معنی : سخنگو
newscaster
معنی : سخنگو
انگلیسی به فارسی
خبرنگار، سخنگو
انگلیسی به انگلیسی
• news broadcaster, person that presents the news in a radio or television news program
a newscaster is a person who reads the news on television or radio.
a newscaster is a person who reads the news on television or radio.
مترادف و متضاد
سخنگو (اسم)
announcer, speaker, broadcaster, narrator, talker, spokesman, newsreader, newscaster, mouthpiece, elocutionist, spieler, newsperson, prolocutor, talking head
جملات نمونه
1. The newscaster was in competition with ten others for the job.
[ترجمه ترگمان]newscaster با ده نفر دیگر برای این کار در مسابقه بود
[ترجمه گوگل]خبرنگار در رقابت با ده نفر دیگر برای این کار بود
[ترجمه گوگل]خبرنگار در رقابت با ده نفر دیگر برای این کار بود
2. To my surprise, the newscaster actually turned away from me and had the camera point at the banner.
[ترجمه ترگمان]در کمال تعجب، گوینده اخبار در حقیقت از من دور شد و دوربین را به نشانه تایید تکان داد
[ترجمه گوگل]به جای تعجب، خبرنگار از من دور شد و نقطه دوربین را در پرچم داشت
[ترجمه گوگل]به جای تعجب، خبرنگار از من دور شد و نقطه دوربین را در پرچم داشت
3. The newscaster is cuter in person than on the tube.
[ترجمه ترگمان]گوینده اخبار گوینده اخبار گوینده اخبار جهان است
[ترجمه گوگل]خبرنگار شخصیتی نسبت به لوله است
[ترجمه گوگل]خبرنگار شخصیتی نسبت به لوله است
4. He became the most high-profile newscaster in Britain when he made his debut as the programme's anchorman.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که او اولین newscaster را به عنوان anchorman برنامه در بریتانیا انجام داد، او به high - در بریتانیا تبدیل شد
[ترجمه گوگل]او هنگامی که نخستین برنامه تلویزیونی خود را برای اولین بار در انگلستان گذراند، به عنوان خبرنگار برجسته در جهان تبدیل شد
[ترجمه گوگل]او هنگامی که نخستین برنامه تلویزیونی خود را برای اولین بار در انگلستان گذراند، به عنوان خبرنگار برجسته در جهان تبدیل شد
5. A handsome male newscaster entered the room on the screen, providing sound, stimulating company.
[ترجمه ترگمان]گوینده مرد خوش قیافه ای روی صفحه تلویزیون وارد اتاق شد و یک شرکت جذاب و هیجان انگیز را ارائه داد
[ترجمه گوگل]یک خبرنگار مرد خوش تیپ وارد اتاق بر روی صفحه نمایش، ارائه صدا، تحریک شرکت
[ترجمه گوگل]یک خبرنگار مرد خوش تیپ وارد اتاق بر روی صفحه نمایش، ارائه صدا، تحریک شرکت
6. This woman could be a newscaster.
[ترجمه ترگمان] این زن میتونه اخبار گو باشه
[ترجمه گوگل]این زن می تواند خبرنگار باشد
[ترجمه گوگل]این زن می تواند خبرنگار باشد
7. That TV newscaster always signs off by saluting.
[ترجمه ترگمان] اون تلویزیون همیشه با سلام دادن به تلویزیون اشاره میکنه
[ترجمه گوگل]این خبرنگار تلویزیونی همیشه با خوشحالی می نشیند
[ترجمه گوگل]این خبرنگار تلویزیونی همیشه با خوشحالی می نشیند
8. John: Did you every try being a newscaster?
[ترجمه ترگمان]آیا شما سعی کردید که گوینده اخبار گو باشید؟
[ترجمه گوگل]جان: آیا شما هر تلاش را به عنوان خبرنگار؟
[ترجمه گوگل]جان: آیا شما هر تلاش را به عنوان خبرنگار؟
9. That newscaster that got beat up by the cops.
[ترجمه ترگمان]اون newscaster که توسط پلیس ها کتک خورد
[ترجمه گوگل]خبرنگار که توسط پلیس ضرب و شتم
[ترجمه گوگل]خبرنگار که توسط پلیس ضرب و شتم
10. North Korea's state television newscaster announced such propaganda will not be tolerated.
[ترجمه ترگمان]تلویزیون دولتی تلویزیون دولتی کره شمالی اعلام کرد که چنین تبلیغاتی تحمل نخواهد شد
[ترجمه گوگل]خبرنگار تلویزیون دولتی کره شمالی اعلام کرد چنین تبلیغاتی تحمل نخواهد شد
[ترجمه گوگل]خبرنگار تلویزیون دولتی کره شمالی اعلام کرد چنین تبلیغاتی تحمل نخواهد شد
11. That newscaster is a showboat, she wants to be on camera all the time.
[ترجمه ترگمان]آن گوینده اخبار showboat است و می خواهد همیشه در دوربین باشد
[ترجمه گوگل]این خبرنگار یک نمایشگاه قایق است، او می خواهد در همه زمان ها در دوربین باشد
[ترجمه گوگل]این خبرنگار یک نمایشگاه قایق است، او می خواهد در همه زمان ها در دوربین باشد
12. The newscaster said that he would update the news report every half hour.
[ترجمه ترگمان]گوینده اخبار گفت که هر نیم ساعت گزارش اخبار را به روز خواهد رسانید
[ترجمه گوگل]خبرنگار گفت که او گزارش خبر را هر نیم ساعت به روز می کند
[ترجمه گوگل]خبرنگار گفت که او گزارش خبر را هر نیم ساعت به روز می کند
13. Linda saw my tape and got me a job as a newscaster.
[ترجمه ترگمان]لیندا نوار منو دید و به عنوان یه خبرنگار کار برام پیدا کرد
[ترجمه گوگل]لیندا نوار من را دید و کار را به عنوان خبرنگار انجام داد
[ترجمه گوگل]لیندا نوار من را دید و کار را به عنوان خبرنگار انجام داد
14. And we sit watching our TVs while some local newscaster tell us that today we had fifteen homicides and sixty-three violent crimes.
[ترجمه ترگمان]و ما نشستیم و تلویزیون ما را تماشا کردیم در حالی که اخبار پخش اخبار محلی به ما می گفت که امروز ما پانزده تا قتل و شصت و سه جنایت سخت داریم
[ترجمه گوگل]در حالی که برخی خبرنگارهای محلی به ما می گویند که ما امروز پانزده قتل و شصت و سه جرم خشونت آمیز را تماشا کردیم، تلویزیون تماشا می کنیم
[ترجمه گوگل]در حالی که برخی خبرنگارهای محلی به ما می گویند که ما امروز پانزده قتل و شصت و سه جرم خشونت آمیز را تماشا کردیم، تلویزیون تماشا می کنیم
15. He has adopted the accent of a Second World War newscaster.
[ترجمه ترگمان] اون لهجه یه گوینده اخبار جهانی دوم رو به فرزندی قبول کرده
[ترجمه گوگل]او خط مشی خبرنگار جنگ جهانی دوم را تصویب کرده است
[ترجمه گوگل]او خط مشی خبرنگار جنگ جهانی دوم را تصویب کرده است
پیشنهاد کاربران
خبرنگار
اخبار تلویزیونی یا رادیویی
newscaster=====> گوینده خبر، مجری خبر
news anchor====>گوینده خبر، مجری خبر
news anchor====>گوینده خبر، مجری خبر
گوینده خبر رادیو - مجری خبر رادیو
اخبارگو - مجری خبر مثل آقای حیاتی
Reporter هم میشه گزارشگر
Reporter هم میشه گزارشگر
مجری خبری، سخنگو، خبر خوان
اخبار گو
مجری خبر
کلمات دیگر: