معنی : امر، تقدیر، حکم، فرمان، ایین
معانی دیگر : فرمایش، مشیت، خواسته ی سرنوشت یا خدا، قضا و قدر، قانون، (جمع) مقررات (به ویژه وابسته به شهرداری)، رسم (به ویژه مذهبی)، عرف
ordinance
معنی : امر، تقدیر، حکم، فرمان، ایین
معانی دیگر : فرمایش، مشیت، خواسته ی سرنوشت یا خدا، قضا و قدر، قانون، (جمع) مقررات (به ویژه وابسته به شهرداری)، رسم (به ویژه مذهبی)، عرف
انگلیسی به فارسی
فرمان، امر، حکم، مشیت، تقدیر، ایین
دستورالعمل، فرمان، حکم، امر، تقدیر، ایین
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: a regulation, law, decree, or rule, esp. one issued by a city or town.
• مترادف: law, rule
• مشابه: command, declaration, decree, directive, edict, mandate, order, regulation, ruling, statute
• مترادف: law, rule
• مشابه: command, declaration, decree, directive, edict, mandate, order, regulation, ruling, statute
- The ordinance forbids smoking in all public buildings.
[ترجمه ترگمان] این قانون سیگار کشیدن در همه ساختمان های عمومی را ممنوع کرده است
[ترجمه گوگل] این دستور ممنوعیت سیگار کشیدن در تمام ساختمان های عمومی است
[ترجمه گوگل] این دستور ممنوعیت سیگار کشیدن در تمام ساختمان های عمومی است
• that which has been ordained; law, statute; regulation; command
an ordinance is an official rule or order; a formal word.
an ordinance is an official rule or order; a formal word.
دیکشنری تخصصی
[حقوق] مقررت (شهرداری)، قانون، فرمان
مترادف و متضاد
امر (اسم)
matter, order, circumstance, job, ploy, precept, affair, behest, fiat, ordinance
تقدیر (اسم)
thank, allotment, destiny, destination, dispensation, appreciation, fate, commendation, predestination, ordinance, foredoom, predetermination
حکم (اسم)
brief, attachment, dictum, statement, edict, canon, precept, sentence, rule, decree, verdict, mandate, commission, pardon, fiat, arbiter, ruling, warrant, ordonnance, statute, commandment, finding, doom, writ, ordinance, rescript
فرمان (اسم)
order, bill, word, edict, precept, instruction, command, decree, mandate, commission, errand, institute, sanction, ordonnance, charter, steering wheel, commandment, ordinance, handlebar, rescript
ایین (اسم)
order, religion, ethic, ordinance
law, rule
Synonyms: authorization, canon, code, command, decree, dictum, direction, edict, enactment, fiat, mandate, order, precept, prescript, reg, regulation, ruling, statute, ukase
جملات نمونه
1. the ordinance of god
مشیت الهی
2. upon the ordinance of his excellency the mayor
بنا به فرمایش جناب شهردار
3. City Ordinance 126 forbids car parking in this area of New York.
[ترجمه ترگمان]حکم شهر ۱۲۶ پارکینگ خودرو در این منطقه از نیویورک را ممنوع کرده است
[ترجمه گوگل]Ordinance City 126 پارکینگ خودرو در این منطقه از نیویورک را ممنوع کرده است
[ترجمه گوگل]Ordinance City 126 پارکینگ خودرو در این منطقه از نیویورک را ممنوع کرده است
4. Judging the legality of the ordinance is within the province of the courts.
[ترجمه ترگمان]با قضاوت درباره قانونی بودن این قانون، در استان دادگاه ها قرار دارد
[ترجمه گوگل]قضاوت در قبال قانونگذاری حکم در حوزه دادگاه است
[ترجمه گوگل]قضاوت در قبال قانونگذاری حکم در حوزه دادگاه است
5. a city ordinance that says parks must be closed at 11 p. m.
[ترجمه ترگمان]یک قانون شهری که می گوید پارک ها باید در ساعت ۱۱ صبح تعطیل شوند متر
[ترجمه گوگل]دستورالعمل شهرستان است که پارک ها باید در 11 پانزده بسته شود متر
[ترجمه گوگل]دستورالعمل شهرستان است که پارک ها باید در 11 پانزده بسته شود متر
6. The ordinance, passed unanimously Tuesday, makes it either a misdemeanor or infraction to violate a park safety rule.
[ترجمه ترگمان]این حکم که روز سه شنبه به اتفاق آرا تصویب شد، آن را یا تخطی از قانون یا تخطی از قانون ایمنی پارک می کند
[ترجمه گوگل]این حکم، به اتفاق آراء سه شنبه به تصویب رسید، یا آن را یک معاهده و یا تخلف برای نقض یک قانون ایمنی پارک می کند
[ترجمه گوگل]این حکم، به اتفاق آراء سه شنبه به تصویب رسید، یا آن را یک معاهده و یا تخلف برای نقض یک قانون ایمنی پارک می کند
7. The Board of Supervisors passed an ordinance last fall to allow the new procedure.
[ترجمه ترگمان]تخته of آخرین سقوط و لوازم را برای انجام این عمل جدید صادر کرد
[ترجمه گوگل]هیئت نظارت بر تصویب آخرین فرمان برای تصویب قانون جدید به تصویب رسید
[ترجمه گوگل]هیئت نظارت بر تصویب آخرین فرمان برای تصویب قانون جدید به تصویب رسید
8. Under the 1643 ordinance to control printing, Bachilor was appointed one of the twelve divines empowered to license books of divinity.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۶۴۳، تحت فرمان سال ۱۶۴۳ برای کنترل چاپ، Bachilor به عنوان یکی از دوازده روحانی برگزیده شد که به انتشار کتاب الاهیات دست یافتند
[ترجمه گوگل]تحت قانون 1643 برای کنترل چاپ، Bachilor به عنوان یکی از دوازده حوزه اختیاری مجاز به مجوز کتاب الهی منصوب شد
[ترجمه گوگل]تحت قانون 1643 برای کنترل چاپ، Bachilor به عنوان یکی از دوازده حوزه اختیاری مجاز به مجوز کتاب الهی منصوب شد
9. An ordinance not limited to the favored topics, for example, would have precisely the same beneficial effect.
[ترجمه ترگمان]به عنوان مثال، یک قانون به موضوعات مورد نظر محدود نمی شود، به عنوان مثال، دقیقا همان تاثیر را خواهد داشت
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، حکمی که به موضوعات مورد علاقه محدود نمی شود، دقیقا همان تاثیر مثبت دارد
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، حکمی که به موضوعات مورد علاقه محدود نمی شود، دقیقا همان تاثیر مثبت دارد
10. Eventually the local authority associations agreed a self-denying ordinance and in many authorities councillors do not seek access to records on individuals.
[ترجمه ترگمان]در نهایت اتحادیه های مذهبی محلی با صدور فرمان خود موافقت کردند و در بسیاری از اعضای شورای مشاوران به دنبال دستیابی به سوابق افراد نیستند
[ترجمه گوگل]در نهایت، انجمن های محلی مجوز یک حکم خودخواهانه را رد کردند و در بسیاری از مقامات، نمایندگان مجلس به دسترسی به سوابق در مورد افراد دسترسی پیدا نمی کردند
[ترجمه گوگل]در نهایت، انجمن های محلی مجوز یک حکم خودخواهانه را رد کردند و در بسیاری از مقامات، نمایندگان مجلس به دسترسی به سوابق در مورد افراد دسترسی پیدا نمی کردند
11. In practice this ordinance brought about little immediate change because it was introduced piecemeal into various districts.
[ترجمه ترگمان]در عمل، این فرمان تغییر اندکی به وجود آورد، زیرا به طور تدریجی در نواحی مختلف معرفی شد
[ترجمه گوگل]در عمل، این دستورالعمل تغییر فوری کمی را به وجود آورد، زیرا به بخش های مختلف تقسیم شده بود
[ترجمه گوگل]در عمل، این دستورالعمل تغییر فوری کمی را به وجود آورد، زیرا به بخش های مختلف تقسیم شده بود
12. To comply with a city ordinance that barred the sale of the books, the tomes were buried in a city landfill.
[ترجمه ترگمان]برای رعایت مقررات شهر که فروش کتاب ها را ممنوع کرده بود، این کتاب ها در گورستان زباله شهر دفن شده بودند
[ترجمه گوگل]برای تطبیق با دستورالعمل شهر که فروش کتاب را ممنوع کرد، تامز در دفن زباله شهر دفن شد
[ترجمه گوگل]برای تطبیق با دستورالعمل شهر که فروش کتاب را ممنوع کرد، تامز در دفن زباله شهر دفن شد
13. The ordinance prohibits the city from recharging in contaminated areas.
[ترجمه ترگمان]این فرمان شهر را از recharging در مناطق آلوده ممنوع کرده است
[ترجمه گوگل]این حکم ممنوعیت بارگیری مجدد شهر در مناطق آلوده است
[ترجمه گوگل]این حکم ممنوعیت بارگیری مجدد شهر در مناطق آلوده است
14. The ordinance was hugely unpopular with real estate investors and apartment owners.
[ترجمه ترگمان]این فرمان به شدت با سرمایه گذاران املاک و مستغلات و مالکان آپارتمان ها به شدت منفور بود
[ترجمه گوگل]این وظیفه با سرمایه گذاران املاک و صاحبان آپارتمان بسیار غم انگیز بود
[ترجمه گوگل]این وظیفه با سرمایه گذاران املاک و صاحبان آپارتمان بسیار غم انگیز بود
15. The council postponed reading of an ordinance to increase traffic fines in Grand Forks until the new council takes office.
[ترجمه ترگمان]این شورا خواندن یک قانون را به تعویق انداخت تا جرائم ترافیکی در گرند فورکس را افزایش دهد تا زمانی که شورای جدید اداره شود
[ترجمه گوگل]این شورا دستورالعمل برای افزایش جریمه جریمه در گرند فورکس تا زمانیکه شورای جدید به تصویب رسیده است را لغو کرد
[ترجمه گوگل]این شورا دستورالعمل برای افزایش جریمه جریمه در گرند فورکس تا زمانیکه شورای جدید به تصویب رسیده است را لغو کرد
upon the ordinance of his excellency the mayor
بنابه فرمایش جناب شهردار
the ordinance of God
مشیت الهی
according to city ordinances
طبق مقررات شهرداری
پیشنهاد کاربران
مقررات، دستور، حکم
کلمات دیگر: