کلمه جو
صفحه اصلی

onrush


معنی : حمله، پیش روی، یورش
معانی دیگر : پیش جهش، پیش فشانی، هجوم

انگلیسی به فارسی

حمله، پیشروی، یورش


سر و صدا، یورش، حمله، پیش روی


انگلیسی به انگلیسی

• sudden rush of movement; flow; inrush
you say that there is an onrush of a feeling or emotion when it develops suddenly and quickly; a literary word.

اسم ( noun )
مشتقات: onrushing (adj.)
• : تعریف: a powerful flow or forward movement.

- the onrush of flood waters
[ترجمه ترگمان] امواج خروشان آب های خروشان
[ترجمه گوگل] ریزش آبهای سیل

مترادف و متضاد

حمله (اسم)
fit, offense, rush, access, onset, attack, assault, offensive, onslaught, charge, onrush, spell, epilepsy, inroad, hysteria, foray, sally

پیش روی (اسم)
advance, progress, development, precession, onrush, march, antecedence

یورش (اسم)
offense, rush, attack, assault, offensive, onslaught, onrush, raid, pash, pounce, sally, sortie

rush


Synonyms: attack, avalanche, blitz, charge, dash, deluge, flood, flow, flux, haste, hastiness, hurriedness, hurry, onslaught, push, race, scramble, stampede, storm, stream, surge, swiftness


جملات نمونه

1. the onrush of sudden grief
غلیان ناگهانی اندوه

2. The onrush of tears took me by surprise.
[ترجمه ترگمان]اشک از چشمانم جاری شد
[ترجمه گوگل]سر و صدا از اشک ها به من تعجب کرد

3. She was screwing up her eyes against the onrush of air.
[ترجمه ترگمان]چشم هایش را تنگ کرده بود
[ترجمه گوگل]او چشمانش را در برابر تهدید هوا پخش کرد

4. She was seized by an onrush of nerves.
[ترجمه ترگمان]دچار ضعف اعصاب شده بود
[ترجمه گوگل]او توسط تحریک اعصاب دستگیر شد

5. But the onrush had only begun.
[ترجمه ترگمان]اما the تازه آغاز شده بود
[ترجمه گوگل]اما خشونت تنها آغاز شده بود

6. They caught it in their onrush.
[ترجمه ترگمان]آن را در onrush گرفتند
[ترجمه گوگل]آنها آن را در سرکوب خود گرفتند

7. How will Cairo cope with this onrush of humanity?
[ترجمه ترگمان]قاهره چگونه با این نوع انسانیت مقابله خواهد کرد؟
[ترجمه گوگل]چگونه قاهره با این تهدید بشری روبرو خواهد شد؟

8. The explosion interrupted the wild onrush of her thoughts.
[ترجمه ترگمان]انفجار رشته افکارش را قطع کرد
[ترجمه گوگل]این انفجار موجب وحشت وحشی افکار خود شد

9. He felt an onrush of shame.
[ترجمه ترگمان]احساس شرمندگی کرد
[ترجمه گوگل]او احساس شرمساری از شرم داشت

10. The high winds that accompany the onrush of water also have scouring effect on the land.
[ترجمه ترگمان]باده ای شدید که the آب را همراهی می کنند نیز تاثیر زیادی بر روی زمین دارند
[ترجمه گوگل]بادهای باال که همراه با تخریب آب نیز تاثیر می گذارد بر روی زمین

11. He was knocked down by the onrush of water.
[ترجمه ترگمان]در اثر آب شدن آب غرق شد
[ترجمه گوگل]او توسط نفوذ آب از دست رفته بود

12. Technical onrush always is billow forward, vast and mighty, cannot hold back.
[ترجمه ترگمان]onrush فنی همیشه به جلو، عظیم و توانا موج می زند، نمی تواند عقب بماند
[ترجمه گوگل]فشار فرسایشی همیشه در حال حرکت به جلو، گسترده و قدرتمند است، نمی تواند برگردد

13. Nothing was important but to give in again to the onrush of his mouth.
[ترجمه ترگمان]چیزی مهم نبود جز اینکه دوباره به the دهان باز کند
[ترجمه گوگل]هیچ چیز مهم نبود، اما دوباره به نفوذ دهانش بازمی گردد

14. One of the colliding plates crumples upwards and then grinds down, sliding beneath the onrush of the other.
[ترجمه ترگمان]یکی از بشقاب ها به بالا مچاله می شود و بعد به پایین خم می شود و زیر کاسه دست دیگرش لیز می خورد
[ترجمه گوگل]یکی از صفحات برخورد پشه ها به سمت بالا و سپس از بین می رود، کشویی زیر فشار از دیگر

the onrush of sudden grief

غلیان ناگهانی اندوه



کلمات دیگر: