کلمه جو
صفحه اصلی

paltry


معنی : چیز اشغال و نا چیز، چیز اشغال و نا چیز، محقر، جزئی، لاشی
معانی دیگر : ناچیز، بی مورد، کم اهمیت، پست، رذلانه، نا بکارانه، بنجل، به درد نخور، آشغالی، پاپاسی، چلسه، پیزری، سر هم بندی شده

انگلیسی به فارسی

( paultry ) اشغال، چیز اشغال و نا چیز، جزئی


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: paltrier, paltriest
مشتقات: paltrily (adv.), paltriness (n.)
• : تعریف: small, trifling, or worthless.
مترادف: insignificant, measly, negligible, pitiful, trifling, vile
متضاد: considerable, large, significant, tidy
مشابه: little, low, meager, mean, niggardly, pathetic, petty, piddling, puny, scanty, slight, small, stingy, trivial, wretched

- She offered the boy a paltry sum to mow her tremendous law.
[ترجمه ترگمان] پول کوچکی را برای درو کردن قانون tremendous پیشنهاد کرد
[ترجمه گوگل] او پسر را به مبلغی جالب برای قانون عظیم خود تقسیم کرد
- They made him such a paltry offer that he turned it down immediately.
[ترجمه ترگمان] این پیشنهاد a به او دادند که فورا آن را خاموش کرد
[ترجمه گوگل] آنها او را چنین پیشنهاد عجیب و غریبی گذاشتند که فورا آن را پایین آورد
- I wouldn't worry about a paltry matter like that.
[ترجمه ترگمان] من نگران این موضوع paltry نیستم
[ترجمه گوگل] من نگران نباشم چیز مهمی باشد

• worthless, having no value; petty, trivial; contemptible, mean, base
a paltry sum of money or amount is very small and of not much use or value; a literary word.

مترادف و متضاد

چیز اشغال و ناچیز (اسم)
paltry

چیز اشغال و ناچیز (صفت)
paltry

محقر (صفت)
humble, contemptible, small, low, paltry

جزئی (صفت)
slight, small, little, immaterial, minute, inconspicuous, potty, paltry, partial, petty, remote, extrinsic, nominal, retail, negligible, fiddling, inappreciative, inconsiderable, peppercorn, imperceptible, inappreciable, peddling, snatchy, picayune, picayunish, piddling, rushy

لاشی (صفت)
paltry

poor; worthless


Synonyms: base, beggarly, cheap, common, contemptible, derisory, despicable, inconsiderable, ineffectual, insignificant, limited, low, low-down, meager, mean, measly, minor, miserable, narrow, petty, picayune, piddling, pitiful, puny, set, shabby, shoddy, sleazy, slight, small, sorry, trashy, trifling, trivial, unconsequential, unimportant, vile, wretched


Antonyms: important, rich, significant, substantial, wealthy, worthy


جملات نمونه

1. paltry excuses
بهانه های بیخود

2. a paltry sum
چندر قاز

3. a paltry trick
ترفند نا بکارانه

4. those paltry houses they are building are unfit for occupation
آن خانه های پیزری که آنها می سازند قابل سکونت نیست.

5. Student grants these days are paltry, and many students have to take out loans.
[ترجمه ترگمان]این روزها کمک های مالی دانشجویی ناچیز است و بسیاری از دانشجویان باید وام بگیرند
[ترجمه گوگل]این روزها دانشجویان کمک های مالی زیادی دارند و بسیاری از دانش آموزان باید وام بگیرند

6. the paltry subterfuge of an anonymous signature.
[ترجمه ترگمان]و این امضای ناچیز یک امضای ناشناس بود
[ترجمه گوگل]زیرپوشۀ ناخوشایند امضای ناشناس

7. This account offers a paltry 1% return on your investment.
[ترجمه ترگمان]این حساب ۱ % درآمد ناچیز به سرمایه گذاری شما ارائه می دهد
[ترجمه گوگل]این حساب سود کم 1٪ از سرمایه گذاری شما را ارائه می دهد

8. He received only a paltry £25 a day.
[ترجمه ترگمان]او تنها ۲۵ پوند در روز دریافت کرد
[ترجمه گوگل]او فقط یک پوند 25 پوند در روز دریافت کرد

9. She made some paltry excuse and left.
[ترجمه ترگمان]بهانه ای پیدا کرد و رفت
[ترجمه گوگل]او بعضی از گمانه زنی ها را انجام داد و رفت

10. Last year workers were offered a paltry raise of only one percent.
[ترجمه ترگمان]در سال گذشته کارگران تنها یک درصد از کارگران را به قیمت ناچیز عرضه کردند
[ترجمه گوگل]سال گذشته کارگران تنها یک درصد افزایش داشتند

11. They paid paltry wages to jazz musicians but gave them steady work and much freedom over what they played.
[ترجمه ترگمان]آن ها حقوق ناچیزی به نوازندگان جاز می دادند، اما به آن ها کار ثابت و آزادی بیشتری نسبت به آنچه که بازی می کردند می دادند
[ترجمه گوگل]آنها دستمزد کمتری را به نوازندگان جاز پرداختند اما کار آنها را به طور مداوم و آزادی بیشتری نسبت به آنچه انجام می دادند، پرداخت

12. Cover is a paltry three bucks, and further questions can be answered by calling 622-884
[ترجمه ترگمان]این پوشش سه دلار ناچیز است و سوالات بیشتری می تواند با فراخوانی ۶۲۲ - ۸۸۴ مورد پاسخ قرار گیرد
[ترجمه گوگل]جلد مبلغی سه عدد است و سوالات بیشتر می تواند با شماره 622-884 پاسخ داده شود

13. A paltry 5 % reduction of the 1990 level has been set, but by when?
[ترجمه ترگمان]کاهش ناچیز ۵ % از سطح سال ۱۹۹۰ تعیین شده است، اما تا چه زمانی؟
[ترجمه گوگل]کاهش تقریبا 5٪ در سطح 1990 تعیین شده است، اما چه زمانی؟

14. Little of these paltry sums is likely to be new money, most being sliced off existing allocations.
[ترجمه ترگمان]کمی از این مبالغ ناچیز به احتمال زیاد پول جدید خواهد بود، که اغلب allocations موجود را از بین می برد
[ترجمه گوگل]اندکی از این مبلغ کم هزینه احتمالا پول تازه ای است که اکثر آنها از تخفیف های موجود حذف می شوند

15. With commitment and amounts of cash that seemed paltry when compared with government defence budgets, that problem could be solved.
[ترجمه ترگمان]با تعهد و مقدار نقدینگی که در مقایسه با بودجه های دفاعی دولت ناچیز به نظر می رسد، این مشکل می تواند حل شود
[ترجمه گوگل]با تعهد و مقادیر پول نقد که در مقایسه با بودجه های دفاعی دولت نسبتا ارزان بود، مشکل حل شد

16. This littleness is at once paltry and menacing and never in repose.
[ترجمه ترگمان]این پست، یکباره حقیر و تهدید آمیز است و هرگز در آرامش نیست
[ترجمه گوگل]این ضعف در یک لحظه پر از ترس و تهدید است و هرگز در خواب نیست

17. Their paltry and insignificant level has already been considered.
[ترجمه ترگمان]سطح حقیر و ناچیز آن ها قبلا در نظر گرفته شده است
[ترجمه گوگل]سطح کم و ناچیز آنها در نظر گرفته شده است

paltry excuses

بهانه‌های بیخود


a paltry sum

چندر قاز


a paltry trick

ترفند نابکارانه


Those paltry houses they are building are unfit for occupation.

آن خانه‌های پیزری که آن‌ها می‌سازند، قابل‌سکونت نیست.


پیشنهاد کاربران

مقدار کم و ناچیز

لاشی

هرزه

بی ارزش


کلمات دیگر: