کلمه جو
صفحه اصلی

newcomer


معنی : خوش نشین، تازه وارد، نوایند
معانی دیگر : اخیرالورود، تازه رسیده (ازراه)، تازه وارد، نورسیده

انگلیسی به فارسی

تازه وارد، نوایند


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: one who has arrived only recently.
مترادف: arrival, stranger
متضاد: native
مشابه: alien, immigrant, outsider, pioneer

• new person, one who has recently arrived; new immigrant
a newcomer is a person who has recently arrived to live in a place, joined an organization, or started a job.

مترادف و متضاد

خوش نشین (اسم)
colonizer, newcomer

تازه وارد (اسم)
newcomer, immigrant

نوایند (اسم)
newcomer

person who has just arrived in area


Synonyms: alien, arrival, beginner, blow-in, colt, foreigner, greenhorn, immigrant, incomer, Johnny-come-lately, late arrival, latecomer, maverick, neophyte, new kid on the block, novice, novitiate, outsider, rookie, settler, stranger, tenderfoot


Antonyms: native, old hack


جملات نمونه

1. They were joined by a newcomer who came striding across a field.
[ترجمه ترگمان]آن ها به یک تازه وارد ملحق شده بودند که با گام های بلند به سوی میدان می آمدند
[ترجمه گوگل]آنها توسط یک تازه وارد وارد شدند که در سرتاسر یک میدان دیدند

2. I'm a relative newcomer to the retail business.
[ترجمه ترگمان] من یه تازه وارد اهل خرده فروشی هستم
[ترجمه گوگل]من تازه وارد شرکت تجارت خرده فروشی هستم

3. The newcomer is not used to the heavy traffic in big cities.
[ترجمه ترگمان]این تازه وارد به ترافیک سنگین در شهرهای بزرگ عادت ندارد
[ترجمه گوگل]تازه وارد برای ترافیک سنگین در شهرهای بزرگ استفاده نمی شود

4. He must be a newcomer to town and he obviously didn't understand our local customs.
[ترجمه ترگمان]او باید تازه وارد شهر باشد و مسلما آداب و رسوم محلی ما را درک نمی کرد
[ترجمه گوگل]او باید یک تازه وارد به شهر باشد و او به وضوح آداب و رسوم محلی ما را درک نکرده است

5. The newcomer on the radio scene is a commercial station devoted to classical music.
[ترجمه ترگمان]تازه وارد در صحنه رادیویی یک ایستگاه بازرگانی است که به موسیقی کلاسیک اختصاص داده شده است
[ترجمه گوگل]تازه وارد در صحنه رادیویی یک ایستگاه تجاری است که به موسیقی کلاسیک اختصاص دارد

6. Being beaten by a newcomer has really taken the wind out of his sails.
[ترجمه ترگمان]براثر کتک خوردن یک تازه وارد واقعا باد را از بادبان های خود درآورده است
[ترجمه گوگل]در ابتدا توسط تازه وارد مورد ضرب و شتم واقع شده است و باد از بادبان هایش گرفته شده است

7. The newcomer was greeted with an avalanche of publicity.
[ترجمه ترگمان]این تازه وارد با بهمن شهرت استقبال کرد
[ترجمه گوگل]تازه وارد با یک بهمن افسردگی پذیرفته شد

8. He was voted the most promising newcomer for his part in the movie.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان most تازه وارد برای شرکت در این فیلم انتخاب شد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یکی از تازه واردان برای بخشش در فیلم انتخاب شد

9. The film's director is a newcomer to the Hollywood scene.
[ترجمه ترگمان]کارگردان فیلم یک تازه وارد در صحنه هالیوود است
[ترجمه گوگل]کارگردان فیلم تازه وارد صحنه های هالیوود است

10. The company is a comparative newcomer to the software market .
[ترجمه ترگمان]شرکت یک تازه وارد تطبیقی در بازار نرم افزار است
[ترجمه گوگل]این شرکت تازه وارد نسبت به بازار نرم افزاری است

11. He chose as his successor a relative newcomer to the organization.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان جانشین خود یک تازه وارد نسبت به سازمان انتخاب کرد
[ترجمه گوگل]او به عنوان جانشینش یک تازه وارد به نسل بعد انتخاب شد

12. A newcomer has appeared on the fashion scene.
[ترجمه ترگمان]یک تازه وارد در صحنه مد ظاهر شده
[ترجمه گوگل]تازه وارد در صحنه مد ظاهر شده است

13. We were each paired with a newcomer to help with training.
[ترجمه ترگمان]ما هر دو با یک تازه وارد همراه بودیم که به تعلیم و تربیت کمک کنیم
[ترجمه گوگل]ما هر یک از تازه واردان برای کمک به آموزش به یکدیگر متصل بودیم

14. He couldn't take his eyes off the beautiful newcomer.
[ترجمه ترگمان]نمی توانست چشم از تازه وارد زیبا برگیرد
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست چشمان خود را از تازه واردین زیبا بگیرد

15. The most glamorous newcomer to the Volkswagen Golf range is the revamped GTi 16 valve.
[ترجمه ترگمان]پر زرق و برق ترین تازه وارد به فولکس واگن گلف، سیستم ۱۶ ۱۶ GTi است
[ترجمه گوگل]تازه ترین گیرنده گلف Volkswagen گلف این است که GTi 16 شیر اصلاح شده است

پیشنهاد کاربران

فردی که برای اولین بار با مسئله یا چیزی برخورد می کنه.

تازه وارد

Newcomer = New face تازه وارد، چهرهٔ جدید

تازه وارد - نو رسیده - اخیرالورود
noun
[count]
1 : a person who has recently arrived somewhere or who has recently started a new activity — often to
◀️She is a newcomer to the city
◀️My father is a relative newcomer to the world of computers
2 : something new that has recently been added or created — often to
The word “chat room” is a relative newcomer to the English◀️ language
◀️Our company is a newcomer to this market


کلمات دیگر: