کلمه جو
صفحه اصلی

par


معنی : تساوی، تعادل، برابری، بهای رسمی سهم
معانی دیگر : (سهام و اوراق بهادار) ارزش اسمی، بهای نوشته شده روی سند یا سهم، همترازی، متوسط، میانگیر، میانگین، عادی، (حد) معمول، (ارز) نرخ برابری (par of exchange هم می گویند)، (گلف) پار برابر (آوردن تعداد ضربات شخص ماهر در هر وهله از بازی)، (گلف) امتیاز ((پار)) آوردن (برابر تعداد ضربات تعیین شده امتیاز آوردن)، مخفف:، پاراگراف، موازی، پارالل، پرانتز، برابر کردن
par(r)
ماهی ازاد کوچک

انگلیسی به فارسی

par، تعادل، برابری، تساوی، بهای رسمی سهم


برابری، تساوی، تعادل، بهای رسمی سهم، برابر کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the norm or the average in amount or degree; standard.
مترادف: normal, standard
مشابه: average, mark, mean, norm

- His health is near par for a person of his age.
[ترجمه ترگمان] سلامت او برای شخصی که در سن و سال او قرار دارد، برابر است
[ترجمه گوگل] سلامتی او برای فردی از سن او نزدیک است
- Her work performance has not been up to par recently.
[ترجمه ترگمان] عملکرد کاری او به تازگی بیشتر نشده است
[ترجمه گوگل] عملکرد کار او تا به حال اخیرا ندیده است

(2) تعریف: a condition of equality in amount, degree, quality, or the like; level.
مترادف: level
مشابه: equivalence

- Last's night's performance was on a par with the previous one.
[ترجمه ترگمان] عملکرد شب گذشته برابر با قبلی بود
[ترجمه گوگل] عملکرد شب گذشته در مقایسه با پیشین بود

(3) تعریف: the face value of a financial security, or the condition of such a security when it sells at this value (often prec. by at).

(4) تعریف: in golf, the number of strokes set as a standard for a skilled player on a hole or course.
مشابه: standard

- Par is set at thirty-six for the back nine holes.
[ترجمه ترگمان] این پر در سی و شش تا برای ۹ سوراخ در نظر گرفته می شود
[ترجمه گوگل] Par در سی و شش برای پشت 9 سوراخ تنظیم شده است
صفت ( adjective )
(1) تعریف: normal or average, or at a standard level.
مترادف: normal
مشابه: average, standard, typical, usual

(2) تعریف: in finance, at or concerning par.
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: pars, parring, parred
• : تعریف: to have a score equaling par on (a golf hole or course).
مشابه: average

- She parred on that last hole.
[ترجمه ترگمان] اون آخرین حفره رو پیدا کرد
[ترجمه گوگل] او بر روی آن آخرین سوراخ گذاشته شده است

• equal status or level; face value of a currency compared to a foreign currency as measured by its worth in precious metals (finance); standard score set for each hole on a golf course (golf)
(golf) score par on a hole
if one thing is on a par with another, the two things are equally good or equally bad.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] برابری، تعادل

مترادف و متضاد

تساوی (اسم)
analogy, equality, parity, equalization, coequality, par

تعادل (اسم)
balance, parity, par, equilibrium, equivalence, equivalency, equipoise, stasis

برابری (اسم)
comparison, conformation, equality, parity, equalization, par, tie, homology, equation, parallelism, oneness

بهای رسمی سهم (اسم)
par

average, equilibrium


Synonyms: adequation, balance, coequality, criterion, equal footing, equality, equatability, equivalence, equivalency, level, mean, median, model, norm, parity, sameness, standard, usual


Antonyms: extreme


جملات نمونه

As far as skill goes, these two players are on a par with each other.

از نظر مهارت این دو بازیکن با هم برابرند.


He didn't play up to par.

او به‌خوبی همیشه‌اش بازی نکرد.


Her latest poem is not up to par.

آخرین شعر او به خوبی اشعار دیگر او نیست.


1. at par
به بهای اسمی،به همان قیمتی که روی سهم یا ورقه ی بهادار ذکر شده

2. on par with somebody (or something)
برابر یا همتراز با کسی یا چیزی

3. a teacher par excellence
یک معلم تمام عیار

4. up to par
طبق معمول،مانند همیشه

5. below (or under) par
دارای کسالت،ناخوش،کسل،کمتر از حد معمول

6. poetry that is above par
شعری که از حد معمول بهتر است

7. he bought the stocks at par and sold them above par
او سهام را به ارزش اسمی آن خرید و بالاتر از ارزش اسمی فروخت.

8. he didn't play up to par
او به خوبی همیشه اش بازی نکرد.

9. shahnameh is an epic poem par excellence
شاهنامه یک شعر حماسی عالی است.

10. i am not feeling up to par today
امروز حالم مثل همیشه نیست.

11. her latest poem is not up to par
آخرین شعر او به خوبی اشعار دیگر او نیست.

12. today i don¨t feel quite up to par
امروز حالم مثل همیشه نیست.

13. as far as skill goes, these two players are on a par with each other
از نظر مهارت این دو بازیکن با هم برابرند.

14. hafez and his contemporaries were by no means up on a par
حافظ و شاعران معاصر او اصلا همتراز نبودند.

15. He said long hours are par for the course.
[ترجمه ترگمان]او گفت که ساعت ها طول می کشد تا برای این درس برابر باشند
[ترجمه گوگل]او گفت ساعت های طولانی برای این دوره پارک هستند

16. He was five under par after the first round.
[ترجمه ترگمان]او پنج سال بعد از دور اول بود
[ترجمه گوگل]او پس از دور اول زیر پنج نفره بود

17. Are you feeling a bit under par?
[ترجمه ترگمان]آیا شما کمی کم تر از par دارید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما احساس می کنید کمی زیر پار؟

18. Teaching in some subjects has been well below par.
[ترجمه ترگمان]تدریس در برخی افراد کم تر از par تخمین زده شده است
[ترجمه گوگل]تدریس در برخی از موضوعات به خوبی زیر پارس بوده است

19. Sales of nylon have been below par in recent years.
[ترجمه علی جادری] فروش نایلون , در سال های اخیر , زیر حد متوسط بوده است .
[ترجمه ترگمان]فروش نایلون در سال های اخیر کم تر از par است
[ترجمه گوگل]فروش نایلون در سال های اخیر به کمتر از٪ رسیده است

He bought the stocks at par and sold them above par.

او سهام را به ارزش اسمی آن خرید و بالاتر از ارزش اسمی فروخت.


Hafez and his contemporaries were by no means up on a par.

حافظ و شاعران معاصر او اصلاً هم‌تراز نبودند.


poetry that is above par

شعری که از حد معمول بهتر است


I am not feeling up to par today.

امروز حالم مثل همیشه نیست.


اصطلاحات

up to par

طبق معمول، مانند همیشه


below (or under) par

دارای کسالت، ناخوش، کسل، کمتر از حد معمول


on par with somebody (or something)

برابر یا هم‌تراز با کسی یا چیزی


at par

به بهای اسمی، به همان قیمتی که روی سهم یا ورقه‌ی بهادار ذکر شده


پیشنهاد کاربران

طول موج ۴۰۰ تا ۷۰۰ نانومتر که در آن فتوسنتز کنندگان قادر به انجام فتوسنتز هستند

The term at par means at face value. A bond, preferred stock, or other debt instruments may trade at par, below par, or above par.

عرف، متوسط، میانگین


کلمات دیگر: