کلمه جو
صفحه اصلی

orator


معنی : سخنور، سخن ران، خطیب، ناطق، سخن پرداز
معانی دیگر : خطابه سرای، مستدعی

انگلیسی به فارسی

سخن پرداز، سخنران، ناطق، خطیب، مستدعی


سخنران، سخنور، خطیب، ناطق، سخن ران، سخن پرداز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who delivers a public speech, or one skilled at formal public speaking.
مترادف: speaker
مشابه: declaimer, demagogue, elocutionist, lecturer, rhetorician

- A skilled orator can have a profoundly inspirational effect on an audience.
[ترجمه ترگمان] یک سخنران ماهر می تواند اثر عمیقا الهام بخش بر مخاطب داشته باشد
[ترجمه گوگل] سخنرانی ماهر می تواند یک اثر الهام بخش عمیق در مخاطبان داشته باشد

• one who delivers a speech; public speaker; preacher
an orator is someone who is skilled at making speeches; a formal word.

مترادف و متضاد

سخنور (اسم)
writer, poet, declaimer, orator, eloquent speaker, elocutionist

سخن ران (اسم)
speaker, spokesman, orator, lecturer

خطیب (اسم)
orator, preacher, prolocutor

ناطق (اسم)
speaker, talker, orator

سخن پرداز (اسم)
orator

speaker


Synonyms: declaimer, lector, lecturer, pontificator, preacher, public speaker, reciter, rhetorician, sermonizer


جملات نمونه

1. a soapbox orator
سخنران کنار میدان

2. The orator delivered his speech effectively.
[ترجمه ترگمان]ناطق سخنرانی خود را به طور موثر ایراد کرد
[ترجمه گوگل]سخنرانی سخنرانی خود را به طور موثر انجام داد

3. The orator set the audience on fire.
[ترجمه ترگمان]سخنران حضار را آتش زد
[ترجمه گوگل]هواداران مخاطب را به آتش کشیدند

4. The orator gestured vigorously while speaking.
[ترجمه ترگمان]سخنران در حالی که حرف می زد، به شدت به او اشاره کرد
[ترجمه گوگل]سخنران به شدت با صدای بلند گفت:

5. She excels as a orator.
[ترجمه ترگمان]او مثل ناطق برتر است
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک هوادار برتر است

6. Lenin was the great orator of the Russian Revolution.
[ترجمه ترگمان]لنین خطیب بزرگ انقلاب روسیه بود
[ترجمه گوگل]لنین بزرگترین هوادار انقلاب روسیه بود

7. King was a great orator and an inspiring leader.
[ترجمه ترگمان]کینگ یک سخنور عالی و یک رهبر الهام بخش بود
[ترجمه گوگل]پادشاه یک سخنران عالی و یک رهبر الهام بخش بود

8. He knows he is no orator, and he is up against a president who could charm a loan from a thief.
[ترجمه ترگمان]او می داند که او سخنران نیست، و علیه یک رئیس جمهور است که می تواند وام یک دزد را افسون کند
[ترجمه گوگل]او می داند که او هوادار نیست و او علیه یک رییس جمهور است که می تواند از یک دزد قرض بگیرد

9. He was the soapbox orator who could quote Virgil or Shakespeare to give dignity to a bitter grudge.
[ترجمه ترگمان]او the بود که می توانست از ویرژیل یا شکسپیر نقل قول کند تا به کینه تلخی دست یابد
[ترجمه گوگل]او صاحب صابون بود که می توانست ویرگیل یا شکسپیر را به شکلی تلخ ببخشد

10. Keyes is a fiery orator who built his campaign around his anti-abortion stand.
[ترجمه ترگمان]کیس یک سخنور آتشین و آتشین است که کمپین خود را حول موضع گیری ضد سقط خود ساخته است
[ترجمه گوگل]Keyes یک سخنرانی آتشین است که کمپین خود را در کنار موضع ضد سقط جنین خود ساخته است

11. Aristotle once recommended to the would-be polemical orator that paradox could be effective.
[ترجمه ترگمان]ارسطو زمانی توصیه کرد که خطیب جدی باشد که تناقض می تواند موثر باشد
[ترجمه گوگل]ارسطو یک بار به توصیف نظری متقابل پیشنهاد کرد که پارادوکس میتواند مؤثر باشد

12. On the other hand Osman was a practised orator and knew what he was doing.
[ترجمه ترگمان]از سوی دیگر، او ناطق ماهری بود و می دانست چه می کند
[ترجمه گوگل]از سوی دیگر، عثمان یک هوادار تمرینی بود و می دانست که چه کاری انجام می دهد

13. He excels as an orator.
[ترجمه ترگمان]او مثل ناطق برتر است
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک هوادار برتر است

14. He is a marvellous orator.
[ترجمه ترگمان]ناطق زبردستی است
[ترجمه گوگل]او یک سخنران شگفت انگیز است

15. His argumentative gifts as a popular orator attracted crowds willing to pay a penny or two to hear him.
[ترجمه ترگمان]استعداد مباحثه او به عنوان یک سخنران معروف، مردمی را جذب می کرد که مایل به پرداخت یک یا دو پول سیاه به او بودند
[ترجمه گوگل]هدایای استدلالی او به عنوان یک هوادار محبوب، جمعیتی را که مایل به پرداخت یک پنی یا دو تن بود برای شنیدن او جذب کرد

پیشنهاد کاربران

دیپلمات


کلمات دیگر: