1. a paragon of virtue
نمونه ی کامل زهد و تقوا
2. his father was a paragon of generosity and honesty
پدرش خدای سخاوت و درستکاری بود.
3. She was certainly no paragon of virtue!
[ترجمه ترگمان]مسلما او مظهر فضیلت نبود
[ترجمه گوگل]او قطعا هیچ تقدیر فضیلت بود!
4. He was considered to be a paragon of virtue.
[ترجمه ترگمان]او را به عنوان نمونه فضیلت تلقی می کردند
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک نمونه از فضیلت در نظر گرفته شد
5. It would have taken a paragon of virtue not to feel jealous.
[ترجمه ترگمان]اگر احساس حسادت نمی کرد، نمونه کامل فضیلت محسوب می شد
[ترجمه گوگل]این یک نمونه از فضیلت بود که حسادت نکرد
6. In the novel, Constanza is a paragon of virtue who would never compromise her reputation.
[ترجمه ترگمان]در رمان، Constanza نمونه ای از فضیلت است که هرگز آبروی خود را به خطر نمی اندازد
[ترجمه گوگل]در رمان، کنستانسا نمونه ای از فضیلت است که هرگز شهرت او را به خطر نمی اندازد
7. I make no claim to be a paragon.
[ترجمه ترگمان]من هیچ ادعایی ندارم که نمونه کامل آن باشم
[ترجمه گوگل]من ادعا نمی کنم که یک نمونه باشد
8. It was supposed to be a paragon of democracy in an Arab world more familiar with dictatorship than freedom.
[ترجمه ترگمان]قرار بود نمونه ای از دموکراسی در جهان عرب باشد که بیشتر با دیکتاتوری آشنا بود تا آزادی
[ترجمه گوگل]قرار بود که یک دموکراسی در جهان عرب باشد که با دیکتاتوری آشنا تر از آزادی است
9. But perhaps the last concert, when Paragon joined with the Caput Ensemble, outdid all the events.
[ترجمه ترگمان]اما شاید آخرین کنسرت هنگامی که paragon به گروه Caput پیوست، از همه وقایع پیشی گرفت
[ترجمه گوگل]اما شاید آخرین کنسرت، زمانی که پاراژون با گروه Caput پیوست، تمام وقایع را نادیده گرفت
10. Making a return will be Charles Booth-Clibborn's Paragon Press which publishes limited edition livres d'artiste.
[ترجمه ترگمان]تهیه یک بازگشت از مطبوعات چارلز بوث که چاپ شده بود چاپ می شد که به صورت یک هنرمند برجسته چاپ می شد
[ترجمه گوگل]برگرداندن برگزاری نمایشگاه Paragon Press چارلز بوث-کلاببورن است که نسخه محدود livres d'artiste را منتشر می کند
11. Thus, professionalism is the core value of Paragon Investment Manager Inc.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، حرفه ای بودن ارزش اصلی شرکت مدیر سرمایه گذاری paragon است
[ترجمه گوگل]بنابراین، حرفه ای گرایی ارزش اصلی مدیر سرمایه گذاری Paragon است
12. The professor is a paragon of virtue and learning.
[ترجمه ترگمان]استاد نمونه کاملی از فضیلت و علم است
[ترجمه گوگل]استاد نمونه ای از فضیلت و یادگیری است
13. If a paragon path has a specific class as a prerequisite, you must either be a member of that class or have selected a multiclass feat for the indicated class.
[ترجمه ترگمان]اگر یک مسیر نمونه دارای یک کلاس ویژه به عنوان پیش نیاز است، باید یکی از اعضای آن کلاس باشید و یا یک رکورد multiclass برای کلاس نمایش انتخاب کنید
[ترجمه گوگل]اگر مسیر paragon یک کلاس خاص را به عنوان یک پیش شرط لازم است، شما باید عضو آن کلاس باشید یا یک ویژگی چند کلاس برای کلاس مشخص شده انتخاب کنید
14. Miss Costigan was a paragon of virtue and delicacy!
[ترجمه ترگمان]دوشیزه Costigan نمونه فضیلت و ظرافت بود!
[ترجمه گوگل]خانم Costigan یک نمونه از فضیلت و ظرافت بود!
15. At least she is a paragon with her feet on the ground.
[ترجمه ترگمان]دست کم روی زمین است
[ترجمه گوگل]حداقل او پاراگون با پای خود را بر روی زمین است