کلمه جو
صفحه اصلی

passover


معنی : تسلیم، معبر، عید فصح
معانی دیگر : (مذهب یهود) عید فصح، فصح، عید فطیر، قربانی فصح، 1- نادیده انگاشتن، حذف کردن 2- ترفیع (و غیره) ندادن به، عید فصح، عید فطر، غفلت کردن

انگلیسی به فارسی

عید فصح، عید فطر


عیدفصح،فصح،عید فطیر،قربانی فصح


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a Jewish festival, beginning on the fourteenth day of Nisan and lasting seven or eight days, that celebrates the escape of the ancient Hebrews from Egypt.

• pesach, jewish holiday celebrating the jews' exodus from slavery in egypt
passover is a jewish festival that begins in late march or early april and lasts for eight days.
ignore, disregard; skip

مترادف و متضاد

تسلیم (اسم)
surrender, submission, resignation, livery, deference, prehension, quietism, capitulation, delivery, rendition, passover, rendering

معبر (اسم)
cut, pass, passage, ferry, passageway, ford, crossover, crossing, ferryboat, ferry bridge, passover, passway, railway crossing

عید فصح (اسم)
pasch, passover

جملات نمونه

1. The Jewish feast of Passover began last night.
[ترجمه بهروز مددی] او ترجیح میدهد از صحبت کردن در مورد رابطه جنسی در بحث ها صرف نظر کند.
[ترجمه ترگمان]جشن یهودی عید فطیر شروع شد
[ترجمه گوگل]جشن عید فصح یهودی در شب گذشته آغاز شد

2. Congress was scheduled to recess for Easter and Passover on Friday.
[ترجمه ترگمان]کنگره برای تعطیلات عید پاک و عید فصح در روز جمعه برنامه ریزی شده بود
[ترجمه گوگل]کنگره در روز جمعه برای عید پاک و عید فصح برنامه ریزی شده بود

3. We celebrate Passover with joy and expectancy.
[ترجمه بهروز مددی] بهتر است با سکوت کردن، نظرات گستاخانه او را نادیده بگیرید.
[ترجمه ترگمان]عید فصح را با خوشحالی و امید جشن می گیریم
[ترجمه گوگل]ما عید فطر را با شادی و امیدواری جشن می گیریم

4. On feast days such as Passover, thousands of offerings were made.
[ترجمه ترگمان]در روزه ای جشن، عید فطیر، هزاران نوع of ساخته شد
[ترجمه گوگل]در روزهای جشن مانند عید فصح، هزاران پیشنهاد ارائه شد

5. She preached about the passover, a subject they had been studying at Bible camp, and obviously made a good impression.
[ترجمه ترگمان]درباره passover موعظه می کرد، موضوعی که آن ها در اردوگاه کتاب مقدس مطالعه کرده بودند و آشکارا تاثیر خوبی داشتند
[ترجمه گوگل]او در مورد عید فصح، موضوعی که در اردوگاه کتاب مقدس تحصیل کرده بود، موعظه می کرد، و بدیهی است که تصور خوبی داشت

6. Do you observe Passover?
[ترجمه آزاد] بیایید از سخنان گستاخانه او با سکوت عبور کنیم.
[ترجمه ترگمان]عید فطیر رو می بینی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما عید فصح را می بینید؟

7. The chapters preceding this one tell of the Passover and the miracle at the Reed Sea.
[ترجمه ترگمان]قبل از این یکی از این عید و معجزه در دریا رید تعریف می شود
[ترجمه گوگل]فصل های پیش از این به فصح و معجزه در دریای رید می گویند

8. Kate had invited Alan to spend the Passover with her.
[ترجمه ترگمان]کیت الن را برای گذراندن تعطیلات عید نوئل دعوت کرده بود
[ترجمه گوگل]کیت آلن را دعوت کرد تا عید فصح را با او بگذراند

9. This Passover is gonna get its own Spanish inquisition. So Passover is a holiday that celebrates The Jewish people's flight from slavery to freedom.
[ترجمه ترگمان]این عید پاک مورد بازجویی قرار خواهد گرفت بنابراین این عید، تعطیلاتی است که پرواز مردم یهودیان از برده داری به آزادی را جشن می گیرد
[ترجمه گوگل]این عید فصح می شود خود را به تسخیر اسپانیایی بنابراین عید فصح تعطیل است که جشن پرواز مردم یهودی از بردگی به آزادی است

10. But last year, when Passover began midweek, she and her boyfriend, who live in New York, couldn't even go to his family's Seder because it was held in Maryland.
[ترجمه ترگمان]اما سال پیش، وقتی عید فطیر شروع شد، او و دوست پسرش که در نیویورک زندگی می کردند، حتی به خاطر این که در مریلند زندگی می کردند، به جشن خانواده اش نمی رفت
[ترجمه گوگل]اما سال گذشته، هنگامی که فستیوال ماه اواسط هفته آغاز شد، او و دوست پسرش، که در نیویورک زندگی می کنند، حتی نمی توانند به سدر خانواده اش برسند زیرا در مریلند برگزار شد

11. Christian holy week overlaps with the beginning of the Jewish holiday of Passover.
[ترجمه ترگمان]هفته مقدس مسیحی با آغاز عید فصح، همپوشانی داشته است
[ترجمه گوگل]هفته مقدس مسیحی با آغاز تعطیلات عید فصح یهودی همپوشانی دارد

12. Have you forgotten what it says in the Haggadah, what you read every Passover?
[ترجمه ترگمان]یادت رفته چی توی the نوشته که هر عید فطیر رو میخونی؟
[ترجمه گوگل]آیا شما فراموش کرده اید که آنچه در هق هدا می گوید، آنچه را که هر عید فصح را می خوانید؟

13. The two communities of Samaritans reunite annually at the highlight of their religious year, Passover.
[ترجمه ترگمان]این دو جامعه Samaritans سالانه به مناسبت سال مذهبی خود، عید فصح را به یکدیگر پیوند می دهند
[ترجمه گوگل]دو انجمن ساماریان سالانه در برج سالگرد مذهبی خود، عید فصح را به هم می آمیزند

14. Also the title of a lively Hebrew song popular during the celebration of Passover.
[ترجمه ترگمان]همچنین عنوان یک ترانه سرزنده عبری در طول جشن عید فصح، محبوب شد
[ترجمه گوگل]همچنین عنوان یک آهنگ پر جنب و جوش عبری محبوب در طول جشن عید فصح

15. Sex is a subject he prefers to pass over in conversation.
[ترجمه ترگمان]رابطه جنسی موضوعی است که او ترجیح می دهد در مکالمات سر و کار داشته باشد
[ترجمه گوگل]سکس موضوعی است که او ترجیح می دهد در مکالمه به آن برگردد

16. The new freeway will pass over the lake.
[ترجمه ترگمان]بزرگراه جدید از روی دریاچه عبور خواهد کرد
[ترجمه گوگل]بزرگراه جدید بیش از دریاچه عبور خواهد کرد

17. You'd better pass over his rude remarks in silence.
[ترجمه ترگمان]بهتر است در سکوت حرف های گستاخانه او را رد کنی
[ترجمه گوگل]شما بهتر است بیش از سخنان بی ادبانه خود را در سکوت گذراندید

18. I can't pass over this problem unnoticed.
[ترجمه ترگمان]من نمی تونم بدون توجه به این مساله رد بشم
[ترجمه گوگل]من نمی توانم بیش از این مشکل را بدون توجه به تصویب

19. I want to pass over this quite quickly.
[ترجمه ترگمان]من می خواهم به این زودی از این قضیه بگذرم
[ترجمه گوگل]من می خواهم بیش از این به سرعت به تصویب برسد

20. Let us pass over his rude remarks in silence.
[ترجمه ترگمان]در سکوت به سخنان گستاخانه خود ادامه دهیم
[ترجمه گوگل]بیایید بی ادبانه در سخنان خود در سکوت گذاریم

21. We took the high pass over the ridge.
[ترجمه ترگمان]از بالای صخره عبور کردیم
[ترجمه گوگل]ما بالا رفتیم بالای رگه

22. They chose to pass over her rude remarks.
[ترجمه ترگمان]آن ها تصمیم گرفتند که سخنان گستاخانه او را بیان کنند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند تا اظهارات بی رحمانه اش را گذراندند

23. Vapors pass over from a retort into a receiver.
[ترجمه ترگمان]vapors از یک جواب به یک گیرنده تلفن رد می شود
[ترجمه گوگل]بخارها از یک گیرنده به یک گیرنده منتقل می شوند

24. I think we'd better pass over that last remark.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بهتر باشد این حرف آخر را بزنیم
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم بهتر است که این آخرین اظهارنظر را گذراندیم

25. Over one million tonnes of agricultural related products pass over the quays in Belfast each year.
[ترجمه ترگمان]هر ساله بیش از یک میلیون تن محصولات کشاورزی مربوط به کشاورزی از اسکله عبور می کنند
[ترجمه گوگل]هر ساله بیش از یک میلیون تن محصولات مرتبط با کشاورزی، بیش از دو بار در بلفاست حمل می شود

26. I said it was nothing; it would pass over.
[ترجمه ترگمان]من گفتم که چیزی نیست، همه چیز تمام خواهد شد
[ترجمه گوگل]من گفتم این چیزی نیست؛ آن را گذراندیم

27. Its concern with celebrating femininity encourages it to pass over more of traditional psychology's gender biases than egalitarian feminist psychology does.
[ترجمه ترگمان]نگرانی از آن با تجلیل از زنانگی، آن را تشویق می کند تا بیش از آنچه که روان شناسی طرفدار حقوق زنان است، تمایلات جنسیتی سنتی را نادیده بگیرد
[ترجمه گوگل]نگرانی او در مورد جشن زنانه موجب می شود که بیش از پیش بیشتر جنبه های جنسیتی روانشناسی سنتی را از روانشناسی فمینیست مساوی تقلید کند

28. Pass over a broken wall and turn sharp right.
[ترجمه ترگمان]از یه دیوار شکسته رد میشه و به سمت راست منحرف میشه
[ترجمه گوگل]عبور بیش از یک دیوار شکسته و به سمت راست تیز کنید

29. The unremitting four-mile ascent to the high pass over the ridge reduced me to a walking wet rag.
[ترجمه ترگمان]راه بی وقفه در چهار میلی بالا رفتن از گردنه بالای صخره مرا به یک تکه پارچه خیس که خیس بود فرو کردند
[ترجمه گوگل]صعود چهارماهه بدون وقفه به پاس بالا از خط فرمان، من را به یک دستمال مرطوب راهپیمایی تبدیل کرد

پیشنهاد کاربران

پشت سر گذاشتن

نادیده گرفتن چیزی یا کسی

To cross overhead
to pass above

عبور کردن یا گذشتن از کسی یا چیزی و اهمیت ندادن به آن و نپرداختن به آن
پشت سر گذاشتن هم معنای دقیقیه

they passed him over آنها از او عبور کردن ، پشت سر گذاشتنش ( یعنی دیگه براشون اهمیتی نداشته یا اینکه عمدا از گردونه حذفش کردن )
we should pass over such problems ما باید از چنین مسائلی عبور کنیم ( چون اهمیتی نداره ، وقتمون رو میگیره ، ضررش بیشتر از سودشه )

صرف نظر کردن
پوشاندن
نادیده گرفتن
اهمیت ندادن


کلمات دیگر: