, tranquilize, stifle, extinguish, distinguish, slack, lull, soften, oppress, mollify, repress

کوفتن (فعل)
contuse, oppress

ظلم کردن بر (فعل)
macerate, oppress

ستم کردن (فعل)
violate, oppress, tyrannize

ذلیل کردن (فعل)
smite, oppress

ستم کردن بر (فعل)
oppress

تعدی کردن (فعل)
trespass, oppress

در مضیقه قرار دادن (فعل)
oppress

جملات نمونه

1. Machines serve us: technology serves us; our habits oppress us, and enslave us.
[ترجمه ترگمان]ماشین ها به ما خدمت می کنند: فن آوری به ما خدمت می کند؛ عادات ما به ما ظلم می کنند و ما را اسیر می کنند
[ترجمه گوگل]ماشین ها در خدمت تکنولوژی ما هستند؛ عادت های ما ما را ستم می کند و ما را بردارد

2. They oppress, depress and divide the forces of possible resistance, and turn ordinary people against them.
[ترجمه ترگمان]آن ها ظلم می کنند، افسرده می شوند و نیروهای مقاومت احتمالی را تقسیم می کنند و مردم عادی را به آن ها تبدیل می کنند
[ترجمه گوگل]آنها نیروهای مقاومت احتمالی را سرکوب می کنند، افکار و تقسیم می کنند و مردم عادی را علیه آنها تبدیل می کنند

3. And we should not oppress or surrender each other.
[ترجمه ترگمان]و ما نباید یکدیگر را سرکوب کنیم یا تسلیم کنیم
[ترجمه گوگل]و ما نباید یکدیگر را سرکوب و تسلیم کنیم

4. You mustn't use force to bully and oppress the weak.
[ترجمه ترگمان]تو نباید از زور استفاده کنی و به ضعیف ظلم کنی
[ترجمه گوگل]شما نباید از زور برای ضرب و شتم و ضعف های خود استفاده کنید

5. Does surrogacy causes a kind of interclass oppress and exploitation?
[ترجمه ترگمان]آیا رحم جایگزین باعث نوعی ظلم و استثمار می شود؟
[ترجمه گوگل]آیا جایگزینی باعث نوعی سرکوب و استثمار میان کلاسها می شود؟

6. Meager income and terrible working condition oppress her imaginative spirit.
[ترجمه ترگمان]درآمد Meager و شرایط کار وحشتناک، روح تخیلی او را مورد ظلم و ستم قرار می دهد
[ترجمه گوگل]درآمد ناچیز و شرایط کاری وحشتناک، روح تخیل او را سرکوب می کند

7. Thou shalt not calumniate thy neighbour, nor oppress him by violence. The wages of him that hath been hired by thee shall not abide with thee until the morning.
[ترجمه ترگمان]تو نباید همسایه خود را رسوا کنی و نه با خشونت او را آزار بدهی مزد او که با تو اجیر شده است تا صبح ادامه نخواهد داشت
[ترجمه گوگل]تو همسایه خود را دروغ نمی گویید و او را با خشونت سرکوب نمی کنید دستمزد او که توسط تو استخدام شده است، تا صبح با تو باقی نمی ماند

8. At power new sheriff, and bad boys oppress nation.
[ترجمه ترگمان]با قدرت کلانتر جدید و پسرای بد
[ترجمه گوگل]در نیروی جدید کلانتر، و پسران بد ستم کشور

9. Women are often oppress by men in the past.
[ترجمه ترگمان]زنان در گذشته اغلب مورد ظلم و ستم مردان قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]زنان در گذشته اغلب توسط مردان مورد ستم قرار گرفته اند

10. Your life only lasts for a few decades, so be sure that you don't leave any regrets. Laugh or cry as you like, and it's meaningless to oppress yourself.
[ترجمه ترگمان]زندگی تو فقط چند دهه طول می کشه، پس مطمئن باش که هیچ پشیمونی از خودت در نمیاری خنده یا گریه مثل تو، و این بی معنی است که به خودت ظلم کنی
[ترجمه گوگل]زندگی شما فقط چند دهه طول می کشد، پس مطمئن شوید که شما هیچ تردیدی نیستید خنده یا گریه که دوست دارید، و بی معنی است که خود را سرکوب کنید

11. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!

12. Be sure that you have never had any regrets in your life which only lasts for a few decades. Laugh or cry as you like, and it's meaningless to oppress yourself.
[ترجمه ترگمان]مطمئن باشید که هرگز در زندگی شما افسوس نخورده اید که فقط چند دهه طول می کشد خنده یا گریه مثل تو، و این بی معنی است که به خودت ظلم کنی
[ترجمه گوگل]اطمینان حاصل کنید که در زندگی خود هرگز تاسف ندیدید که تنها چند دهه طول می کشد خنده یا گریه که دوست دارید، و بی معنی است که خود را سرکوب کنید

13. He states uncompromisingly that he is opposed to any practices which oppress animals.
[ترجمه ترگمان]او به طور سازش ناپذیری گفت که او با هر گونه اعمال مورد ظلم حیوانات مخالف است
[ترجمه گوگل]او بی قاعده می گوید که او مخالف هر اقداماتی است که ستم ها را ستم می کند

14. They no longer supply pretexts for local bullies to oppress, nor reason for western governments to turn a blind eye.
[ترجمه ترگمان]آن ها دیگر بهانه ای برای افراد قلدر محلی برای سرکوب کردن ندارند و نه دلیلی برای دولت های غربی که چشم کور دارند
[ترجمه گوگل]آنها دیگر بهانه ای برای قلدری های محلی برای ستم زدن ندارند، و نه دلیل اینکه دولت های غربی نادیده بگیرند

15. Politics is a game to them in which they can oppress people, victimize them and amass great personal wealth.
[ترجمه ترگمان]سیاست یک بازی برای آن ها است که در آن می توانند به مردم ظلم کنند، آن ها را غارت کنند و ثروت شخصی زیادی را جا به جا کنند
[ترجمه گوگل]سیاست برای آنها بازی می کند که در آن آنها می توانند مردم را سرکوب کنند، قربانی کنند و ثروت شخصی خود را جمع کنند

He was oppressed by the thought of another failure.

فکر یک ناکامی دیگر او را رنج می‌داد.


the oppressing heat of August

گرمای طاقت‌فرسای ماه اوت


Women are oppressed in most societies.

در اکثر جوامع به زن‌ها ستم می‌شود.


The government was oppressing the people.

دولت به مردم ستم می‌کرد.


پیشنهاد کاربران

ظلم کردن
ناراحت و مشوش کردن

تحت فشار و مضیقه قرار دادن

مشوش کردن، به تشویش و پریشانی انداختن


کلمات دیگر: