کلمه جو
صفحه اصلی

paternalism


معنی : پدر سروری، پدرگرایی
معانی دیگر : (نظام مدیریت یا حکومت) نظام آقا بالاسری، (با مردم) مثل کودک رفتار کردن، پدر مداری، پدرمابی، پدر سالاری

انگلیسی به فارسی

پدرگرایی، پدر سروری


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: paternalistic (adj.), paternalistically (adv.), paternalist (n.)
• : تعریف: the practice or policy of controlling or managing people in a nation, corporation, school, or the like in a paternal manner, by taking care of their needs but giving them virtually no responsibility.

• practice of caring for others in a manner that is overly intrusive (such as a father to a child)
paternalism is an attitude which is shown by a government or other authority that makes all the decisions for people instead of giving them any personal responsibility.

مترادف و متضاد

پدر سروری (اسم)
paternalism

پدر گرایی (اسم)
paternalism

جملات نمونه

1. Consequently the forms of paternalism signified by feudal relations are more likely to be a recent tradition rather than a distant memory.
[ترجمه ترگمان]در نتیجه اشکال of signified توسط روابط فئودالی بیش از یک حافظه دور، سنتی هستند
[ترجمه گوگل]در نتیجه، اشکال پدرسالاری که به وسیله روابط فئودالی معنی می شود، به جای یک خاطره دور، بیشتر به یک سنت اخیر تبدیل می شود

2. They smacked of mutton-chop whiskers and paternalism.
[ترجمه ترگمان]با مشت به گوشت گوسفند (گوشت گوسفند)ضربه زدند و paternalism را از هم جدا کردند
[ترجمه گوگل]آنها از زرشک گوشت گوسفند و پدرخوانده استفاده کردند

3. The persuasive power of paternalism supplies the motive for this step to be taken.
[ترجمه ترگمان]قدرت قانع کننده of، انگیزه این اقدام را تامین می کند
[ترجمه گوگل]قدرت متقاعدکننده پدرپرستی انگیزه ای برای این مرحله را فراهم می کند

4. Fair, in fact, than the Football Association of paternalism Feudal power and gross more important.
[ترجمه ترگمان]در حقیقت، در حقیقت، نسبت به انجمن فوتبال of قدرت Feudal and و از اهمیت بیشتری برخوردار است
[ترجمه گوگل]در واقع، عادلانه است، از اتحادیه فوتبال پدرسالاری قدرت فئودالی و مهمتر از آن مهمتر است

5. In the Confucian tradition, paternalism has been a pillar for the management of Japanese enterprises.
[ترجمه ترگمان]در سنت کنفوسیوسی، paternalism یک ستون برای مدیریت شرکت های ژاپنی است
[ترجمه گوگل]در سنت کنفوسیوس، پدرپرستی یک ستون برای مدیریت شرکت های ژاپنی بوده است

6. Such programs are often mistaken for corporate paternalism.
[ترجمه ترگمان]چنین برنامه هایی غالبا برای paternalism سازمانی اشتباه گرفته می شوند
[ترجمه گوگل]چنین برنامه هایی اغلب برای پدرخانواده سازمانی اشتباه گرفته می شوند

7. Medical paternalism comes from the Hippocratic tradition of ancient Greece.
[ترجمه ترگمان]paternalism پزشکی ناشی از سنت Hippocratic یونان باستان است
[ترجمه گوگل]پارتنالیسم پزشکی از سنت یونان باستان است

8. This total monopoly of power masquerading as paternalism has been smashed.
[ترجمه ترگمان]این انحصار قدرت که به عنوان paternalism paternalism شده، درهم شکسته شده است
[ترجمه گوگل]این انحصار کامل قدرت را که به عنوان پدرخوانده شناخته می شود، شکست خورده است

9. Mr Sarkozy says he wants to end French paternalism in Africa.
[ترجمه ترگمان]آقای سارکوزی می گوید می خواهد حکومت paternalism فرانسه را در افریقا به پایان برساند
[ترجمه گوگل]آقای سارکوزی می گوید که می خواهد پدر و مادر فرانسه را در آفریقا متوقف کند

10. She mobilised all those who felt either humiliated by its paternalism or angry at its hypocrisy.
[ترجمه ترگمان]همه کسانی را که از paternalism یا angry خود احساس تحقیر می کردند بسیج کرد
[ترجمه گوگل]او همه کسانی را که با پدرسالاری خود تحقیر کرده بودند و در ریاکاری خود عصبانی بودند، بسیج کردند

11. If the philosophical basis for these inroads into the general principle is paternalism, what legal bases or justifications are there?
[ترجمه ترگمان]اگر اساس فلسفی این تاخت و تاز در اصل کلی، paternalism است، چه مبانی و توجیه ات قانونی وجود دارد؟
[ترجمه گوگل]اگر پایه فلسفی برای اینها به اصل کلی پدرسالاری باشد، چه پایه های قانونی یا توجیه وجود دارد؟

12. But we should be further on in the long march from paternalism.
[ترجمه ترگمان]ولی ما باید در راه دوری از paternalism ادامه بدهیم
[ترجمه گوگل]اما ما باید در راهپیمایی طولانی از پدرانگی باشیم

13. One was the detestation by the liberally oriented of religious paternalism, a mild form of anti-clericalism.
[ترجمه ترگمان]یکی از آن نفرت the oriented مذهبی، شکل خفیف ضد clericalism بود
[ترجمه گوگل]یکی از مظلومیتی است که توسط لیبرال گرا پدرسالاری مذهبی، یک شکل خفیف ضد روحانیت مطرح شده است

14. The world was less kind to Storni, for whom paternalism provided no protection.
[ترجمه ترگمان]دنیا نسبت به Storni کم تر بود، زیرا paternalism هیچ حفاظی نداشت
[ترجمه گوگل]دنیای کمتر به نوعی Storni بود، برای آن پدرپرستی هیچ حفاظتی نداشت

15. Economists rarely subscribe to the value judgement of whole-scale paternalism.
[ترجمه ترگمان]اقتصاددانان به ندرت قضاوت ارزش of کل مقیاس را تایید می کنند
[ترجمه گوگل]اقتصاددانان به ندرت به قضاوت ارزش پطرسنجی در مقیاس کامل تقسیم می کنند

پیشنهاد کاربران

پدرسروری

آقابالاسر

قیم مابانه، پدرسالارانه

مصلحت سنجی های پدرانه


کلمات دیگر: