کلمه جو
صفحه اصلی

nobble


معنی : سرقت کردن، جر زدن، بطرف خود اوردن، طرفدار خود کردن، سو استفاده کردن، تقلب کردن
معانی دیگر : (انگلیس - خودمانی)، (در مسابقه ی اسبدوانی) اسب را چیز خورکردن یا دارو دادن (تا بازنده شود)، با تقلب بردن

انگلیسی به فارسی

به طرف خود آوردن، طرفدار خود کردن، سرقت کردن ،سوء استفاده کردن، جرزدن، تقلب کردن


بدبختی، بطرف خود اوردن، طرفدار خود کردن، سرقت کردن، سو استفاده کردن، جر زدن، تقلب کردن


انگلیسی به انگلیسی

• cheat, swindle (slang); lie, misrepresent the facts; disable a race horse to prevent it from winning; arrest, detain a person; make contact with a person as to persuade that person to do something; win a person over; steal; kidnap a person; (slang) damage, tamper with
if you nobble someone, you get their attention so that you can talk to them; an informal word.
to nobble someone or something also means to try and make them do whatever you want, or to make what you want happen, for example by bribing or threatening them; an informal word.

مترادف و متضاد

سرقت کردن (فعل)
abduct, rob, steal, snaffle, commit larceny, commit theft, housebreak, lift, nobble, thieve

جر زدن (فعل)
cheat, crab, nobble

بطرف خود اوردن (فعل)
nobble

طرفدار خود کردن (فعل)
nobble

سو استفاده کردن (فعل)
nobble

تقلب کردن (فعل)
sharpen, nobble

جملات نمونه

1. The jury had been nobbled and the case had to be reheard.
[ترجمه ترگمان]هیات ژوری دادگاه عالی بودن و پرونده باید \"reheard\" باشه
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و پرونده باید مورد تجدید نظر قرار گیرد

2. The thief was nobbled in the act.
[ترجمه ترگمان]دزد در حین ارتکاب جرم دستگیر شده بود
[ترجمه گوگل]دزد در عمل عمل می کرد

3. He nobbled her in the corridor to sign the invoice.
[ترجمه ترگمان]او را در راهرو به صدا در آورد و آن را امضا کرد
[ترجمه گوگل]او در راهرو برای فاش کردن اسمش را زد

4. He was jailed for 15 years for nobbling a horse that had been going to run in the Derby.
[ترجمه Kevin] او به خاطر گروگان گرفتن اسب هایی که قرار بود در دربی شرکت کنندبه مدت 15 سال زندانی بود.
[ترجمه ترگمان]او به مدت ۱۵ سال زندانی شد و اسبی را که قرار بود در داربی گیر کند، به زندان انداخت
[ترجمه گوگل]او برای 15 سال به خاطر اسب هایی که در دربی راه می رفت، زندانی شد

5. They nobbled two children as hostages in addition.
[ترجمه ترگمان]آن ها علاوه بر این دو کودک را به گروگان گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها علاوه بر این، دو فرزند را نیز گروگان گرفتند

6. He was nobbled by the press who wanted details of the affair.
[ترجمه ترگمان]کسی که جزئیات این ماجرا را می خواست، او را تحت تاثیر قرار داده بود
[ترجمه گوگل]او توسط مطبوعات مورد سوء قصد قرار گرفت و خواستار جزئیات امور بود

7. His opportunity to re-establish himself had been nobbled by the manager's tactics.
[ترجمه ترگمان]از این فرصت استفاده کرد تا پیشرفت مدیر را دوباره برقرار کند
[ترجمه گوگل]فرصت او برای ایجاد مجدد خود توسط تاکتیک مدیران مورد سوء ظن قرار گرفت

8. I was nobbled by my deaf old aunt and couldn't get away.
[ترجمه ترگمان]من از طرف خاله deaf کور شدم و نتونستم از اینجا برم
[ترجمه گوگل]من توسط عمه ی قدیمی ناشنوایانم دزدیده شدم و نمی توانستم فرار کنم

9. The horse was nobbled by a doping gang.
[ترجمه ترگمان]اسب با یک باند دوپینگ nobbled شده بود
[ترجمه گوگل]اسب توسط یک باند دوپینگ مورد ضرب و شتم قرار گرفت

10. Many Germans detect a plot to nobble their exporters.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از آلمان ها طرحی را برای nobble صادر کنندگان خود تشخیص می دهند
[ترجمه گوگل]بسیاری از آلمانی ها یک طرح را برای بدست آوردن صادرکنندگان خود تشخیص می دهند

11. He tried to nobble one of the jurors.
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد یکی از هیات منصفه رو گول بزنه
[ترجمه گوگل]او سعی کرد یکی از اعضای هیئت منصفه را جلب کند

12. It must be tempting to nobble a rival.
[ترجمه ترگمان]این کار ممکن است وسوسه انگیز باشد که رقیب خود را به خطر بیندازد
[ترجمه گوگل]باید وسوسه انگیز باشد که یک رقیب را بدست آورد

13. The trial was stopped before Christmas after allegations of attempts to nobble the jury.
[ترجمه ترگمان]این محاکمه قبل از کریسمس پس از اتهام تلاش برای nobble هیات منصفه متوقف شد
[ترجمه گوگل]محاکمه قبل از کریسمس پس از ادعای تلاش برای جریمه هیئت منصفه، متوقف شد

14. The jury who convicted him were suspected of being nobbled.
[ترجمه ترگمان]هیات منصفه که او را مجرم شناخته بودند مظنون به اخراج شدن بودند
[ترجمه گوگل]هیئت منصفه ای که به او محکوم شد، مشکوک به زنا شد


کلمات دیگر: