1. The night porter used a passkey for those rooms that were empty or where no-one answered.
[ترجمه ترگمان]دربان شب کلیدی را برای این اتاق ها که خالی بودند و هیچ کس در آن نبود استفاده کرد
[ترجمه گوگل]متصدی شبانه برای کسانی که خالی بودند یا جایی که هیچ کس پاسخ نداده بود، از کلیدواژه استفاده کرد
2. Mauss bought the passkey back, thwarting the anarchists' plans.
[ترجمه ترگمان]Mauss the را خرید و برنامه های آنارشیست ها را خنثی کرد
[ترجمه گوگل]ماوس پشتی صندوق را باز کرد و نقشه های آنارشیست را خنثی کرد
3. They have your passkey number embedded in them.
[ترجمه ترگمان]آن ها شماره passkey شما را در خود دارند
[ترجمه گوگل]آنها شماره رمز شما را در آنها تعبیه می کنند
4. Note: Some devices will only accept a numerical passkey.
[ترجمه ترگمان]توجه: برخی از دستگاه ها تنها یک passkey عددی را می پذیرند
[ترجمه گوگل]توجه داشته باشید بعضی از دستگاه ها یک کلید رمز عددی را قبول می کنند
5. Enter the same passkey that you have entered previously and press Ok.
[ترجمه ترگمان]همان passkey را وارد کنید که قبلا وارد کرده اید و OK کنید
[ترجمه گوگل]همان کلید تأییدی را که قبلا وارد کرده اید وارد کنید و Ok را فشار دهید
6. You will come to passkey setup screen, please choose "Let me choose my own passkey" and enter your desire passkey and click Next.
[ترجمه ترگمان]شما به صفحه راه اندازی passkey خواهید آمد، لطفا انتخاب کنید \"اجازه دهید passkey را انتخاب کنم\" و در Next کلیک کرده و روی Next کلیک کنید
[ترجمه گوگل]شما به صفحه تنظیمات دسترسی خواهی رفت، لطفا انتخاب کنید �اجازه بدهید کلید خصوصی خود را انتخاب کنم� و کلید رمز خود را وارد کنید و روی Next کلیک کنید
7. After you enter the passkey, you should see that your Bluetooth headset is paired with your computer as demonstrated in figure
[ترجمه ترگمان]بعد از ورود شما به the، شما باید ببینید که هدست شما با کامپیوتر شما جفت شده است، همانطور که در شکل نشان داده شده است
[ترجمه گوگل]پس از وارد کردن کلمه عبور، باید فهمید که هدست بلوتوث خود را با کامپیوتر خود جفت کرده اید
8. Well yes, but in those sorts of terms complementarity becomes a passkey which turns suspiciously many locks.
[ترجمه ترگمان]بله، بله، اما در این گونه شرایط، passkey کلیدی می شود که با بدگمانی زیاد قفل ها را روشن می کند
[ترجمه گوگل]خب بله، اما در این نوع از اصطلاحات مکمل بودن یک کلید رمز می شود که قفل های مشکوک بسیاری را تبدیل می کند
9. After you click the message to allow the Bluetooth connection, you are asked to enter the passkey for the Bluetooth device; see figure
[ترجمه ترگمان]بعد از کلیک روی پیغام برای اتصال بلوتوث، از شما خواسته می شود که وارد سیستم بلوتوث برای دستگاه بلوتوث شوید؛ شکل را ببینید
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه روی پیام کلیک کنید تا اتصال بلوتوث را مجاز بدانید، از شما خواسته می شود کلید دسترسی برای دستگاه بلوتوث را وارد کنید؛ شکل را ببین
10. Refer to your Bluetooth headseta ?s manual to find the passkey for your headset.
[ترجمه ترگمان]بلوتوث \"Bluetooth headseta\"؟ این دستی است که کلید passkey را برای headset پیدا کنید
[ترجمه گوگل]برای پیدا کردن کلید دسترسی برای هدست خود، به راهنمای هدست بلوتوث خود مراجعه کنید
11. This pairing refers to the establishment of a trusted relationship whereby a secret passkey is shared by the headset and the PC.
[ترجمه ترگمان]جفت جفت به برقراری یک رابطه قابل اعتماد اشاره می کند که در آن یک passkey مخفی توسط هدست و کامپیوتر به اشتراک گذاشته می شود
[ترجمه گوگل]این جفت شدن به برقراری یک رابطه قابل اعتماد اشاره دارد که به موجب آن یک کلید رمز مخفی توسط هدست و رایانه به اشتراک گذاشته می شود