کلمه جو
صفحه اصلی

oligarchy


معنی : حکومت معدودی از ثروتمندان
معانی دیگر : جرگه سالاری (حکومت معدودی اشخاص با نفوذ که با هم گاو بندی دارند)، کشور تحت حکومت جرگه سالاران، حکومت معدودی از اغنیا و ثروتمندان

انگلیسی به فارسی

حکومت معدودی از اغنیا و ثروتمندان


الیگارشی، حکومت معدودی از ثروتمندان


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: oligarchies
مشتقات: oligarchic (adj.), oligarchical (adj.), oligarchically (adv.)
(1) تعریف: a government or state in which a few people or a family rule.
مترادف: aristocracy
مشابه: elitism, monarchy, theocracy, triumvirate

- The nation calls itself a democracy but is in fact an oligarchy in which only high-ranking members of the military hold any power.
[ترجمه ترگمان] ملت خود را دموکراسی می نامد اما در حقیقت یک اولیگارشی است که در آن تنها اعضای رده بالای ارتش قدرت را به دست می گیرند
[ترجمه گوگل] ملت خود را یک دموکراسی می نامد، اما در حقیقت یک الیگارشی است که فقط اعضای ارشد ارتش هر قدر قدرت دارند

(2) تعریف: the group of those who rule in such a government.
مترادف: aristocracy, nobility, royalty
مشابه: elite, establishment, patricians, peerage

- The city-state was ruled by an oligarchy made up of members of a wealthy family.
[ترجمه ترگمان] حکومت شهر توسط اولیگارشی متشکل از اعضای یک خانواده ثروتمند اداره می شد
[ترجمه گوگل] ایالت شهری توسط یک الیگارشی که از اعضای یک خانواده ثروتمند تشکیل شده بود، حکمرانی شد

• government by a small elite group; people or class selected to rule in an oligarchical government
an oligarchy is a small group of people who control and run a particular country or organization.
oligarchy is a situation in which a country or organization is run by an oligarchy.

مترادف و متضاد

حکومت معدودی از ثروتمندان (اسم)
oligarchy

جملات نمونه

1. Eventually oligarchy took over from democracy.
[ترجمه ترگمان]سرانجام اولیگارشی از دموکراسی گذشت
[ترجمه گوگل]سرانجام الیگارشی از دموکراسی خارج شد

2. Perhaps inevitably, with such wealth and diversity an oligarchy of local tradesman emerged, organised into a merchant guild.
[ترجمه ترگمان]شاید به ناچار، با چنان ثروت و تنوع، گروهی از بازرگانان محلی پدید آمدند، و به صورت انجمنی بازرگانی ترتیب یافتند
[ترجمه گوگل]شاید ناگزیر، با چنین ثروتی و تنوع، الیگارشی از معترض محلی ظاهر شد، به یک گروه تجاری تبدیل شد

3. The corrupt types include tyranny, oligarchy, and democracy.
[ترجمه ترگمان]این نوع فساد شامل استبداد، اولیگارشی، و دموکراسی است
[ترجمه گوگل]انواع فاسد عبارتند از استبداد، الیگارشی و دموکراسی

4. But the municipal oligarchy was too weak to pursue its course for long, and eventually came to terms with the state.
[ترجمه ترگمان]اما اولیگارشی شهری بیش از آن ضعیف بود که به مدت طولانی مسیر خود را دنبال کند، و سرانجام با دولت ارتباط برقرار کرد
[ترجمه گوگل]اما الیگارشی شهرداری برای مدت طولانی به دنبال دوره بسیار ضعیف بود و در نهایت با دولت همخوانی داشت

5. It was rather a kind of oligarchy, with a strong hereditary element in its composition.
[ترجمه ترگمان]این یک نوع اولیگارشی بود، با یک عنصر موروثی قوی در ترکیب آن
[ترجمه گوگل]این یک نوع الیگارشی بود، با عنصر ارثی قوی در ترکیب آن بود

6. Whenever oligarchy took over from democracy, pay for office was one of the first things to be abolished.
[ترجمه ترگمان]هر وقت که اولیگارشی از دموکراسی برمی خاست، دست مزد اداره یکی از اولین چیزهایی بود که منسوخ شد
[ترجمه گوگل]هر زمان که الیگارشی از دموکراسی برداشته شد، پرداخت هزینه برای دفتر یکی از اولین مواردی بود که باید لغو شود

7. Athens was suffering under the rule of an oligarchy that had no concern for the people's welfare.
[ترجمه ترگمان]آتن از حکومت اولیگارشی رنج می برد که هیچ نگرانی برای رفاه مردم نداشت
[ترجمه گوگل]آتن تحت حکومت یک الیگارشی رنج می برد که نگران رفاه مردم نبود

8. The only secure basis for oligarchy is collectivism.
[ترجمه ترگمان]تنها پایه امن برای اولیگارشی، جمع گرایی است
[ترجمه گوگل]تنها مبنای امن برای الیگارشی، جمع گرایی است

9. The financial oligarchy is the real ruler of capitalist monopolies.
[ترجمه ترگمان]اولیگارشی مالی، فرمانروای واقعی انحصارات سرمایه داری است
[ترجمه گوگل]الیگارشی مالی حاکم واقعی انحصارات سرمایه داری است

10. The country is ruled by an oligarchy called the'fifteen families '.
[ترجمه ترگمان]این کشور توسط اولیگارشی به نام پانزده خانواده اداره می شود
[ترجمه گوگل]این کشور تحت سلطه الیگارشی به نام 'خانواده های پنجاه' حکومت می کند

11. What the juristical oligarchy now claims is to monopolise the knowledge of the laws, to have the exclusive possession of the principles by which quarrels are decided.
[ترجمه ترگمان]آنچه که حکومت اولیگارشی در حال حاضر ادعا می کند این است که دانش قوانین را به رسمیت بشناسد، و دارای اختیار انحصاری اصولی باشد که نزاع بر سر آن تصمیم گیری می شود
[ترجمه گوگل]چه الیگارشی جغرافیایی در حال حاضر ادعا می کند که دانش قوانین را انحصار کرده و منافع منحصربفرد اصولی را که توسط آن حل اختلافات تعیین می شود، داشته باشد

12. But the landed oligarchy had stunted the country's democratic development for generations.
[ترجمه ترگمان]اما اولیگارشی پیاده پیشرفت دموکراتیک این کشور را برای نسل ها رشد کرده بود
[ترجمه گوگل]اما الیگارشی اراضی تحت تاثیر توسعه دموکراتیک کشور برای نسل ها بود

13. It was ruled by the Rana oligarchy for more than a century.
[ترجمه ترگمان]این حزب بیش از یک قرن توسط حکومت اولیگارشی اداره می شد
[ترجمه گوگل]این بیش از یک قرن توسط الیگارشی رونا اداره شد

14. What is the difference between democracy and oligarchy? What are the different types of each?
[ترجمه ترگمان]تفاوت بین دموکراسی و اولیگارشی چیست؟ انواع مختلف هر کدام از آن ها کدامند؟
[ترجمه گوگل]تفاوت بین دموکراسی و الیگارشی چیست؟ هر کدام از انواع مختلف چیست؟

15. Insecure and fearful of its own people, the oligarchy preserves itself through tyranny.
[ترجمه ترگمان]اولیگارشی، که از مردم خود می ترسید، اولیگارشی خود را از استبداد محفوظ می دارد
[ترجمه گوگل]ناامنی و ترس از مردم خود، الیگارشی خود را از طریق استبداد حفظ می کند

پیشنهاد کاربران

ملوک الطوایفی

اشراف سالاری

بنام خدا
باسلام
الیگارشی به معنی حکومت گروهی متمکن و سرمایه دار که حامی هم هستند بر مردم. مترادف ان واژه یونانی اریستوکراسی هست.
با سپاس

گروهک سالاری


کلمات دیگر: