کلمه جو
صفحه اصلی

niggardly


معنی : خسیس، چشم تنگ، ضیق، خسیسانه
معانی دیگر : ژکور، زفت، لئیم، گران کیسه

انگلیسی به فارسی

خسیس، چشم تنگ، خسیسانه


بی نظیر، خسیسانه، خسیس، چشم تنگ، ضیق


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: niggardliness (n.)
(1) تعریف: unwilling to spend, give, or share; miserly; stingy.
مترادف: cheap, close-fisted, miserly, parsimonious, penurious, stingy, tight, tightfisted
متضاد: bounteous, bountiful, generous
مشابه: frugal, mean, skimpy, thrifty

(2) تعریف: very ungenerous; scanty.
مترادف: beggarly, meager, measly, miserly, paltry, piddling, scanty, skimpy, stingy
متضاد: abundant, bounteous, bountiful, generous
مشابه: chary, frugal, insufficient, mean, poor, puny, scrimpy, slight

- a niggardly contribution
[ترجمه ترگمان] سهم niggardly از خود نشان می دهد
[ترجمه گوگل] سهم نزولی

• in a stingy or cheap manner
someone who is niggardly is not very generous, either with money or with praise.

مترادف و متضاد

خسیس (صفت)
abject, base, ignoble, vile, stingy, miserly, mean, parsimonious, avaricious, hard, tight, penurious, base-minded, base-spirited, costive, dastard, sordid, skimpy, niggardly, ungenerous

چشم تنگ (صفت)
miserly, niggardly

ضیق (صفت)
stingy, tight, narrow, niggardly

خسیسانه (قید)
meanly, husbandly, scantily, niggardly

جملات نمونه

1. niggardly praise
تعریف ممسکانه

2. a niggardly sum
مبلغ قلیل

3. the most niggardly man in all of gillan
خسیس ترین مرد در سرتاسر گیلان

4. Forced by hunger, he worked for the most niggardly pay.
[ترجمه ترگمان]او به زور از گرسنگی جان می گرفت و برای the niggardly کار می کرد
[ترجمه گوگل]مجبور به گرسنگی، او برای پرداخت بیشترین درآمد خدمت کرده است

5. He is niggardly of money.
[ترجمه ترگمان]او niggardly است
[ترجمه گوگل]او بی نظیر از پول است

6. Congress has ever been niggardly when little or no evidence of electoral sentiment is presented to justify more generous appropriations.
[ترجمه ترگمان]در زمانی که هیچ مدرکی از احساسات انتخاباتی برای توجیه تخصیص بودجه اختصاص داده نشده است، کنگره به هیچ وجه به این کار دست نیافته است
[ترجمه گوگل]کنگره تا به حال کم اهمیت بوده است زمانی که شواهد ارجحیت در انتخابات کمی یا بدون هیچ دلیل دیگری برای توجیه تخصیص های سخاوتمند تر ارائه شده است

7. Banks have been niggardly in approving loans.
[ترجمه ترگمان]بانک ها در تایید این وام ها خست به خرج داده اند
[ترجمه گوگل]بانک ها در تأیید وام ها بسیار اندک بوده اند

8. She was not niggardly in praising " Maoism " and Mao.
[ترجمه ترگمان]در ستایش \"Maoism\" و \"مایو\" خست به خرج نداد
[ترجمه گوگل]او در تقدیر 'مائوئیسم' و مائو نجیبانه نبود

9. Forced by hunger, I worked for niggardly pay.
[ترجمه ترگمان]به زور از گرسنگی کار می کردم و برای niggardly کار می کردم
[ترجمه گوگل]مجبور شدم گرسنگی بسازم، برای پرداخت غرامت کار می کردم

10. The niggardly husband never gave her enough money for food.
[ترجمه ترگمان]شوهر niggardly برای غذا به اندازه کافی پول به او نمی داد
[ترجمه گوگل]شوهر نادان هرگز به اندازه کافی پول برای غذا داد

11. He was made to be niggardly and reckless.
[ترجمه ترگمان]او مجبور شده بود که niggardly و reckless باشد
[ترجمه گوگل]او ساخته شده بود نجیبانه و بی پروا

12. He is not niggardly of praise.
[ترجمه ترگمان]او در ستایش و ستایش نیست
[ترجمه گوگل]او بسیار ستودنی نیست

13. You must sacrifice your poor, squawking, niggardly individuality.
[ترجمه ترگمان]تو باید poor را فدا کنی و individuality را کم کنی
[ترجمه گوگل]شما باید فقیران خود را فداکاری کنید، شخصیت نابغه ای را خلق کنید

14. He is niggardly with his money.
[ترجمه ترگمان]او از پول خود در دست است
[ترجمه گوگل]او با پول خود بی نظیر است

the most niggardly man in all of Gillan

خسیس‌ترین مرد در سرتاسر گیلان


a niggardly sum

مبلغ قلیل


niggardly praise

تعریف تنگ‌نظرانه/ از روی بخل



کلمات دیگر: