1. There was a certain partisanship about the way that votes were cast.
[ترجمه ترگمان]طرفداری حزبی خاصی در مورد نحوه ایجاد آرا وجود داشت
[ترجمه گوگل]در مورد نحوه پخش آراء، پارتی خاصی وجود داشت
2. We are seeing a trend towards greater press partisanship.
[ترجمه ترگمان]ما شاهد گرایش به طرفداری از partisanship بیشتر هستیم
[ترجمه گوگل]ما شاهد روند صعود به حزب کمونیسم هستیم
3. His politics were based on loyal partisanship.
[ترجمه ترگمان]سیاست او مبتنی بر طرفداری از تعصب loyal بود
[ترجمه گوگل]سیاست های او براساس حزب وفاداری بود
4. Open and moderate partisanship, then, are essential to a stable democracy.
[ترجمه ترگمان]پس از آن، هواداری باز و میانه رو برای دموکراسی پایدار ضروری است
[ترجمه گوگل]پس از آن، حزب کمونیست باز و مقرون به صرفه برای دموکراسی پایدار ضروری است
5. The point rather is to ensure that raw partisanship does not amplify indiscretions as justification for a kind of schoolyard payback.
[ترجمه ترگمان]نکته به جای آن این است که اطمینان حاصل شود که طرفداری از تعصب خام، indiscretions را به عنوان توجیهی برای یک نوع of، تقویت نمی کند
[ترجمه گوگل]نقطه ضعف این است که اطمینان حاصل شود که پارتی سازی خام به عنوان توجیهی برای نوعی بازپرداخت مدرسۀ مدرسه ای را تقویت نمی کند
6. This partisanship is reinforced when parents' preferences are congruent with the influences to be identified below.
[ترجمه ترگمان]این تعصب زمانی تقویت می شود که ترجیحات والدین با تاثیراتی که در زیر شناسایی می شوند، سازگاری دارد
[ترجمه گوگل]این ترتیب زمانی تقویت می شود که اولویت های والدین با تأثیراتی که در زیر مشخص می شوند مطابقت دارد
7. D., said the partisanship provoked by such investigations is not helpful to the legislative process.
[ترجمه ترگمان]D گفت که طرفداری حزبی از چنین تحقیقاتی برای روند قانونگذاری مفید نیست
[ترجمه گوگل]د, گفت که ترویج ناشی از چنین تحقیقاتی به روند قانونی کمک نمی کند
8. Another problem is its political partisanship, which has led to reporting which is quite often libellous.
[ترجمه ترگمان]مشکل دیگر تعصب سیاسی آن است که منجر به گزارش شده است که اغلب متناقض است
[ترجمه گوگل]مشکل دیگر این است که حزب سیاسی آن است که منجر به گزارش شده است که اغلب دروغین است
9. Even with stringent controls for partisanship and ideology, multiple regression analyses show that the press had a significant influence on preferences.
[ترجمه ترگمان]حتی با کنترل دقیق for و ایدیولوژی، تجزیه و تحلیل رگرسیون چندگانه نشان می دهد که مطبوعات تاثیر قابل توجهی بر ترجیحات دارند
[ترجمه گوگل]حتی با کنترل دقیق برای حزبش و ایدئولوژی، تجزیه و تحلیل چند رگرسیون نشان می دهد که مطبوعات تأثیر قابل توجهی بر ترجیحات داشته اند
10. Partisanship should be their middle name.
[ترجمه ترگمان]partisanship باید اسم میانی اونا باشه
[ترجمه گوگل]حزب بودن باید نام میانی آنها باشد
11. In the last year, discourse has deteriorated, and partisanship has soared.
[ترجمه ترگمان]در سال گذشته، گفتمان رو به وخامت گذاشته است و طرفداری حزبی افزایش یافته است
[ترجمه گوگل]در سال گذشته، گفتمان بدتر شده است، و حزب سوسیالیزم افزایش یافته است
12. Partisanship returned in early October, when the Senate rejected, on a party-line vote, my nomination of Judge Ronnie White to a federal district judgeship.
[ترجمه ترگمان]partisanship در اوایل اکتبر، زمانی که مجلس سنا، در یک رای گیری حزبی، کاندید شدن من از قاضی رانی وایت به یک دادگاه فدرال را رد کرد، بازگشت
[ترجمه گوگل]حزب بودن در اوائل ماه اکتبر، زمانی که مجلس سنا رأی حزب را رد کرد، نامزد من، قاضی رونی سفید را به دادگاه عالی فدرال رجوع کرد
13. My starting point is always a feeling of partisanship, a sense of injustice.
[ترجمه ترگمان]نقطه شروع من همیشه نوعی طرفداری از تعصب، احساس بی عدالتی است
[ترجمه گوگل]نقطه شروع من همیشه یک احساس استقلال، حس بی عدالتی است
14. Problems of partisanship can cause a collision of interests.
[ترجمه ترگمان]مشکلات of می تواند باعث برخورد با منافع شود
[ترجمه گوگل]مشکلات حزبی بودن می تواند منجر به برخورد منافع شود