کلمه جو
صفحه اصلی

oppose


معنی : ضدیت کردن، مخالفت کردن، در افتادن، مقاومت کردن
معانی دیگر : پادگری کردن، پادی کردن، ضد بودن، مقابله کردن، رو در رویی کردن، تو روی کسی ایستادن، رو به رو شدن با، رو به رو قرار گرفتن یا قرار دادن، مقابل (چیزی یا کسی) بودن، دشمنی کردن، معاندت کردن، مصاف دادن، حریف شدن با، هماورد شدن

انگلیسی به فارسی

مخالفت کن، مخالفت کردن، در افتادن، ضدیت کردن، مقاومت کردن


در افتادن، ضدیت کردن، مخالفت کردن، مصاف دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: opposes, opposing, opposed
(1) تعریف: to think, act, or be against; resist or obstruct.
مترادف: block, combat, fight, resist
متضاد: advocate, back, champion, support, uphold
مشابه: antagonize, battle, buck, challenge, confront, contend with, contest, contradict, contravene, controvert, criticize, cross, curb, defy, discourage, dispute, face up to, hinder, impede, object to, obstruct, oppugn, protest, reject, side against, strive against, thwart, withstand

- Residents of the area opposed the building of the new highway.
[ترجمه ترگمان] ساکنان این ناحیه با ساخت بزرگراه جدید مخالف بودند
[ترجمه گوگل] ساکنان این منطقه با ساخت بزرگراه جدید مخالفت کردند
- Members of the majority party support the bill, but members of the other party oppose it.
[ترجمه ترگمان] اعضای حزب اکثریت از این لایحه حمایت می کنند، اما اعضای حزب دیگر مخالف آن هستند
[ترجمه گوگل] اعضای حزب اکثریت این لایحه را حمایت می کنند، اما اعضای حزب دیگر مخالف آن هستند

(2) تعریف: to set in contrasting position or relation; balance.
مترادف: counter
مشابه: balance, contrast, counterbalance, offset, pit, pit against

- The committee chair opposed the arguments in favor of the plan with those arguments against it.
[ترجمه ترگمان] رئیس کمیته با استدلالات به نفع این طرح مخالفت کرد
[ترجمه گوگل] این کمیته با استدلال هایی که به نفع این طرح است با این استدلال ها مخالفت می کند
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: opposed (adj.), opposingly (adv.), opposer (n.)
• : تعریف: to think, act, or be against something.
مترادف: object
مشابه: buck, conflict, contend, differ, disagree, dissent, fight, hold out, militate, protest, rebel, resist, struggle, take exception, tangle, wrestle

• resist; hinder; contend, be strong in a contradictory opinion; set against, contrast, counterbalance
if you oppose someone or oppose what they want to do, you disagree with what they want to do and try to prevent them from doing it.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] مخالفت کردن، ضدیت کردن، مقابله کردن

مترادف و متضاد

ضدیت کردن (فعل)
antagonize, defy, oppose, show enmity or hostility

مخالفت کردن (فعل)
resist, object, disagree, disaccord, oppose

در افتادن (فعل)
oppose

مقاومت کردن (فعل)
resist, oppose

fight, obstruct


Synonyms: argue, assail, assault, attack, bar, battle, bombard, call in question, check, combat, confront, contradict, controvert, counter, counterattack, cross, debate, defy, deny, disagree, disapprove, dispute, encounter, expose, face, face down, fight, fly in the face of, frown at, gainsay, hinder, neutralize, not countenance, prevent, protest, resist, reverse, run counter to, search out, speak against, stand up to, take a stand, take issue, take on, taunt, thwart, turn the tables, withstand


Antonyms: aid, assist, favor, help, support


compare, play off


Synonyms: array, confront, contrast, counter, counterbalance, face, match, pit, set against, vie


Antonyms: join, participate


جملات نمونه

He is opposed to nationalism.

او مخالف ملیت‌گرایی است.


1. we shall oppose the enemy
ما با دشمن رو به رو خواهیم شد.

2. It is illogical to oppose the repatriation of economic migrants.
[ترجمه ترگمان]این غیر منطقی است که با بازگشت مهاجران اقتصادی مخالفت کنیم
[ترجمه گوگل]مخالفت با بازگشت مهاجران اقتصادی غیر منطقی است

3. We would vigorously oppose such a policy.
[ترجمه ترگمان]ما قویا مخالف چنین سیاستی هستیم
[ترجمه گوگل]ما به شدت مخالف چنین سیاستی هستیم

4. Congress is continuing to oppose the President's healthcare budget.
[ترجمه ترگمان]کنگره همچنان به مخالفت با بودجه مراقبت های بهداشتی رئیس جمهور ادامه می دهد
[ترجمه گوگل]کنگره همچنان با مخالفت با بودجه مراقبت های بهداشتی رئیس جمهور مخالفت می کند

5. Nationalist parties united to oppose the government's plans.
[ترجمه ترگمان]احزاب سیاسی با طرح دولت مخالفت می کردند
[ترجمه گوگل]احزاب ناسیونالیست مخالف برنامه های دولت هستند

6. The march was by the silent majority who oppose terrorism.
[ترجمه ترگمان]این تظاهرات اکثریت خاموش است که با تروریسم مخالف هستند
[ترجمه گوگل]راهپیمایی توسط اکثریت سکوت مخالف با تروریسم بود

7. This document shows how to oppose bad decisions about new housing.
[ترجمه ترگمان]این سند نشان می دهد که چگونه با تصمیمات بد درباره مسکن جدید مخالفت کند
[ترجمه گوگل]این سند نشان می دهد که چگونه با تصمیمات بد در مورد مسکن جدید مخالف است

8. I sought a mandate from my constituents to oppose this tax.
[ترجمه ترگمان]من از رای دهندگان خود خواسته بودم که با این مالیات مخالفت کنند
[ترجمه گوگل]من از مؤسسان من خواستار مخالفت با این مالیات بودم

9. Some radicals may oppose him in protest at the attempt of his supporters to stage-manage the congress.
[ترجمه ترگمان]برخی از رادیکال ها ممکن است در اعتراض به تلاش حامیانش برای ریاست کنگره با وی مخالفت کنند
[ترجمه گوگل]برخی از رادیکال ها ممکن است با اعتراض به تلاش طرفداران خود برای کنترل کنگره مخالفت کنند

10. 'Nobody will oppose it. ' 'I should think not!'
[ترجمه ترگمان]هیچ کس با آن مخالفت نمی کند فکر نمی کنم!
[ترجمه گوگل]'هیچکس با آن مخالفت نخواهد کرد '' من باید فکر نمی کنم! '

11. There's only a smattering of people who oppose the proposal.
[ترجمه ترگمان]تنها کسانی هستند که با این پیشنهاد مخالفت می کنند
[ترجمه گوگل]تنها افرادی هستند که مخالفت با پیشنهاد را دارند

12. We oppose racism in all its forms.
[ترجمه ترگمان]ما با نژادپرستی در همه اشکال آن مخالف هستیم
[ترجمه گوگل]ما مخالف نژادپرستی در تمام اشکال آن هستیم

13. Many people oppose the death penalty because of the possibility of miscarriages of justice.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم به دلیل احتمال سقط جنین عدالت با مجازات اعدام مخالف هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم با مجازات اعدام در برابر مجازات اعدام مخالفت می کنند

14. The government called on the workers to oppose waste.
[ترجمه ترگمان]دولت از کارگران خواست تا با زباله مخالفت کنند
[ترجمه گوگل]دولت از کارگران خواست تا با زباله ها مخالفت کنند

15. We totally oppose the use of gas to kill any animal.
[ترجمه ترگمان]ما کاملا با استفاده از گاز برای کشتن هر حیوانی با استفاده از گاز مخالفت می کنیم
[ترجمه گوگل]ما کاملا با استفاده از گاز برای کشتن هر حیوانی مخالف هستیم

We shall oppose the enemy.

ما با دشمن رو به رو خواهیم شد.


He opposes this bill.

او با این لایحه مخالف است.


Their political views are diametrically opposed.

عقاید سیاسی آن‌ها کاملاً ضد یکدیگرند.


پیشنهاد کاربران

مخالف بودن

as opposed to: برخلاف


نقطه ی مقابل

1 - مخالفت کردن
2 - در مقابل ( رقیب ) قرار گرفتن، رقابت کردن
He is opposed by two other candidates
Madrid will oppose City in this stage

oppose ( verb ) =مخالفت کردن، ضدیت کردن، مقابله کردن، اعتراض کردن بر ، در افتادن

Definition = مخالفت با چیزی یا کسی ، اغلب با صحبت کردن یا مبارزه با آن یا اقدام علیه آن/

مترادف ها : object ، defy ، speak out against، stand out against ، declare against

examples :
1 - Most of the local residents opposed the closing of their hospital.
بیشتر ساکنان محلی با تعطیلی بیمارستانشان مخالفت کردند.
2 - They both opposed the plan.
هر دو با این طرح مخالفت کردند.
3 - I would certainly oppose changing the system.
من مطمئناً با تغییر نظام مخالفم.
4 - The proposed new testing system has been vigorously opposed by teachers.
سیستم آزمون جدید پیشنهادی با مخالفت شدید معلمان روبرو شده است.
5 - The governor adamantly/vehemently opposes raising taxes.
فرماندار قاطعانه / شدیداً مخالف افزایش مالیات است.


مقابل یکدیگر قرار گرفتن

بَرضدّیدن با کسی.
بَرپَدیدن با کسی.

hostile towards/to

پادیستادن = ضدِ کسی ایستادن.


کلمات دیگر: