کلمه جو
صفحه اصلی

paralytic


معنی : فالج، فلج، وابسته به فلج، افلیج
معانی دیگر : فلجی، پراکافتی

انگلیسی به فارسی

افلیج، وابسته به فلج


ناعادلانه، فلج، فالج، افلیج، وابسته به فلج


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who is paralyzed.
صفت ( adjective )
مشتقات: paralytically (adv.)
(1) تعریف: of or relating to paralysis.

(2) تعریف: afflicted with or subject to paralysis.

• paralyzed, palsied, immobile; drunk, intoxicated
paralyzed, palsied, immobile; drunk, intoxicated
a paralytic is a person whose body, or part of it, is paralysed.
someone who is paralytic is extremely drunk, often so drunk that they can hardly walk; an informal use.

مترادف و متضاد

فالج (اسم)
invalid, paralytic

فلج (اسم)
paralysis, palsy, paralytic

وابسته به فلج (صفت)
paralytic

افلیج (صفت)
lame, paralytic, palsied

impaired in movement


Synonyms: diplegic, disabled, immobile, immobilized, inactive, incapacitated, insensible, lame, numb, palsied, palsified, paralyzed, paraplegic, powerless, quadriplegic


Antonyms: healthy, uncrippled


جملات نمونه

1. The paralytic lingered out several more years.
[ترجمه ترگمان]پیر چندین سال بیشتر دوام نیاورد
[ترجمه گوگل]چند سال بعد چندین سال از آن برداشت کرد

2. He was / got completely paralytic last night.
[ترجمه ترگمان]دیشب کاملا فلج شده بود
[ترجمه گوگل]او شب گذشته کاملا فلج بود

3. She was / got completely paralytic last night.
[ترجمه ترگمان]دیشب کاملا فلج شده بود
[ترجمه گوگل]او شب گذشته کاملا فلج بود

4. The vaccine brought a drastic drop-80 percent-in paralytic polio cases by 195
[ترجمه ترگمان]این واکسن یک کاهش چشمگیر - ۸۰ درصد - در موارد فلج فلج اطفال تا ۱۹۵ درصد آورد
[ترجمه گوگل]این واکسن به میزان 195٪ در موارد فلج اطفال به میزان 80٪ کاهش یافت

5. But by that time, he was paralytic and stayed in the outside toilet underneath the overhead railway.
[ترجمه ترگمان]اما در آن زمان، او فلج شد و در توالت خارج از ایستگاه قطار ماند
[ترجمه گوگل]اما تا آن زمان، او فریب خورده بود و در توالت بیرونی زیر خط راه آهن قرار داشت

6. Shortly afterwards a serious paralytic illness, from which he never fully recovered, forced his retirement from active public life.
[ترجمه ترگمان]کمی بعد یک بیماری فلج جدی، که در آن هرگز به طور کامل التیام نیافت، بازنشستگی خود را از زندگی عمومی فعال کرد
[ترجمه گوگل]مدت کوتاهی پس از آن بیماری جدی ناخوشایند، که از آن او به طور کامل بهبودی نکرد، بازنشستگی خود را از زندگی فعال عمومی منصوب کرد

7. The men used to go paralytic and put windows in.
[ترجمه ترگمان]افراد عادت داشتند که پیر شوند و پنجره ها را سوراخ کنند
[ترجمه گوگل]مردان در حال فرار بودند و پنجره ها را در آوردند

8. Learning how few people actually had paralytic polio offered no comfort to me.
[ترجمه ترگمان]یاد گیری چند نفر در واقع فلج شده بود هیچ آرامشی به من نمی داد
[ترجمه گوگل]یادگیری تعداد کمی از مردم در واقع فلج اطفال فلج اطفال برای من راحت نبود

9. Difficulty swallowing from the pain and paralytic weakness.
[ترجمه ترگمان] حمله کردن از درد و ضعف فلج شدن
[ترجمه گوگل]دشواری بلعیدن از درد و ضعف ناگوار

10. Shy and reserved around men, he was a paralytic near women.
[ترجمه ترگمان]در اطراف انسان ها هم خجالتی و تودار بوده و نسبت به زن ها پیر شده بود
[ترجمه گوگل]خجالتی و در اطراف مردان محفوظ است، او تقریبا زنانه است

11. Paralytic Where the implications of the choice are so overwhelming that the individual can't make a choice at all.
[ترجمه ترگمان]paralytic جایی که مفهوم انتخاب چنان سخت است که فرد نمی تواند هیچ انتخابی بکند
[ترجمه گوگل]Paralytic کجاست پیام های انتخابی بسیار غم انگیز است که فرد نمی تواند انتخاب کند

12. Almost as if, having proclaimed himself paralytic in court, he was setting about proving it over and over again.
[ترجمه ترگمان]تقریبا مثل این بود که در دادگاه پیر شده بود و می خواست بار دیگر آن را ثابت کند
[ترجمه گوگل]تقریبا به نظر میرسد که او در دادگاه خودش را فریب داده است، او در مورد اثبات آن بارها و بارها تنظیم کرده بود

13. Gas - fluid levels may be seen in paralytic ileus.
[ترجمه ترگمان]سطح گاز - مایع ممکن است در ileus paralytic دیده شود
[ترجمه گوگل]سطوح گاز مایع در ناحیه فلج فلج دیده می شود

14. And they came, bringing to Him a paralytic, carried by four men.
[ترجمه ترگمان]و آن ها برای او فلج شده بودند و چهار مرد را حمل می کردند
[ترجمه گوگل]و آنها آمدند، که به چهارگانه منتهی به او می دادند

15. Does finger lose consciousness ( be paralytic probably ) to do?
[ترجمه ترگمان]آیا انگشت، آگاهی را از دست می دهد (احتمالا فلج می شود)؟
[ترجمه گوگل]آیا انگشت از دست دادن آگاهی (احتمالا تقلبی) انجام می شود؟

پیشنهاد کاربران

paralytic ( علوم پایۀ پزشکی )
واژه مصوب: فلج 2
تعریف: ویژگی فرد یا اندام یا عضو دچار فلجی؛ مربوط به فلجی


کلمات دیگر: