1. nervous breakdown
فرو پاشی روانی
2. nervous disorders
اختلالات عصبی
3. a nervous laugh
خنده ی توام با نگرانی
4. the nervous child grated his teeth all night
کودک عصبی تمام شب دندان قروچه کرد.
5. central nervous system
دستگاه مرکزی سلسله ی اعصاب
6. a very nervous person
یک آدم خیلی عصبی
7. he developed a nervous twitch and began to wink constantly
او دچار تیک عصبی شد و شروع کرد به پلک زدن مداوم.
8. he gave a nervous laugh
او خنده ی عصبی کرد.
9. to have a nervous debility
ضعف اعصاب داشتن
10. a diagram of the nervous system
نمودار سلسله ی اعصاب
11. reckless driving makes me nervous
رانندگی بی پروا مرا عصبی می کند.
12. this venom attacks the nervous system
این زهر سلسله ی اعصاب را مورد حمله قرار می دهد.
13. at fifty, he had a nervous breakdown
در پنجاه سالگی دچار بیماری روانی شد.
14. the degenerative conditions of the nervous system
شرایط روبه وخامت دستگاه سلسله ی اعصاب
15. worry turned her into a nervous wreck
نگرانی اعصاب او را خراب کرد.
16. I felt really nervous before the interview.
[ترجمه مونیکا ] من قبل از مصاحبه احساس نگرانی و اضطراب میکردم
[ترجمه ❤] من واقعا احساس نگرانی و مضطربی قبل از مصاحبه داشتم.
[ترجمه ترگمان]قبل از مصاحبه خیلی عصبی شدم
[ترجمه گوگل]من قبل از مصاحبه احساس عصبانیت کردم
17. She grew increasingly nervous as the date of the audition drew closer.
[ترجمه A.A] نگرانی او بیش از پیش زیاد شد همینکه موعد آزمون هنری جلو افتاد
[ترجمه ترگمان]به تدریج که تاریخ تست بازیگری نزدیک تر می شد، او به شدت عصبی می شد
[ترجمه گوگل]همانطور که تاریخ تئاتر نزدیکتر شد، او به طور فزاینده عصبی رشد کرد
18. He does well, only that he's nervous at the start.
[ترجمه ترگمان]او خوب است، فقط اینکه از اول عصبی است
[ترجمه گوگل]او به خوبی کار می کند، تنها در ابتدا عصبی است
19. I felt very nervous when I went into his office.
[ترجمه حمزه محمدی] وقتی وارد دفترش شدم احساس کردم او عصبی است
[ترجمه زهرا موسوی] وقتی وارد دفترش شدم احساس اضطراب کردم. ( دچار استرس شدم. )
[ترجمه ❤A&M❤] وقتی وارد دفترش شدم احساس اظطراب میکردم .
[ترجمه ترگمان]وقتی به دفترش رفتم خیلی احساس اضطراب می کردم
[ترجمه گوگل]وقتی وارد دفترش شدم خیلی عصبی احساس کردم
20. Balloons make me nervous - I hate it when they burst.
[ترجمه ترگمان] بالون ها منو عصبی میکنه وقتی منفجر میشن متنفرم
[ترجمه گوگل]بالن من را عصبی میکند - من از آن متنفر هستم وقتی که پشت سر گذاشت
21. The rides are unsuitable for people of a nervous disposition.
[ترجمه ترگمان]سواری برای مردم نامناسب است
[ترجمه گوگل]سواری ها برای افرادی که دارای حالت عصبی هستند مناسب نیستند