کلمه جو
صفحه اصلی

onerous


معنی : دشوار، شاق، سنگین، گران، طاقت فرسا
معانی دیگر : پر زحمت، (حقوق: دارای مسئولیت ها و عواقب قانونی که از فایده ی احتمالی بیشتر یا لااقل با آن برابر است) پر مسئولیت، دارای شرایط سنگین

انگلیسی به فارسی

سنگین، گران، شاق، دشوار، طاقت فرسا


ناراحت کننده، طاقت فرسا، دشوار، سنگین، شاق، گران


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: onerously (adv.), onerousness (n.)
• : تعریف: unwanted, unpleasant, and burdensome.
مترادف: burdensome, oppressive, taxing, weighty
متضاد: easy, effortless
مشابه: arduous, cumbersome, demanding, heavy, irksome, laborious, painful, trying, unpleasant, unwanted, wearisome

- Having to notify families of the death of loved ones was one of the onerous duties of his job.
[ترجمه ahmad fallah] الزام به مطلع کردن خانواده ها از مرگ عزیزانشان، یکی از وظایف پر دردسر شغلش بود.
[ترجمه ترگمان] داشتن خانواده هایی که از مرگ عزیزانشان آگاه بودند یکی از وظایف دشوار شغلش بود
[ترجمه گوگل] مجبور شدن به خانواده های مرگ عزیزان، یکی از وظایف سنگین کار او بود

• burdensome, laborious; oppressive; involving obligations that outweigh any possible benefits (law)
onerous work is difficult and unpleasant; a formal word.

مترادف و متضاد

دشوار (صفت)
hard, difficult, uphill, knotted, sore, laborious, tough, sticky, formidable, arduous, onerous, strait, intolerable, slippery, slippy, inexplicit, insupportable, inexplicable, nerve-racking, spinose, spiny

شاق (صفت)
astringent, burdensome, onerous, severe, stark, tall

سنگین (صفت)
hard, serious, earnest, sober, laden, heavy, ponderous, burdensome, onerous, lumpish, lumpy, grave, hefty, weighty, cumbersome, loggy, logy, demure, unwieldy, saturnine, stodgy, weighted

گران (صفت)
dear, heavy, onerous, costly, exclusive, expensive, prohibitive, sumptuous, deluxe, prohibitory

طاقت فرسا (صفت)
onerous, repugnant, exhausting, intolerable, unbearable, unsupportable, unendurable, insupportable, insufferable, torturous

difficult; requiring hard labor


Synonyms: arduous, austere, backbreaking, burdensome, crushing, cumbersome, demanding, difficult, distressing, embittering, exacting, excessive, exhausting, exigent, fatiguing, formidable, galling, grave, grinding, grueling, hard, harsh, headache, heavy, intolerable, irksome, laborious, merciless, oppressive, overpowering, overtaxing, painful, plodding, ponderous, pressing, responsible, rigorous, serious, severe, strenuous, taxing, tiresome, tiring, toilsome, troublesome, vexatious, weighty


Antonyms: common, easy, light, trivial


جملات نمونه

1. onerous duties
مسئولیت های سنگین

2. onerous property
ملک پر دردسر

3. My household duties were not particularly onerous.
[ترجمه ترگمان]کاره ای خانه من طاقت فرسا نبود
[ترجمه گوگل]وظایف خانوادگی من به خصوص در کار نبود

4. This is the most onerous task I have ever undertaken.
[ترجمه یوسف خسروشاهی] این سخت ترین وظیفه ایست که تاکنون بر عهده گرفته ام
[ترجمه ترگمان]این سخت ترین کاری است که تا به حال انجام داده ام
[ترجمه گوگل]این وظیفه سنگینی است که من تا به حال انجام داده ام

5. Such a responsibility can prove onerous because a child who comes from an introverted home is likely to be introverted her/himself.
[ترجمه ترگمان]چنین مسئولیتی می تواند بسیار دشوار باشد چون کودکی که از خانه ای درون گرا بیرون می آید، بسیار درون گرا است
[ترجمه گوگل]چنین مسئولیتی می تواند دشوار باشد زیرا یک کودک که از یک خانه درونگرا می آید، احتمالا خود را درون خود می گیرد

6. In the western part of the country, onerous taxes have depressed investments and slowed the introduction of modern technology.
[ترجمه ترگمان]در بخش غربی کشور مالیات های سنگین سرمایه گذاری های افسردگی را کاهش داده و باعث کاهش استفاده از فن آوری مدرن شده است
[ترجمه گوگل]در بخش غربی کشور مالیات های سنگین سرمایه گذاری ها را کاهش داده و تکنولوژی مدرن را کاهش داده است

7. But managing franchisers proved too onerous for the founders, so they began looking for a buyer.
[ترجمه ترگمان]اما مدیریت franchisers برای بنیانگذاران بیش از حد دشوار شد، بنابراین آن ها شروع به جستجوی خریدار کردند
[ترجمه گوگل]اما مدیریت franchisers برای بنیانگذاران بسیار دشوار بود، بنابراین آنها شروع به جستجو برای یک خریدار کردند

8. Father Conlin combined all these many onerous tasks with great efficiency but above all with constant good humour and kindness.
[ترجمه ترگمان]پدر Conlin تمام این وظایف دشوار را با کارایی بالا همراه داشت، اما بالاتر از همه با مهربانی و مهربانی همیشگی
[ترجمه گوگل]پدر کانلین تمام این وظایف پرشور را با راندمان بالا ترکیب کرد، اما در کل با طنز و مهربانی ثابت

9. He abolished onerous taxes and puritanically banned prostitution, opium, gambling, even liquor.
[ترجمه ترگمان]مالیات های سنگینی را لغو کرد و puritanically تن فروشی، تریاک، قمار، و حتی مشروبات الکلی را ممنوع کرد
[ترجمه گوگل]او مالیات های سنگین را رد کرد و فریبکارانه، تریاک، قمار، حتی مشروب را منفک ساخت

10. Their onerous errand completed, the men resumed their jobs.
[ترجمه ترگمان]ماموریت onerous به پایان رسید، افراد کارشان را ازسر گرفتند
[ترجمه گوگل]وظیفه سنگین خود را به پایان رساندند، مردان کار خود را از سر گرفتند

11. I have the onerous job on her father's behalf of trying to persuade her to return.
[ترجمه ترگمان]من کار دشواری را از طرف پدرش دارم که سعی دارد او را قانع کند که برگردد
[ترجمه گوگل]من به خاطر پدرم تلاش کرده ام تا او را متقاعد کنم که بازگشت کند

12. He will have the onerous task of reviving low morale.
[ترجمه ترگمان]او وظیفه شاق احیای روحیه پایین را خواهد داشت
[ترجمه گوگل]او کار دشواری را برای احیای روحیه کمتری به همراه خواهد داشت

13. Onerous conditions of contract cost money.
[ترجمه ترگمان]شرایط قرارداد برای هزینه قرارداد هزینه دارد
[ترجمه گوگل]شرایط پیچیده قرارداد هزینه پول است

14. But this does put an exceedingly onerous burden on women who are required to bear, rear and look after the offspring.
[ترجمه ترگمان]اما این بار سنگینی بسیار سنگینی بر روی زنانی قرار می دهد که ملزم به تحمل، عقب و مراقبت از فرزندان هستند
[ترجمه گوگل]اما این باعث می شود که زنان بسیار ناراحت کننده و ناراحت کننده باشند که باید خرسند، پشت و مراقب فرزندان باشند

15. However, they are more onerous than the simple formalities involved in undertaking partnership.
[ترجمه ترگمان]با این حال، آن ها بیش از تشریفات ساده ای هستند که در انجام شراکت دخالت دارند
[ترجمه گوگل]با این وجود، آنها نسبت به فرایندهای ساده درگیر در مشارکت، سخت گیرانه تر عمل می کنند

onerous duties

مسئولیتهای سنگین


onerous property

ملک پر دردسر


پیشنهاد کاربران

کمر شکن

در حسابداری
چیزی که زبانش بیش از منفعتش هست ، زیان بار


کلمات دیگر: