کلمه جو
صفحه اصلی

precisely


دقیقا، مو به مو، موشکافانه، درست، با دقت، بدقت، صریحا، با صراحت، درست است، عینا همینطور

انگلیسی به فارسی

دست، دقیقا، به دقت، با دقت، کاملا، عینا


(رسمی، درپاسخ) دقیقا، حقیقتا، دست است


انگلیسی به انگلیسی

قید ( adverb )
• : تعریف: with total accuracy; exactly.

- He used a stopwatch to time the racers precisely.
[ترجمه solale] او از یک کرونومتر برای گرفتن زمان دقیق مسابقه دهندگان استفاده کرد.
[ترجمه ترگمان] او از یک stopwatch برای زمان مسابقه استفاده کرد
[ترجمه گوگل] او از یک کرونومتر برای زمان دقیق راننده استفاده کرد

• exactly, accurately; definitely, certainly, surely

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] دقیقا، صریحا، جامعا

مترادف و متضاد

exactly, just


Synonyms: absolutely, accurately, as well, correctly, definitely, even, expressly, for a fact, for sure, just so, literally, no ifs ands or buts, no mistake, on the button, on the money, on the nose, plumb, right, sharp, smack, smack-dab, specifically, square, squarely, strictly, sure, sure thing, the ticket, the very thing, to a tee, yes


Antonyms: imprecisely, questionably, unsure


جملات نمونه

1. It's not clear precisely how the accident happened.
[ترجمه ترگمان]دقیقا مشخص نیست که تصادف چطور اتفاق افتاد
[ترجمه گوگل]دقیقا مشخص نیست که تصادف چگونه اتفاق افتاده است

2. It is precisely the possibility of realizing a dream that makes life interesting.
[ترجمه ترگمان]این دقیقا احتمال تحقق رویایی است که زندگی را جالب می کند
[ترجمه گوگل]این دقیقا همان امکان رویائی است که زندگی را جذاب می کند

3. Nobody knows precisely how many people are still living in the camp.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس دقیقا نمی داند که چند نفر هنوز در اردوگاه زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]هیچ کس نمی داند دقیقا چه تعداد مردم هنوز در اردوگاه زندگی می کنند

4. The timing of the gun was precisely synchronized with the turning of the plane's propeller.
[ترجمه ترگمان]زمان بندی تفنگ دقیقا با چرخش پروانه هواپیما هماهنگ بود
[ترجمه گوگل]زمان بندی تفنگ دقیقا با چرخش پروانه هواپیما هماهنگ شده بود

5. They look precisely the same to me.
[ترجمه ترگمان]آن ها دقیقا شبیه من هستند
[ترجمه گوگل]آنها دقیقا همانند من هستند

6. That answers precisely to our needs.
[ترجمه ترگمان] جواب دقیقا به نیازهای ماست
[ترجمه گوگل]این دقیقا به نیازهای ما پاسخ می دهد

7. The meeting starts at 2 o'clock precisely.
[ترجمه ترگمان]جلسه دقیقا ساعت ۲ شروع می شود
[ترجمه گوگل]جلسه ساعت دقیقا در ساعت 2 شروع می شود

8. Don't stick too precisely to what it says in the book.
[ترجمه ترگمان]دقیقا بچسب به چیزی که توی کتاب نوشته
[ترجمه گوگل]خیلی دقیق به چیزی که در این کتاب می گویند توجه نکنید

9. It is not possible to pinpoint precisely the time of death.
[ترجمه ترگمان]امکان تعیین دقیق زمان مرگ وجود ندارد
[ترجمه گوگل]دقیقا نمیتوان دقیقا زمان مرگ را مشخص کرد

10. She did not specify precisely how many people were involved in the incident.
[ترجمه solale] او دقیقا مشخص نکرد که چند نفر شامل این تصادف می شدند.
[ترجمه ترگمان]او دقیقا مشخص نکرد که چند نفر در این حادثه دست داشته اند
[ترجمه گوگل]او دقیقا مشخص نیست که چند نفر در این حادثه دخالت داشته اند

11. Temperature can be measured precisely.
[ترجمه ترگمان]دما را می توان دقیقا اندازه گیری کرد
[ترجمه گوگل]دما را می توان دقیقا اندازه گیری کرد

12. That is precisely the effect I was aiming at.
[ترجمه ترگمان]این دقیقا همان تاثیری است که من می خواستم
[ترجمه گوگل]این دقیقا همان اثری است که من به آن اشاره کردم

13. She pronounced the word very slowly and precisely.
[ترجمه ترگمان]کلمات را آهسته و دقیق تلفظ می کرد
[ترجمه گوگل]او کلمه را خیلی آهسته و دقیق تلفظ کرد

14. That's precisely what I meant.
[ترجمه ترگمان]دقیقا منظور من همین بود
[ترجمه گوگل]این دقیقا همان چیزی است که من به آن اشاره کردم

پیشنهاد کاربران

صریح

کاملتر

دقیقا

Exactly

دقیقا
عینا


کلمات دیگر: