1. nobly born
نجیب زاده،اشرافی
2. a nobly constructed building
بنایی که مجلل ساخته شده است
3. a deed nobly done
عملی که با شرافتمندی انجام شده
4. he was nobly born
او از بزرگ زادگان بود.
5. Eric's sister had nobly volunteered to help with the gardening.
[ترجمه ترگمان]خواهر اریک برای کمک به باغبانی داوطلب شده بود
[ترجمه گوگل]خواهر اریک به منزله داوطلبانه برای کمک به باغبانی بود
6. They chose to die nobly rather than to betray their king.
[ترجمه ترگمان]به جای خیانت کردن به پادشاه، به جای اینکه به پادشاه خیانت کنند، مردند
[ترجمه گوگل]آنها تصمیم گرفتند به جای خیانت به پادشاه خود، شایسته تر بمیرند
7. Well and nobly did. . . his gallant troops hold their own. . . .
[ترجمه ترگمان]خب، شرافتمندانه و شرافتمندانه، سربازان شجاع او، خود را حفظ کردند،
[ترجمه گوگل]خوب و شریف سربازان شجاعانه خود را نگه دارند
8. But he appreciated her concern; he nodded nobly.
[ترجمه ترگمان]اما او به او اهمیت می داد، شرافتمندانه سر تکان می داد
[ترجمه گوگل]اما از دغدغه او قدردانی کرد؛ او با صدای بلند گفت:
9. She bore the disappointment nobly.
[ترجمه ترگمان]نا دین این سرخوردگی را شرافتمندانه تحمل کرد
[ترجمه گوگل]او ناخوشایندی را به شکلی خشنود کرد
10. She conducted herself nobly.
[ترجمه ترگمان]او خود را شرافتمندانه رهبری می کرد
[ترجمه گوگل]او خودش را شایسته انجام داد
11. Foreman sacrificed nobly for what he believed was right.
[ترجمه ترگمان]فورمن \"با کاری که فکر می کرد راست می گفت\" رو شرافتمندانه فدا کرد
[ترجمه گوگل]فورمن فداکارانه به خاطر آنچه که بر این باور بود درست بود
12. All were noble goals, nobly stated.
[ترجمه ترگمان]همه این ها هدف های عالی و شرافتمندانه بودند
[ترجمه گوگل]همه اهداف نجیب بودند، به خوبی می گفتند
13. Toward women he was nobly restrained and chivalrous.
[ترجمه ترگمان]در مورد زنانی که او را نجیب و جوانمرد بازی کرده بود
[ترجمه گوگل]در کنار زنان او با شکوه و تند و سرحال بود
14. The nobly born must nobly do.
[ترجمه ترگمان]نجیب بدنیا آمدن باید شرافتمندانه باشد
[ترجمه گوگل]شایدم متولد باید شایسته انجام دهد