کلمه جو
صفحه اصلی

oftentimes


معنی : غالب اوقات
معانی دیگر : رجوع شود به: often، بارها، خیلی اوقات، بسی، کرارا، اغلب، بسیار

انگلیسی به فارسی

رجوع شود به: often


اغلب اوقات، غالب اوقات


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
مشتقات: ofttimes (adv.)
• : تعریف: on numerous occasions; often.
مشابه: often

• often

مترادف و متضاد

غالب اوقات (قید)
often, oftentimes, ofttimes

جملات نمونه

1. experience oftentimes allays our fear of the unknown
تجربه اغلب ترس ما را از ناشناخته ها تخفیف می دهد.

2. The best is oftentimes the enemy of the good.
[ترجمه ترگمان]بهترین چیز در غالب اوقات دشمن خوب است
[ترجمه گوگل]بهترین ها اغلب دشمن خوبی هستند

3. Oftentimes I have to wait more than twenty minutes for a bus.
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات باید بیش از بیست دقیقه صبر کنم تا یک اتوبوس بیاید
[ترجمه گوگل]اغلب من باید برای یک اتوبوس بیش از بیست دقیقه منتظر بمانم

4. Oftentimes, I wouldn't even return the calls.
[ترجمه ترگمان]من حتی جواب تلفن را هم نمی دادم
[ترجمه گوگل]اغلب من حتی تماس ها را نیز نمی بینم

5. In the workplace, for example, there oftentimes are no accommodations for people who have the responsibilities of parenthood.
[ترجمه ترگمان]برای مثال در محل کار، اغلب هیچ محل سکونت برای افرادی وجود ندارد که مسیولیت والدینی داشته باشند
[ترجمه گوگل]برای مثال، در محل کار، برای افرادی که مسئولیت پدر و مادر بودن را دارند، اغلب برای آنها ملاقات نمی شود

6. The most unfortunate, the most destructive, and oftentimes the most stubbornly-fought conflicts are those of an intra-provincial or civil character.
[ترجمه ترگمان]The، the، و اغلب اوقات the ترین درگیری ها، آن هایی هستند که ماهیتی درونی یا مدنی دارند
[ترجمه گوگل]مخرب ترین، ویرانگر ترین و اغلب درگیری های شدیدتر از آن است که از یک شخصیت داخلی و مدنی باشد

7. Oftentimes, these products are out of date almost as soon as they come on the market.
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات، این محصولات تقریبا به محض اینکه وارد بازار می شوند خارج از تاریخ هستند
[ترجمه گوگل]اغلب این محصولات تقریبا به زودی در بازار عرضه می شوند

8. C . Oftentimes Julian has very strange behavior.
[ترجمه ترگمان]ج اغلب اوقات میلادی رفتار بسیار عجیبی دارد
[ترجمه گوگل]سی اغلب جولیان رفتار بسیار عجیب و غریب دارد

9. For oftentimes it had caught him: and he was kept bound with chains and in fetters; and he brake the bands, and was driven of the devil into the wilderness.
[ترجمه ترگمان]بیشتر اوقات او را دستگیر کرده بود؛ و او را با زنجیر و زنجیر بسته نگه می داشت؛ و دسته دسته را به هم وصل می کرد و شیطان را به صحرا رانده بود
[ترجمه گوگل]برای اغلب اوقات او را گرفتار کرده بود و او با زنجیرها و گوزن ها متوقف شده بود؛ و او گروه ها را ترک کرد و از شیطان به بیابان رانده شد

10. They can finish the training oftentimes without any injuries.
[ترجمه ترگمان]آن ها می توانند این آموزش را اغلب بدون هیچ جراحتی به اتمام برسانند
[ترجمه گوگل]آنها می توانند آموزش را اغلب بدون آسیب رساندن به پایان برسانند

11. Oftentimes, their pile-up documents are just papers which should have been thrown into the waste basket a long time ago.
[ترجمه ترگمان]Oftentimes و مدارک آن ها فقط کاغذی هستند که مدت ها پیش باید به سطل زباله انداخته باشند
[ترجمه گوگل]اغلب اسناد جعلی آنها فقط مقالاتی هستند که باید مدت ها پیش به سبد ضایعات پرتاب شوند

12. Oftentimes, these fossils are not made available to science at all.
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات، این فسیل ها برای علم در دسترس نیستند
[ترجمه گوگل]اغلب این فسیل ها به علت در دسترس نیستند

13. Oftentimes, we come across difficulties in life because we have not listened to our parents.
[ترجمه ترگمان]اغلب اوقات، ما در زندگی با مشکلاتی مواجه می شویم، چون به والدین خود گوش نکردیم
[ترجمه گوگل]اغلب ما در زندگی با مشکلات مواجه هستیم، زیرا ما به والدینمان گوش نداده ایم


کلمات دیگر: