کلمه جو
صفحه اصلی

on


معنی : روشن، برقرار، باعتبار، در مسیر، به پیش، همواره، بطرف، بنا بر، در روی، روی، در باره، راجع به، بالای، سر، بر، به، بر روی، در بر، بخرج، وصل، برای، بعلت
معانی دیگر : در، از، (ابزار برقی و ماشین آلات و غیره) روشن، مشغول کار، (جامه و غیره) پوشیده، به تن، (حرکت و عمل و غیره - همراه بافعل) حاکی از پیشروی یا ادامه، جلو، درباره ی، در باب، به مجرد، به محض، هنگام، جزو، در زمره، طبق، با، عمده، برتن، به جلو، بخرج
on_
پسوند:، ذره ی اتمی [neutron]، گاز بی اثر [radon]، یکان، واحد، بخش [photon و operon]

انگلیسی به فارسی

وصل، روشن، برقرار


روی، در روی، برروی، بر، بالای، در باره، راجع به،در مسیر، عمده، باعتبار، به، بعلت، بطرف، در بر،برتن، به پیش، به جلو، همواره، بخرج


بر، در مسیر، به پیش، همواره، روشن، برقرار، باعتبار، به، بر روی، روی، در روی، برای، در باره، در بر، بالای، بنا بر، سر، راجع به، بطرف، بعلت، بخرج، وصل


انگلیسی به انگلیسی

پسوند ( suffix )
(1) تعریف: subatomic particle.

- proton
[ترجمه mahdi] پروتون ( یکی از ۳ عضو تشکیل دهنده اتم )
[ترجمه ترگمان] پروتون
[ترجمه گوگل] پروتون
- electron
[ترجمه mahdi] الکترون ( یکی از ۳ عضو تشکیل دهنده اتم ) الکترون، پروتون، نوترون ۳ عضو هستند
[ترجمه ترگمان] الکترون
[ترجمه گوگل] الکترون

(2) تعریف: unit or quantity.

- photon
[ترجمه ترگمان] فوتون
[ترجمه گوگل] فوتون
- magneton
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] مغناطیس

(3) تعریف: basic hereditary element.

- cistron
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] کیستون
- codon
[ترجمه ترگمان] کدون
[ترجمه گوگل] کدون
پسوند ( suffix )
• : تعریف: used in naming inert gases.

- radon
[ترجمه ترگمان] رادون
[ترجمه گوگل] رادون
- neon
[ترجمه mahdi] نئون ( جز گاز های نجیب )
[ترجمه ترگمان] نئون
[ترجمه گوگل] نئون
پسوند ( suffix )
• : تعریف: a chemical compound that does not contain oxygen in a carbonyl group.

- parathion
[ترجمه ترگمان]
[ترجمه گوگل] پارتیون
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: above and supported by.

(2) تعریف: in or into contact with the surface of.
متضاد: off

- my hand on his shoulder
[ترجمه ترگمان] دستم را روی شانه او گذاشتم
[ترجمه گوگل] دست من بر روی شانه اش
- paint on the ceiling
[ترجمه ترگمان] روی سقف رنگ نقاشی می کرد
[ترجمه گوگل] نقاشی روی سقف

(3) تعریف: located near.

- a house on the lake
[ترجمه ترگمان] خانه ای در کنار دریاچه
[ترجمه گوگل] یک خانه در دریاچه

(4) تعریف: supported by or hanging from.

- the picture on the wall
[ترجمه ترگمان] تصویر روی دیوار
[ترجمه گوگل] تصویر بر روی دیوار

(5) تعریف: at the time of; at the moment of.

- We move on Wednesday.
[ترجمه ترگمان] ما چهارشنبه حرکت می کنیم
[ترجمه گوگل] ما روز چهارشنبه حرکت میکنیم
- I smiled on hearing that.
[ترجمه ترگمان] به شنیدن این حرف لبخند زدم
[ترجمه گوگل] من این را شنیدم که لبخند زد

(6) تعریف: with regard to; about; concerning.

- We agreed on a solution.
[ترجمه ترگمان] ما در مورد یک راه حل توافق کردیم
[ترجمه گوگل] ما در راه حل توافق کردیم
- an article on cooking
[ترجمه ترگمان] یک مقاله در مورد آشپزی
[ترجمه گوگل] یک مقاله در مورد پخت و پز

(7) تعریف: associated with, usu. for service or work.
متضاد: off

- She's on the council.
[ترجمه ترگمان] او در شورا است
[ترجمه گوگل] او در شورا است

(8) تعریف: in a state or process of.

- on the run
[ترجمه ترگمان] در حال دویدن
[ترجمه گوگل] در حال اجرا
- on fire
[ترجمه ترگمان] روی آتش
[ترجمه گوگل] در آتش

(9) تعریف: near to, as in an encounter.

- We suddenly came on the grave.
[ترجمه ترگمان] ما ناگهان سر قبر آمدیم
[ترجمه گوگل] ناگهان به قبر آمدیم

(10) تعریف: by means of.

- We were speaking on the phone.
[ترجمه ترگمان] داشتیم تلفنی صحبت می کردیم
[ترجمه گوگل] ما در تلفن صحبت کردیم

(11) تعریف: towards; at.

- He looked on the fight with disgust.
[ترجمه ترگمان] با تنفر به جنگ نگاه کرد
[ترجمه گوگل] او با مبارزه با انحراف نگاه کرد
قید ( adverb )
عبارات: on and on
(1) تعریف: into contact with a surface, esp. an associated part of the human body.
متضاد: off

- He put his glasses on.
[ترجمه ترگمان] عینکش را به چشم زد
[ترجمه گوگل] او عینک خود را گذاشت
- She put her lipstick on.
[ترجمه Uncle Artin] او رژلب به لبهاش زد.
[ترجمه ترگمان] رژ لبش را روی میز گذاشت
[ترجمه گوگل] او رژ لب را گذاشت

(2) تعریف: into operation or process.
متضاد: off, out

- Turn the lights on.
[ترجمه ترگمان] چراغ ها رو روشن کن
[ترجمه گوگل] روشن کردن چراغ ها

(3) تعریف: forward continuously through time or space.
مشابه: forward

- He walked on.
[ترجمه ترگمان] راه می رفت
[ترجمه گوگل] او راه می رفت
- I talked on.
[ترجمه ترگمان] من باه اش حرف زدم
[ترجمه گوگل] من صحبت کردم

(4) تعریف: with firm attachment.

- Hold on!
[ترجمه ترگمان] ! صبر کن
[ترجمه گوگل] صبر کن!

(5) تعریف: towards something or someone.

- He looked on as we worked.
[ترجمه ترگمان] او همچنان که ما کار می کردیم، سرش را بلند کرد
[ترجمه گوگل] او همانطور که ما کار کرد نگاه کرد
صفت ( adjective )
عبارات: be on to
(1) تعریف: in operation or process.

- The stove is on.
[ترجمه ترگمان] بخاری روشن است
[ترجمه گوگل] اجاق گاز روشن است

(2) تعریف: happening or about to happen; scheduled.
متضاد: off

- The meeting is on for tomorrow.
[ترجمه ترگمان] جلسه فردا برگزار می شود
[ترجمه گوگل] این جلسه برای فردا برگزار می شود

(3) تعریف: (informal) performing very skillfully or energetically.

• activated; turned on
forth; ahead; while continuing
atop; as a part of; toward; from

دیکشنری تخصصی

[برق و الکترونیک] روشن واژه ای که ( در برابر « خاموش » ) برای مشخص کردن وضعیت عملکرد یک قطعه یا یکی از دو حالت ممکن در مدار به کار می رود. - وصل، روشن
[ریاضیات] رویِ

مترادف و متضاد

روشن (صفت)
alight, light, bright, on, alive, clean, definite, explicit, express, unequivocal, shrill, vivid, set, transparent, intelligible, sunny, limpid, lucid, clean-cut, distinct, pellucid, clear-cut, cloudless, serene, diaphanous, eidetic, elucidated, fogless, luculent, legible, lightsome, nitid, perspicuous, transpicuous

برقرار (صفت)
on, confirmed, indefeasible

باعتبار (صفت)
on

در مسیر (قید)
on, en route

به پیش (قید)
on, forward, onward, forwards

همواره (قید)
on, always, ever

بطرف (حرف اضافه)
on, in, into, at, to, unto, toward, with

بنا بر (حرف اضافه)
on, at

در روی (حرف اضافه)
on

روی (حرف اضافه)
aboard, on, over, in, upon, up, toward, o'er

درباره (حرف اضافه)
on, about, concerning, of, toward, re, in re

راجع به (حرف اضافه)
on, about, regarding, as to

بالای (حرف اضافه)
on, over, in, up, above, o'er

سر (حرف اضافه)
on, at, near, during

بر (حرف اضافه)
on, upon, at, against

به (حرف اضافه)
on, in, into, at, to, against

بر روی (حرف اضافه)
on, upon

در بر (حرف اضافه)
on

بخرج (حرف اضافه)
on

وصل (حرف اضافه)
on

برای (حرف اضافه)
on, to, toward, for, for the sake, in order that

بعلت (حرف اضافه)
on, due to, owing to

in contact; ahead of


Synonyms: about, above, adjacent, against, approaching, at, beside, close to, covering, forth, forward, held, leaning on, near, next, on top of, onward, over, resting on, situated on, supported, touching, toward, upon, with


Antonyms: off


جملات نمونه

1. on a friendly basis
به طریقی دوستانه،بادوستی

2. on a religious plane
از نظر مذهبی

3. on a weekly basis
به طور هفتگی

4. on account of his children he has five exemptions
به خاطر فرزندانش از پنج معافیت مالیاتی برخوردار است.

5. on an international level
(مجازی) در سطح بین المللی

6. on behalf of the bride and the groom, i wish to thank all the guests
به نمایندگی عروس و داماد از همه ی مهمانان تشکر می کنم.

7. on bended knee
زانو زده،زانو زنان

8. on both sides
در هر دو طرف

9. on ceremonious occasions the church is lavishly decorated
در مراسم سنتی کلیسا را کاملا آذین بندی می کنند.

10. on certain important points the letter is quite silent
آن نامه در مورد برخی نکات مهم کاملا گنگ است.

11. on fridays all the family gathered in the karaj garden
جمعه ها همه ی خویشاوندان در باغ کرج دور هم جمع می شدند.

12. on fridays, most shops are closed down
جمعه ها بیشتر مغازه ها تعطیل اند.

13. on good authority
از یک منبع موثق

14. on her first appearance on stage, she killed the audience
در اولین ظهور خود بر صحنه،حضار را کشته و مرده ی خود کرد.

15. on his final day of stay in london
در واپسین روز اقامتش در لندن

16. on holidays, i like to take my ease
در روزهای تعطیل دوست دارم فقط استراحت کنم.

17. on its turret we saw a ringdove sitting / sadly saying cuckoo? cuckoo?
(خیام) دیدیم که بر کنگره اش فاخته ای / بنشسته و می گفت که کوکو؟ کوکو؟

18. on motion of the defendant's lawyer
به درخواست وکیل خوانده

19. on neither side of the street are there any trees
در هیچیک از دو سوی خیابان درخت وجود ندارد.

20. on of the soldiers leveled his gun at me
یکی از سربازان هفت تیرش را به سویم نشانه گرفت.

21. on one blank of the hill
در یک دامنه ی تپه

22. on returning to earth the satellite burned up
ماهواره در بازگشت به زمین به کلی سوخت.

23. on sale days, shoppers mob lallehzar
در روزهای حراج خریداران در لاله زار غوغا بپا می کنند.

24. on second thought, i think i'll accept your offer
پس از اندیشه ی مجدد احتمالا پیشنهاد شما را قبول خواهم کرد.

25. on sundry occasions
در مواقع متعدد

26. on that side
در آنسوی

27. on the 9th proximo
در روز نهم ماه آینده

28. on the basis of conjecture
برمبنای حدس

29. on the basis of the incriminating evidence found in his room, he was arrested last night
بر مبنای مدارک دال بر گناهکاری او که در اطاقش پیدا شد،دیشب او را بازداشت کردند.

30. on the blessed day of their wedding
در روز خجسته ی ازدواج آنها

31. on the box of lamps it was written, "fragile- handle with care"
روی جعبه ی لامپ ها نوشته بود: ((شکستنی - با دقت جابه جا کنید. ))

32. on the day of her wedding, she was processed to appear in court
در روز ازدواجش او را به دادگاه احضار کردند.

33. on the doorsteps, reporters were waiting for the bride and groom
خبرنگاران در پله های جلو در منتظر عروس و داماد بودند.

34. on the eastern front, the winter push had finally begun
در جبهه ی شرق حمله ی زمستانی بالاخره شروع شده بود.

35. on the eve of the poll
شب قبل از رای گیری

36. on the eve of victory
در آستانه ی پیروزی

37. on the evidence of many people who were there
بنا بر گواهی اشخاص زیادی که آنجا بودند

38. on the face of it, the document seemed simple
ظاهر سند ساده به نظر می رسید.

39. on the first day
در روز اول

40. on the first leg of her trip around the world
در مرحله ی اول سفر او به دور دنیا

41. on the hills adjoining kerman there is a citadel from the sassanid period
در تپه های کرمان یک دژ عهد ساسانی وجود دارد.

42. on the home front, the president's popularity is on the increase
در داخل کشور محبوبیت رییس جمهور رو به تزاید است.

43. on the horizon is a new type of drug
نوع جدیدی از دارو آماده ی عرضه شدن است.

44. on the left hand side of the statue
در طرف چپ مجسمه

45. on the left side of the street
در سمت چپ خیابان

46. on the margins of the portrait there were purple blotches
در حاشیه ی تصویر لکه های سرخی وجود داشت.

47. on the morning of the wedding, they bestirred themselves early
روز عروسی صبح زود به جنب و جوش افتادند.

48. on the next occasion
در فرصت بعدی

49. on the north, the house is bordered by a narrow river
خانه از شمال محدود است به رودی باریک.

50. on the occasion of his daughter's wedding
به مناسبت ازدواج دخترش

51. on the occasion of his homecoming from abroad, his father gave a party
به مناسبت بازگشت او از خارج پدرش میهمانی داد.

52. on the one hand, they are poor and sick; on the other hand, they are ignorant and fanatical
از یک سو فقیر و بیمارند و از سوی دیگر جاهل و متعصب.

53. on the opposite side of the road
در طرف مقابل جاده

54. on the road to economic recovery
در راه احیای اقتصادی

55. on the road to ghom, one of my tires went flat
در راه قم یکی از لاستیک هایم پنچر شد.

56. on the score of fatigue
به دلیل خستگی

57. on the score of poverty
به واسطه ی فقر

58. on the sea bed
در کف (ته) دریا

59. on the side of a lake
در کرانه ی دریاچه

60. on the side of the road
در کنار جاده

61. on the starboard quarter (of the ship)
در بخش عقب و دست راست (کشتی)

62. on the sunny side of fifty
در اوایل سن پنجاه سالگی

63. on the surface their friendship is strong
ظاهرا دوستی آنها مستحکم است.

64. on the verge of annihilation
در آستانه ی نابودی

65. on the wall there was a chart illustrating the world's overpopulated areas in black
روی دیوار نقشه ای بود که نقاط پرجمعیت جهان را با رنگ سیاه نشان می داد.

66. on the way, we came across the carcass of a lion
در راه به جسد شیری بر خوردیم.

67. on the way, we stopped three times for fueling and rest
در راه سه بار برای سوخت گیری و استراحت توقف کردیم.

68. on the west there are high hills
در غرب تپه های بلندی وجود دارد.

69. on the whole, persians are hospitable
به طور کلی ایرانی ها مهمان نوازند.

70. on this map, the karun river's course has been carefully charted
در این نقشه مسیر رود کارون با دقت ترسیم (نگاره) شده است.

have pity on me!

به من رحم کن!


on what basis?

بر چه مبنایی؟


She leaned on her elbow.

بر آرنج خود تکه داد.


loss on loss

ضرر روی ضرر


The book is on the table.

کتاب روی میز است.


He slept on the floor.

او روی کف اتاق خوابید.


She sat on the horse.

او بر روی اسب نشست.


On the west there are high hills.

در غرب تپه‌های بلندی وجود دارد.


He sat on the left side of the room.

(در) سمت چپ اتاق نشست.


She is on vacation.

او در مرخصی است.


I will see you on Monday.

دوشنبه شما را خواهم دید.


a cottage on the shore

کلبه‌ای در ساحل


a house on Dolatshah street

خانه‌ای در خیابان دولتشاه


on the first day

در روز اول


on the road to economic recovery

در راه احیای اقتصادی


His shirt hung on a nail.

پیراهن او بر میخی آویخته بود.


a fly on the ceiling

مگسی بر سقف


We watched the snow fall on the mountain.

ما ریزش برف بر کوه را تماشا کردیم.


Light shone on us.

نور برما تابید.


my reliance on Mehri and Julie

اتکای من به مهری و جولی


I smiled on her.

به او لبخند زدم.


I heard (it) on the radio.

از رادیو شنیدم.


on good authority

از یک منبع موثق


Creditors received ninety cents on the dollar.

طلبکاران از هر دلار (بابت هر دلار) نود سنت دریافت کردند.


The radio is on.

رادیو روشن است.


turn the lights on!

چراغها را روشن کن!


the electricity finally came on

بالأخره برق روشن شد (آمد)


put the brake on!

ترمز بگیر!


He had a hat on.

او کلاهی بر سر داشت.


I put a clean shirt on.

پیراهن تمیزی پوشیدم.


don't come in with your shoes on!

با کفش وارد نشو!


go on!

ادامه بده!


He stayed here two days and went on to the next town.

دو روز اینجا ماند و به شهر بعدی رفت.


From here on I need help.

از اینجا به بعد نیاز به کمک دارم.


I will write later on.

بعد خواهم نوشت.


He spoke on without hesitation.

او بدون تردید به صحبت ادامه داد.


He kept looking on.

او به نگاه کردن ادامه داد.


We agreed on a price.

درباره‌ی قیمت توافق کردیم.


He wrote an essay on war.

درباره‌ی جنگ مقاله‌ای نوشت.


a satire on our society

طنزی مربوط به جامعه ما


We will send a check on receipt of the book.

به مجرد دریافت کتاب یک چک خواهیم فرستاد.


We inspected him on his arrival.

هنگام ورودش او را بازرسی کردیم.


He is on the faculty.

او جزو استادان است، او عضو هیئت علمی است.


are you still on the committee?

هنوز هم جزو آن کمیته هستی؟


based on her statements

طبق اظهارات او


to live on bread alone

فقط با نان زندگی کردن


She was brought on an ambulance.

او را با آمبولانس آوردند.


She talked on and on.

او مداوم حرف زد.


I am on call tonight.

امشب من کشیک هستم.


اصطلاحات

and so on

و غیره، و قس علی‌هذا


every hour on the hour

هر ساعت و سر ساعت، ساعت به ساعت


have something (or nothing) on someone

(عامیانه) مدرک جرم یا دلیل کافی علیه کسی داشتن (یا نداشتن)


head on collision

تصادف (یا تصادم) شاخ به شاخ (از جلو یا از سر)


on and off

متناوب، غیرمداوم، خاموش و روشن، شل کن و سفت کن، بگیر و ول کن


on and on

مداوم، بی‌وقفه، ناایستا، یک‌سر


on call

(پزشک و غیره) کشیک، گوش‌به‌زنگ


on drugs

معتاد به مواد مخدر


on duty

مسئول، در تصدی، سرکار، کشیک


on purpose

عمداً، به عمد


on sale

(در معرض) حراج، درحال فروش با تخفیف


on to

(عامیانه) آگاه به، خبر دار از، بو برده (از چیزی)


پیشنهاد کاربران

برپا ، پابرجا ، ایستاده

به طرف ، بنابر

بر پایه

از_بر روی

روی
بالای

در

رو به
رو به جلو
سرگرم ، سرگرم کار ، در حال کار
رو به پیشرفت ، در حال پیشرفت
در گذر ، در جریان
در دست کار ، در دست انجام ، رو به انجام ، در حال انجام ، در دست اقدام



روی

Be on in somting
درگیر بودن با، یا شرکت کردن در، یا دانستن درباره یک برنامه

راجع به

بر اساسِ
on demand براساس نیاز

بر محورِ ، در موردِ ، عطفِ به

روی، بر روی، بالای

در_بر_روی

سوار ، سوار چیزی بودن ، معنی riding هم میده
i was on train
سوار قطار بودم

به وسیله ی

یه حرف اضافه به حساب میاد مثل به، در. . .


بر دوشِ
پیرامونِ، در زمینه، مربوط به، در خصوصِ، حولِ، بر سر
a book on development : کتابی پیرامون توسعه
a discussion on the existence of cities : بحثی بر سر موجودیت شهرها

به استنادِ

توی

به سمتِ

به همراه داشتن چیزی با خود

به

در هرجای معنی خاص😁😁

یعنی بر روی چیزی

روی، درباره. . . ، راجع به

بستگی به جمله داره، یه جاهایی از، به و. . . میده.
پس بستگی به جملمون داره.
:? can you play after school on Monday
در جمله ی بالا معنی از رو میده.
:? what do we have on Monday
در این جمله معنی در رو میده.

به اعتبارِ . . .

روی پرده [سینما]
What's on at the cinema?
There's a film on called Casablanca

حرف اضافه on به معنای به
حرف اضافه on در مفهوم به در توصیف عمل یا حالتی بکار می رود. مثال:
. i'm going on a business trip ( به سفری کاری خواهم رفت. )

حرف اضافه on به معنای درباره
حرف اضافه on در مفهوم درباره برای توصیف چیزی یا کسی و یا هنگام صحبت درباره چیزی یا کسی بکار می رود. مثال:
a book on plants ( کتابی درباره گیاهان )

حرف اضافه on به معنای سوار بر
حرف اضافه on در مفهوم سوار بر، برای نشان دادن یک وسیله نقلیه و یا نحوه حمل و نقل استفاده می شود. مثال:
. we went to france on the ferry ( ما سوار بر کشتی به فرانسه رفتیم. )
. i came on my bike ( من با دوچرخه ام آمدم. )

حرف اضافه on به معنای برای
حرف اضافه on در مفهوم برای اغلب اشاره دارد به صرف کردن زمان برای کاری یا خرج کردن و پرداختن پول برای چیزی. مثال:
. i've wasted too much time on this already ( من زمان زیادی را برای این ( کار ) هدر دادم. )
. she refuses to spend more than $30 on a pair of shoes ( او نپذیرفت که بیشتر از 30 دلار برای یک جفت کفش خرج کند. )

قید on به معنای پوشیدن و تن کردن
قید on در مفهوم پوشیدن و تن کردن اشاره دارد به عمل لباس پوشیدن و به تن کردن چیزی. مثال:
?why don't you put your new dress on ( چرا پیراهن جدیدت را نمی پوشی؟ )
نکته: این حرف اضافه معمولا بعد از فعل put بکار می رود، البته بدون آن نیز بکار می رود. مثال:
. she has on a black coat ( او پالتوی سیاهی به تن دارد. )

قید on به معنای روشن
قید on در مفهوم روشن برای اشاره به کار کردن و یا روشن بودن لوازم الکتریکی استفاده می شود. مثال:
. the light has been on all day ( چراغ تمام روز را روشن بوده است. )

قید on به معنای برقرار
قید on در مفهوم برقرار به وقوع یا برگزار شدن رویداد و مناسبتی و یا انجام عملی در آینده که از قبل برنامه ریزی شده است، اشاره دارد. مثال:
?is the party still on for tomorrow ( هنوز آن مهمانی برای فردا برقرار است؟ )

حرف اضافه on به معنای در [روز]
حرف اضافه on در مفهوم در [روز] برای اشاره به یکی از روز های هفته ( شنبه، یکشنبه و . . . ) و یا اشاره به یک تاریخ مشخص بکار می رود. مثال:
. my birthday's on the 30th of may ( تولد من ( در ) روز سی ام ماه می است. )
?what are you doing on friday ( ( در ) روز جمعه چه می کنی؟ )

حرف اضافه on به معنای در [مکان]
حرف اضافه on در مفهوم در [مکان] اشاره دارد به مکان واقع شدن چیزی و یا جهت چیزی. مثال:
. our house is the first on the left after the post office ( خانه ی ما اولی در سمت چپ بعد از اداره ی پست است. )
. they lived on a farm ( آنها در یک مزرعه زندگی می کنند. )
. turn right on broadway ( در ( خیابان ) برادوی به راست بپیچید. )

حرف اضافه on به معنای بر، روی
حرف اضافه on در مفهوم بر و روی اشاره دارد به قرار گرفتن چیزی روی سطح چیزی دیگر و یا لمس کردن سطح چیزی و به طرف سطح چیزی. مثال:
. i dropped my pen on the floor ( من خودکارم را بر زمین انداختم. )
!look at all the books on your desk ( نگاه کن به این همه کتاب روی میزت! )
. we could hang this picture on the wall next to the door ( ما می توانیم این عکس را روی دیوار کنار در نصب کنیم. )
. you've got blood on your shirt ( روی پیراهنت خون هست. )

منبع: سایت بیاموز

نسبت به

مثلا میگن پای تلفن
به انگلیسی میشه on the phone or talking on the phone
معنی روی هم میده
در ، پای ، روی . . .


کلمات دیگر: