کلمه جو
صفحه اصلی

pallid


معنی : کم رنگ، رنگ پریده، رنگ رفته
معانی دیگر : رنگ باخته، رنگ و رو رفته، کم جلا، عاری از لطف و گیرایی، ناگیرا، بی بو و خاصیت، محو

انگلیسی به فارسی

رنگ رفته، کم رنگ، رنگ پریده، محو


پالید، رنگ پریده، کم رنگ، رنگ رفته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: pallidly (adv.), pallidness (n.)
(1) تعریف: pale or whitened; lacking color.
مترادف: cadaverous, ghastly, pale, wan
متضاد: florid
مشابه: ashen, blanched, bloodless, chalky, colorless, drawn, green, light, livid, pasty, sickly, white

- The girl's pallid complexion was of concern to the doctor.
[ترجمه ترگمان] چهره رنگ پریده آن دختر به دکتر توجه داشت
[ترجمه گوگل] رنگ پریده دخترانه نگرانی دکتر بود

(2) تعریف: lacking vividness, energy, or interest.
مترادف: dull, lackluster, pale, wan
مشابه: banal, bland, bloodless, colorless, dim, faint, jejune, sickly, tired, watery, wishy-washy

- a pallid imitation of passion
[ترجمه ترگمان] تقلیدی بود از شور و شوق،
[ترجمه گوگل] یک تقلید پریده از شور

• pale, ashen; colorless, white; faint, weak, sickly
pallid means unnaturally pale; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] رنگ پریده - رنگ رفته - کم رنگ - محو

مترادف و متضاد

کم رنگ (صفت)
colorless, wan, wanly, inconspicuous, pale, pallid, lunar, washy

رنگ پریده (صفت)
colorless, wan, ghastly, peaked, pale, pallid, lurid, whey-faced

رنگ رفته (صفت)
pale, pallid

pale


Synonyms: anemic, ashen, ashy, blanched, bloodless, colorless, dull, faded, feeble, ghastly, gray, lackluster, lifeless, pasty, sallow, sickly, spiritless, uninspired, wan, weak, whitish


جملات نمونه

1. pallid poetry
شعر عاری از لطف

2. the pallid sky
آسمان مات

3. the patient's face turned pallid
چهره ی بیمار مثل گچ شد.

4. Next to his tanned face, hers seemed pallid and unhealthy.
[ترجمه ترگمان]در کنار چهره آفتاب سوخته او رنگ پریده و ناسالم به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]در کنار چهره آلوده شده اش، آن ها به نظر می رسید کمرنگ و ناسالم بود

5. You look a bit pallid do you feel all right?
[ترجمه ترگمان]کمی رنگت پریده، حالت خوب است؟
[ترجمه گوگل]شما کمی پالید نگاه می کنید، شما کاملا احساس می کنید؟

6. This is a pallid production of what should be a great ballet.
[ترجمه ترگمان]این یک تولید ناب از آن چیزی است که باید یک باله بزرگ باشد
[ترجمه گوگل]این یک تولید ضعیف است که باید یک باله بزرگ باشد

7. Her feelings for him had been a pallid thing beside what she now felt for Fen.
[ترجمه ترگمان]احساساتش نسبت به او کم رنگ شده بود
[ترجمه گوگل]احساسات او برای او چیز بدی بود در کنار آنچه که او اکنون برای فین احساس می کرد

8. Women with pallid faces flitted bareheaded through the streets searching for their dead or wounded.
[ترجمه ترگمان]زنانی که چهره های رنگ پریده داشتند با سر برهنه در خیابان ها می گشتند و به دنبال کشته یا مجروح خود می گشتند
[ترجمه گوگل]زنان با چهره های پالید از طریق خیابان ها بی سر و صدا به دنبال کشته شدن یا زخمی شدن خود بودند

9. He was neither pallid nor flabby, prison had not marked him in the ways she expected.
[ترجمه ترگمان]نه رنگ پریده بود و نه شل وول، زندان او را به شکلی که انتظارش را داشت نشان نداده بود
[ترجمه گوگل]او نه پالید و نه شلاق بود، زندان او را به نحوی که انتظار داشت، مشخص نکرده بود

10. Pallid and balding, Vladimiro Montesinos, 5 was Fujimori's intelligence chief and right-hand man.
[ترجمه ترگمان]pallid و کچل، مونته زینوس، رئیس هوش و دست راست، رئیس هوش و راست دست بود
[ترجمه گوگل]ولادیمیرو مونتینسینس، پالید و بالدوین، 5 بود که سرپرست اطلاعات و اطلاعات شخصی فوجیموری بود

11. Rather smaller and darker than Swift and Pallid Swift, differing especially in its dark throat and faster flight.
[ترجمه ترگمان]اندکی کوچک تر و تاریک تر از سویفت و pallid سویفت، به ویژه در گلو تیره و پرواز سریع تر آن
[ترجمه گوگل]به جای کوچکتر و تاریک تر از Swift و Pallid Swift، به خصوص در گلو تیره و پرواز سریعتر متفاوت است

12. Reaching out he gently touched her pallid face.
[ترجمه ترگمان]دست دراز کرد و به آرامی صورت رنگ پریده اش را لمس کرد
[ترجمه گوگل]رسیدن به او به آرامی لمس صورت خود را پالید

13. And Sylvie's pallid face and lustreless eyes as she said goodbye to her daughter stayed imprinted on her memory.
[ترجمه ترگمان]و چهره رنگ پریده و چشم های بی فروغ و چشمان خاموشش را که با دخترش در آن جا مانده بود، به یاد آورد
[ترجمه گوگل]و چهره پریشانی سیلوی و چشم های بی دست و پا که او به دخترش گفت خداحافظی کرد و در حافظه اش وارد شد

14. Her eyes were puffy and pinkish and her pallid skin gleamed with sweat.
[ترجمه ترگمان]چشمانش پف کرده و صورتی کم رنگ داشت و پوست سفیدش از عرق برق می زد
[ترجمه گوگل]چشمان او پف کرده و صورتی بود و پوست پالید او با عرق خیره شده بود

The patient's face turned pallid.

چهره‌ی بیمار مثل گچ شد.


the pallid sky

آسمان مات


pallid poetry

شعر عاری از لطف



کلمات دیگر: