کلمه جو
صفحه اصلی

onlooker


معنی : ناظر، تماشاچی، تماشاگر
معانی دیگر : رهگذری که چیزی را تماشا می کند یا شاهد می شود، نظاره کننده، مراقب

انگلیسی به فارسی

ناظر، تماشاچی، مراقب، تماشاگر


بیننده، ناظر، تماشاچی، تماشاگر


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: someone who watches; observer; spectator.
مترادف: looker-on, observer, spectator
مشابه: bystander, eyewitness, witness

• observer; spectator; one who watches from the side
an onlooker is someone who is watching an event.

مترادف و متضاد

ناظر (اسم)
proctor, supervisor, superintendent, warden, bailiff, steward, chamberlain, majordomo, bystander, overseer, viewer, spectator, surveillant, butler, onlooker, looker on, controller, intendant, manciple

تماشاچی (اسم)
bystander, viewer, onlooker, looker on, sideliner

تماشاگر (اسم)
bystander, viewer, spectator, onlooker

person observing an event


Synonyms: beholder, bystander, eyewitness, looker-on, observer, sightseer, spectator, viewer, watcher, witness


Antonyms: participant


جملات نمونه

1. The concept of county supervisor as onlooker is presented throughout the proposed charter.
[ترجمه ترگمان]مفهوم ناظر بخش به عنوان تماشاچی در سراسر منشور پیشنهادی ارائه شده است
[ترجمه گوگل]مفهوم سرپرست شهرستان به عنوان بیننده در سراسر منشور پیشنهادی ارائه شده است

2. One onlooker had to be restrained by police as Mrs Wignall was led away.
[ترجمه ترگمان]یک تماشاچی مجبور شده بود پلیس را مهار کند، همان طور که خانم Wignall را بردند
[ترجمه گوگل]خانم Wignall به جایی رانده شد که یکی از تماشاچیان باید توسط پلیس محاصره شود

3. It was like having a third person, an onlooker, in the room.
[ترجمه ترگمان]مثل این بود که شخص سومی، تماشاچی، در اتاق باشد
[ترجمه گوگل]مثل اینکه داشتن یک شخص ثالث، تماشاگر، در اتاق بود

4. Onlooker: I haven't got the patience.
[ترجمه ترگمان]حوصله ندارم
[ترجمه گوگل]مشاهده گر من صبر نکردم

5. So for the onlooker, the player merely repeats himself with each run of the level.
[ترجمه ترگمان]بنابراین برای بیننده، بازیکن فقط خود را با هر دوی این سطح تکرار می کند
[ترجمه گوگل]بنابراین برای تماشاگر، بازیکن صرفا خود را با هر اجرا از سطح تکرار می کند

6. The onlooker affirmed the fact to be true.
[ترجمه ترگمان]بیننده این حقیقت را تصدیق می کرد که حقیقت دارد
[ترجمه گوگل]تماشاگر واقعیت را ثابت کرد

7. He became an onlooker and sat around, waiting with folded arms for victory to come.
[ترجمه ترگمان]او به یک تماشاچی تبدیل شد و در حالی که دست های خود را برای پیروزی آماده کرده بود، دور و برش نشسته بود
[ترجمه گوگل]او به تماشاگر تبدیل شد و در اطراف نشسته بود، انتظار برای دست یافتن به پیروزی با سلاح های خورده

8. An onlooker said:'The little girl was smiling and obviously wanted a cuddle for her picture.
[ترجمه ترگمان]یک تماشاچی گفت: دختر کوچولو لبخند می زد و ظاهرا دلش می خواست یک بغل او را نوازش کند
[ترجمه گوگل]یکی از تماشاچیان گفت: 'دختر کوچک لبخند زد و آشکارا خواست که او را برای عکسش دوست داشته باشد

9. In the space of myths, only onlooker knows the secret within, enjoying in the individualistic zone.
[ترجمه ترگمان]در فضای افسانه، تنها بیننده این راز را در درون خود می شناسد و از منطقه individualistic لذت می برد
[ترجمه گوگل]در فضای اسطوره ها، تنها تماشاگر راز درون را می شناسد، لذت می برد در منطقه فردگرا

10. An impartial onlooker must be sought out.
[ترجمه ترگمان]یک تماشاچی بی طرف باید دنبالش بگردیم
[ترجمه گوگل]باید از بیننده بی طرف بیرون بیایید

11. An onlooker said: "Pires was draped in the Barclaycard flag to celebrate winning the title. Then Reyes grabbed his shorts and pulled them down. "
[ترجمه ترگمان]بیننده گفت: \" او در پرچم Barclaycard پوشیده شده بود تا برنده این عنوان شود سپس، ریس متوجه shorts شد و آن ها را پایین کشید \"
[ترجمه گوگل]یکی از تماشاچیان گفت: 'Pires در پرچم Barclaycard تزیین شد تا جشن برنده شدن عنوان شود سپس رییس شورت هایش را برداشت و پایین کشید '

12. I am still an onlooker and my position is privileged.
[ترجمه ترگمان]من هنوز هم تماشاچی هستم و موقعیت من هم خوب است
[ترجمه گوگل]من هنوز تماشاگر هستم و جایگاه من امتیاز است

13. On one hand he wrote "Onlooker" with level-headed illuminative sense[sentence dictionary], on the other hand "onlooker" presented strong being consciousness.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، او نوشت: \"onlooker\" با مفهوم illuminative سطح بالا (فرهنگ لغت)، از سوی دیگر \"بیننده\" آگاهی قوی را ارایه می دهد
[ترجمه گوگل]از یک سو، او �بیننده� را با معنای روشنگرانه (لغوی لغوی) به دست می آورد، از سوی دیگر �بیننده� آگاهی قوی و قوی را ارائه می دهد

14. Nothing says romance like an uninvited onlooker in a leopard print sarong.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز عشق و عاشقی مثل یک بیننده ناخواسته در یک پلنگ چاپ پلنگ را بر زبان نمی آورد
[ترجمه گوگل]هیچ چیز عاشقانه مانند یک تماشاگر ناخواسته در یک سارنگ چاپ لئوپارد می گوید

15. "Friend of the court"refers to a neutral onlooker who is not invited.
[ترجمه ترگمان]\"دوست دادگاه\" به تماشاچی بی طرف که دعوت نشده است، اشاره می کند
[ترجمه گوگل]'دوست دادگاه' به یک ناظر بی طرف دعوت شده است

پیشنهاد کاربران

نظاره گر

بازدیدکننده، بیننده، تماشاکننده

تماشاچی


کلمات دیگر: