کلمه جو
صفحه اصلی

pallor


معنی : کمرنگی، زرد رنگی
معانی دیگر : رنگ پریدگی (در اثر بیماری یا ترس و غیره)، رنگ باختگی

انگلیسی به فارسی

کمرنگی، زرد رنگی


بلور، کمرنگی، زرد رنگی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: unnatural paleness, esp. of the face.
متضاد: glow

- Seeing his pallor, I guessed him to be very ill.
[ترجمه ترگمان] با دیدن رنگ پریدگی او، حدس می زدم که حالش خیلی بد باشد
[ترجمه گوگل] دیدن بلایای او، من حدس زدم او خیلی بیمار است

• paleness, colorlessness, wanness
someone's pallor is an unhealthy paleness in their face; a literary word.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] کم رنگی - زرد رنگی - رنگ پریدگی

مترادف و متضاد

کمرنگی (اسم)
pallor

زرد رنگی (اسم)
pallor

paleness


Synonyms: achromatic, bloodlessness, cadaverousness, colorlessness, etiolation, pallidity, pastiness, sallowness, wanness, whiteness


جملات نمونه

1. deadly pallor
رنگ پریدگی مرده سان

2. a sickly pallor
رنگ پریدگی بیمارگونه

3. The main symptoms of anaemia are tiredness and pallor.
[ترجمه ترگمان]علایم اصلی کم خونی، خستگی و رنگ پریدگی هستند
[ترجمه گوگل]علائم اصلی کم خونی عبارتند از خستگی و بلع

4. Her cheeks have a sickly pallor.
[ترجمه ترگمان]گونه هایش رنگ پریده و پژمرده شده اند
[ترجمه گوگل]گونه های او دچار دل درد می شوند

5. The deathly pallor of her skin had been replaced by the faintest flush of color.
[ترجمه ترگمان]پریدگی رنگ پوستش با سرخی کم رنگی چهره اش عوض شده بود
[ترجمه گوگل]بلندی مرگبار پوست او با کم رنگ شدن رنگ رنگ جایگزین شده است

6. Her cheeks had an unhealthy pallor.
[ترجمه ترگمان]گونه هایش زردی ناسالم داشت
[ترجمه گوگل]گونه های او دارای بلندی ناسالم بودند

7. It has a pallor not only appropriate to her imagery but necessary to it.
[ترجمه ترگمان]این رنگ پریدگی، نه تنها مناسب تصویر خودش است، بلکه برای آن لازم است
[ترجمه گوگل]این بلایی نه تنها برای تصاویرش مناسب است، بلکه برای آن ضروری است

8. Their skin taking on the pallor of death, is the same colour as the linen sheets.
[ترجمه ترگمان]پوست آن ها رنگ پریدگی مرگ است و همان رنگ ملحفه است
[ترجمه گوگل]پوست آنها در معرض بلع مرگ قرار دارد، همان رنگی است که ورق های کتانی دارد

9. In her dark-eyed pallor and arrogant bloody-mindedness, she reminded him of Perdita.
[ترجمه ترگمان]با چشمان تیره و bloody او را به یاد Perdita انداخت
[ترجمه گوگل]او در پرستش تاریک چشم و خونریزی متکبر، او را از Perdita یادآور شد

10. A sleepless night had added to her pallor and the haunted look in her eyes.
[ترجمه ترگمان]شب بی خوابی به چهره رنگ پریده و the که در چشمانش بود افزوده بود
[ترجمه گوگل]شب بیخوابی به بلای او و نگاه خالی از سکنه در چشم او اضافه شده بود

11. Her skin had a deathly pallor.
[ترجمه ترگمان]پوستش رنگ پریدگی مرگباری داشت
[ترجمه گوگل]پوست او دلیلی مرگبار داشت

12. Her gaze lingered on his pallor and the sprinkling of grey in his darkish hair.
[ترجمه ترگمان]نگاهش روی رنگ پریدگی و the موهایش به رنگ خاکستری تیره مانده بود
[ترجمه گوگل]نگاه او به بلای او و پاشیدن خاکستری در موهای تیره و تار شد

13. While the patient was unconscious, was pallor, redness, or cyanosis evident?
[ترجمه ترگمان]در اثنایی که بیمار بی هوش بود، رنگ سرخ و سرخ و cyanosis دیده می شد؟
[ترجمه گوگل]در حالی که بیمار ناخودآگاه بود، بلوز، قرمزی یا سیانوز آشکار بود؟

پیشنهاد کاربران

پریده رنگی


کلمات دیگر: