1. orderly rows of houses
ردیف های منظم خانه
2. an orderly office
یک اداره ی منظم
3. an orderly wheeled me into the operating room
مستخدم بیمارستان مرا (که روی تختخواب چرخ دار قرار داشتم) به اتاق عمل برد.
4. the orderly room
اتاق امربری
5. colonel fard's orderly was from ardebil
گماشته ی سرهنگ فرد اردبیلی بود.
6. a group of orderly students
یک دسته دانشجوی سر به راه
7. the chairs were orderly arranged
صندلی ها به طور منظمی ترتیب داده شده بودند.
8. the crowd was so orderly that the police presence seemed superfluous
آن جمعیت آنقدر مرتب و منظم بود که حضور پلیس غیر ضروری به نظر می رسید.
9. they retreated in an orderly fashion
آنها به طور منظمی عقب نشینی کردند.
10. She put the letters in three orderly piles.
[ترجمه ترگمان]نامه ها را در سه ردیف منظم گذاشت
[ترجمه گوگل]او نامه ها را در سه شمع مرتب گذاشت
11. He has a part-time job as a hospital orderly.
[ترجمه ترگمان]او یک شغل پاره وقت به عنوان یک بیمارستان دارد
[ترجمه گوگل]او به عنوان یک بیمارستان به طور منظم مشغول به کار است
12. The medical orderly helped the granny into the consulting room.
[ترجمه ترگمان]مستخدم پزشکی به مادر بزرگ کمک کرد تا وارد اتاق مشاوره شود
[ترجمه گوگل]به طور منظم، مادربزرگ به اتاق مشاوره کمک کرد
13. They waited in a dignified and orderly manner outside the church.
[ترجمه ترگمان]با رفتاری متین و منظم در خارج از کلیسا منتظر ماندند
[ترجمه گوگل]آنها در خارج از کلیسا به صورت شایسته و منظم منتظر بودند
14. The troops embarked in orderly fashion.
[ترجمه ترگمان]سربازان به شیوه منظم سوار شدند
[ترجمه گوگل]سربازان به طور منظم وارد شدند
15. The elections were conducted in a peaceful and orderly fashion.
[ترجمه ترگمان]انتخابات به شیوه ای صلح آمیز و منظم برگزار شد
[ترجمه گوگل]انتخابات به شیوه صلح آمیز و منظم انجام شد
16. Please form an orderly queue.
[ترجمه ترگمان]لطفا صف منظمی را تشکیل دهید
[ترجمه گوگل]لطفا یک مرتبه مرتب کنید