کلمه جو
صفحه اصلی

nip


معنی : دزدی، ذره، چیزی، چیز، گیره، نیش، زخم زبان، سرمازدگی، دردناک بودن، طعمتندوتیز، بباد انتقاد گرفتن، در اثرسرما بیحس شدن، صدمه زدن، جیم شدن، گاز گرفتن، جوانه زدن، کش رفتن
معانی دیگر : میان دو سطح (مثلا گازانبر یا موچین) گرفتن و فشردن، (لای چیزی) گیرانداختن یا فشردن، (محکم) گرفتن، نیشگون گرفتن، (کناره ی چیزی را یا شکوفه و جوانه و غیره را) بریدن، چیدن، زدن، کندن، جلوی پیشرفت یا رشد چیزی را گرفتن، آسیب رساندن، (گیاه) سرما زده کردن، (خودمانی) قاپیدن، دزدیدن، (انگلیس - عامیانه - با: off یا away یا along و غیره) با چالاکی عمل کردن، پریدن و انجام دادن، (سرما) سوز، حرف نیش دار، کلام برنده، طعم تند، مزه ی قوی، (جامه) درز گرفتن، تو گذاشتن، گاز، گیر، تکه، بریده، قطعه، ریزه، (مشروب الکلی) جرعه، قلپ، مزمزه، شکفتن، مانع رشدونموشدن، جفت جفت زدن، جزئی، سرمازدگی گیاه وجوانه

انگلیسی به فارسی

ن، گازگرفتن، کش رفتن، جوانه زدن، مانع رشدونموشدن، ببادانتقادگرفتن، دراثرسرما بیحس شدن،صدمهزدن، دردناک بودن، جفت جفت زدن، پریدن، جیم شدن،چیز، چیزی، جزئی، نیش، زخم زبان،سرمازدگی(گیاه وجوانه ها)، طعم تندوتیز(مثل فلفل)، سوزش، دزدی، منگنه، گیره، ذره، خرده


خم شدن، سرمازدگی، زخم زبان، دردناک بودن، چیز، چیزی، نیش، طعمتندوتیز، دزدی، گیره، ذره، جوانه زدن، گاز گرفتن، کش رفتن، بباد انتقاد گرفتن، در اثرسرما بیحس شدن، صدمه زدن، جیم شدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: nips, nipping, nipped
(1) تعریف: to press sharply between two points or surfaces, as by biting or pinching.
مترادف: pinch
مشابه: bite, clip, squeeze, tweak

(2) تعریف: to cut off by clipping, pinching, or biting.
مترادف: clip
مشابه: bite, crop, cut, dock, lop, pinch, snip

- She nipped the long twigs from the shrub.
[ترجمه ترگمان] او شاخه های بلند را از بوته بیرون آورد
[ترجمه گوگل] او شاخه های طولانی را از درختچه برداشت

(3) تعریف: to cause to sting sharply, esp. with cold.
مترادف: freeze, sting
مشابه: bite, pierce

- The icy air nipped their noses.
[ترجمه ترگمان] هوای سرد به دماغشان می خورد
[ترجمه گوگل] هوا یخ زده بینی خود را بریده است

(4) تعریف: to cut off the growth or development of.
مترادف: check, quash, retard, stunt, thwart
مشابه: curtail, cut off
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to bite sharply; give a nip.
مترادف: bite
اسم ( noun )
عبارات: nip and tuck
(1) تعریف: the act or an instance of nipping; pinch or small bite.
مترادف: bite, pinch
مشابه: squeeze, taste, tweak

(2) تعریف: sharp coldness.
مشابه: bite, chill

- a nip in the air
[ترجمه ترگمان] یک قلپ در هوا …
[ترجمه گوگل] یک ضربه محکم و ناگهانی در هوا

(3) تعریف: a sharp taste, as in some cheeses or spicy sauces.
مترادف: bite, pungency, sharpness, zest
مشابه: tang
اسم ( noun )
• : تعریف: a small sip or drink of liquor.
مترادف: sip, snort
مشابه: draft, gulp, swallow, swig, swill, taste
فعل گذرا و ( transitive verb, intransitive verb )
حالات: nips, nipping, nipped
• : تعریف: to take a small drink or sip of (liquor), esp. repeatedly.
مترادف: sip, tipple
مشابه: drink, swig

- He was occasionally nipping from a pint bottle.
[ترجمه ترگمان] گاهی از یک بطری آبجو خوب استفاده می کرد
[ترجمه گوگل] او گاهی اوقات از یک بطری پینت استفاده کرد

• pinch; frosty chill; small sip; small bite; sharp or spicy flavor
squeeze tightly between two surfaces, pinch, bite; break off by pinching; sip (especially an alcoholic drink); sting sharply (especially with cold); stop process of growth or development
if you nip somewhere, usually somewhere nearby, you go there quickly or for a short time; an informal use.
if you nip someone, you pinch or bite them lightly.

دیکشنری تخصصی

[سینما] نشکانک
[زمین شناسی] گیره، ذره، خرده ،جزیی وسیله ای در انتهای کابل خطی یک ماشین معدنکاری که برای ارتباط کابل خطی به سیم تراموا و زمین به کارمی رود .
[نساجی] محفظه بین دو غلتک فولارد به هم فشرده شده - عمل شانه زدن الیاف در ماشین شانه - خط تماس دو غلتک - گاز زدن - گیره - جیم شدن - پرش - محکم فشردن

مترادف و متضاد

دزدی (اسم)
filch, abstraction, theft, robbery, stealing, larceny, embezzlement, peculation, burglary, thievery, lift, nip, spoliation

ذره (اسم)
ace, particle, bit, whit, speck, grain, jot, quantum, atomy, minim, nip, iota, shred, mammock, fraction, dust, stiver, corpuscle, flyspeck, vestige, frustum, groat, little bit, little part, scruple, tittle

چیزی (اسم)
aught, nip

چیز (اسم)
article, matter, object, thing, stuff, work, effects, res, nip, odds and ends, thingummy, widget

گیره (اسم)
pin, bend, retainer, nip, becket, clamp, pincer, cleat, pawl, tach, tache, jaw, detent, dog, trigger, holdfast

نیش (اسم)
prickle, twinge, sting, nip, bite, fang, tang, tooth

زخم زبان (اسم)
nip, rebuke, brickbat, diatribe, rap

سرمازدگی (اسم)
nip, chilblain, frostbite, kibe

دردناک بودن (اسم)
nip

طعم تندوتیز (اسم)
nip

به باد انتقاد گرفتن (فعل)
nip, pan, strafe

در اثر سرما بی حس شدن (فعل)
nip

صدمه زدن (فعل)
mar, offend, harm, nip, maul, damnify, endamage, scathe

جیم شدن (فعل)
nip, pop off, guy, french leave, scram

گاز گرفتن (فعل)
gnaw, snap, nip, bite

جوانه زدن (فعل)
grain, tiller, branch, nip, leaf, bud, erupt, peep, germinate, sprout, burgeon, shoot

کش رفتن (فعل)
filch, abstract, swipe, pilfer, snitch, cabbage, gloom, nip, prig, palm, snook, snip

swallow, taste


Synonyms: bite, catch, dram, drop, finger, jolt, morsel, mouthful, nibble, pinch, portion, shot, sip, slug, snifter, soupçon, toothful


Antonyms: mouthful


bite; take small part


Synonyms: catch, clip, compress, grip, munch, nab at, nibble, pinch, sink teeth into, snag, snap, snip, squeeze, take a chunk out of, tweak, twinge, twitch


Antonyms: gorge


stop, thwart


Synonyms: arrest, balk, blight, check, dash, end, frustrate


Antonyms: allow, encourage, permit


جملات نمونه

cheese with a nip

پنیر دارای طعم تند


He had a nip of the Gin.

یک جرعه از جین را نوشید.


1. nip out and buy a newspaper!
بپر برو یک روزنامه بخر!

2. nip and tuck
(مسابقه یا عمل و غیره) دارای عاقبت نا معلوم،دارای نیرو یا امتیاز تقریبا برابر

3. nip in
(انگلیس - خودمانی - رانندگی یا مسابقه) یک وری رفتن،قیقاج رفتن،جلوی کسی پیچیدن

4. nip in the bud
غنچه را کندن یا سرما زدن،جوانه را کشتن،در نطفه کشتن (خفه کردن)

5. nip in the bud
از آغاز با نا کامی روبرو کردن یا شدن

6. if you nip some of the blooms, the rosebush will grow faster
اگر برخی از غنچه ها را بزنی بته ی گل سرخ تندتر رشد خواهد کرد.

7. cheese with a nip
پنیر دارای طعم تند

8. he had a nip of the gin
یک جرعه از جین را نوشید.

9. there is a nip in the air
هوا سوز دارد.

10. a speaker with a nip in his words
ناطقی که حرف های نیش دار می زند

11. The dog gave her a painful nip on the leg.
[ترجمه ترگمان]سگ روی پا فشاری دردناک به او داد
[ترجمه گوگل]سگ به او یک پریده دردناک در پا داد

12. I gave my thumb quite a nip with the pliers.
[ترجمه ترگمان]شستم را با انبردست سوزنی درست کردم
[ترجمه گوگل]من انگشت شستم را با انگشتان دستم به انگشت شستم

13. There was a real nip in the air.
[ترجمه ترگمان]در هوا یک جرعه واقعی وجود داشت
[ترجمه گوگل]یک هواپیما واقعی وجود داشت

14. Nip your shirt up,let me look at your injury.
[ترجمه ترگمان] لباست رو بپوش بذار به زخم هات نگاه کنم
[ترجمه گوگل]پیراهن خود را بپوشانید، اجازه دهید من به آسیب دیدن شما نگاه کنم

15. It was nip and tuck as to who would win the playoffs, but Denver's determination helped them to beat a tough Washington team.
[ترجمه ترگمان]اما تیم دنور به آن ها کمک کرد تا تیم سرسخت واشنگتن را شکست دهند اما تصمیم دنور به آن ها کمک کرد تا تیم سرسخت واشنگتن را شکست دهند
[ترجمه گوگل]به نظر میرسد که کاپیتان پیروزی در این مسابقات است، اما تصمیم دونver به آنها کمک کرد تا یک تیم واشنگتن را شکست دهند

He nipped his grandson between his knees.

نوه‌اش را بین زانوهایش گرفت و فشرد.


I nipped my finger in the door.

انگشتم لای در گیر کرد.


The horse nipped her on the shoulder.

اسب شانه‌ی او را گاز گرفت.


He nipped my ear between his fingers and pulled.

گوشم را میان دو انگشتش گرفت و کشید.


With his teeth he nipped the cigar's end and then lit it.

با دندان ته سیگار برگ را کند و سپس آن را روشن کرد.


I nipped off the corner of the page with scissors.

گوشه‌ی صفحه را با قیچی بریدم.


If you nip some of the blooms, the rosebush will grow faster.

اگر برخی از غنچه‌ها را بزنی، بته‌ی گل سرخ زودتر رشد خواهد کرد.


Snow nipped the plants.

برف گیاهان را سرمازده کرد.


His plans were nipped in their infancy.

نقشه‌های او از آغاز با ناکامی مواجه شدند.


He nipped my money.

او پولم را زد.


nip out and buy a newspaper!

بپر برو یک روزنامه بخر!


He nipped on the moving train.

او توی قطار در حال حرکت پرید.


There is a nip in the air.

هوا سوز دارد.


a speaker with a nip in his words

سخنرانی که حرف‌های نیش‌دار می‌زند


Another car nipped in front of me.

یک ماشین دیگر پیچید جلوم.


Our plans were nipped in the bud.

نقشه‌های ما در همان اوائل با شکست مواجه شد.


اصطلاحات

nip and tuck

(مسابقه یا عمل و غیره) دارای عاقبت نامعلوم، دارای نیرو یا امتیاز تقریباً برابر


nip in

(انگلیس - عامیانه - رانندگی یا مسابقه) یک‌وری رفتن، قیقاج رفتن، جلوی کسی پیچیدن


nip in the bud

از آغاز با ناکامی روبه‌رو کردن یا شدن


پیشنهاد کاربران

نوک پستان ( کوتاه شده ی niple )

rap
زخم زبان
سرزنش سخت


به یک فرد ژاپنی هم nip گفته می شود.

مانع رشد و نمو شدن
زبونتو گاز بگیر

گاز گرفتن
زبونتو گاز بگیر
در برابر سرما بی حس شدن


to go somewhere quickly or for a short time
یه توک پا به جایی سر زدن

I’ve got to nip home and change my clothes
ترجمه ی اینجانب: باید یه توک پا برم خونه و لباسامو عوض کنم.


کلمات دیگر: