کلمه جو
صفحه اصلی

convulse


معنی : تکان دادن، دچار تشنج کردن
معانی دیگر : دچار تشنج کردن یا شدن، ترنجیدن، دچار گرفتگی (ماهیچه ها) کردن یا شدن، (به شدت) تکان دادن، (سخت) به هم زدن

انگلیسی به فارسی

تکان دادن، دچار تشنج کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: convulses, convulsing, convulsed
(1) تعریف: to cause to shake heavily and uncontrollably, as with laughter, pain, or fear.

- The audience was convulsed with laughter in almost every scene.
[ترجمه ترگمان] همه تماشاچیان از خنده روده بر شده بودند
[ترجمه گوگل] مخاطب تقریبا در هر صحنه خنده داشت

(2) تعریف: to cause to have involuntary spasms or muscle contractions.

- The patient appeared to be daydreaming and then suddenly became convulsed.
[ترجمه ترگمان] بیمار ظاهرا در حال رویا بود و بعد ناگهان دچار تشنج شد
[ترجمه گوگل] بیمار به نظر میرسید روزی بیاید و سپس به طور ناگهانی تبدیل به تشنج شد

(3) تعریف: to throw into turmoil; agitate.
مترادف: shake

- It was a war that convulsed the world.
[ترجمه ترگمان] جنگی بود که دنیا را به لرزه درآورد
[ترجمه گوگل] این جنگی بود که جهان را تکان داد

• shake violently, have spasmodic muscular contractions; cause to shake violently, cause to suffer spasmodic muscular contractions
if someone convulses, their body moves suddenly and violently in an uncontrolled way.

مترادف و متضاد

تکان دادن (فعل)
agitate, twiddle, stir, move, hitch, hustle, shake, flick, wiggle, budge, shock, startle, impulse, pulsate, wag, shag, jar, concuss, convulse, jolt, jounce, shrug off

دچار تشنج کردن (فعل)
convulse

disturb


Synonyms: agitate, shake, shake up, unsettle, rock, stir, torment, writhe, bother, disturb


جملات نمونه

1. The whole world was convulsed over the passing away of the great man.
[ترجمه ترگمان]تمام دنیا از کنار مرد بزرگ به لرزه افتاده بود
[ترجمه گوگل]تمام دنیا در دوران فرار از مرد بزرگ ظاهر شد

2. Olivia's face convulsed in a series of twitches.
[ترجمه ترگمان]چهره الیویا درهم رفت
[ترجمه گوگل]چهره Olivia در یک سری از twitches تشبیه شده است

3. Don't be convulsed with laughter, which stultifies you.
[ترجمه ترگمان]از خنده روده بر نشوید
[ترجمه گوگل]با خنده ای آشنا نباشید که باعث تحریک شما می شود

4. He sat down, his shoulders convulsing with sobs.
[ترجمه ترگمان]نشست و شانه های خود را به لرزه درآورد
[ترجمه گوگل]او نشست، شانه هایش را با طناب متهم می کرد

5. A racking cough convulsed her whole body.
[ترجمه ترگمان]یک سرفه وحشتناک تمام بدنش را به لرزه درآورد
[ترجمه گوگل]یک سرفه قفسه دار تمام بدن او را تشخیص داد

6. He let out a cry that convulsed his bulky frame and jerked his arm.
[ترجمه ترگمان]فریادی کشید که قاب bulky را به لرزه درآورد و بازویش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او فریاد می زد که چارچوب انبوه خود را فشرده و بازویش را تکان داد

7. The opposing team were so convulsed with laughter that they almost forgot to hit the ball.
[ترجمه ترگمان]بازیکنان تیم حریف چنان از خنده روده بر شده بودند که نزدیک بود به توپ ضربه بزنند
[ترجمه گوگل]تیم مخالف با خنده بسیار متواضع بود که تقریبا آنها را فراموش کرده بود به توپ ضربه بزند

8. A wave of nationalist demonstrations convulsed the country in 191
[ترجمه ترگمان]موجی از تظاهرات ملی گرایانه کشور را در ۱۹۱ کشور تحت تاثیر قرار داد
[ترجمه گوگل]موجی از تظاهرات های ناسیونالیستی در 191 کشور را تشخیص داد

9. His face was convulsed with rage.
[ترجمه ترگمان]چهره اش از شدت خشم متشنج شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش با خشم آشفته بود

10. He convulsed the audience with his funny acts.
[ترجمه ترگمان]او حضار را با اعمال مسخره خود به خنده انداخت
[ترجمه گوگل]او با اقدامات خنده دارش مخاطب را تشبیه کرد

11. His whole body convulsed.
[ترجمه ترگمان]تمام بدنش متشنج شد
[ترجمه گوگل]تمام بدن او تشنه است

12. She was suddenly convulsed by a hacking cough.
[ترجمه ترگمان]ناگهان دچار سرفه شدیدی شد
[ترجمه گوگل]او ناگهان سرفه هک شد

13. The area around you began to convulse like an epileptic ward.
[ترجمه ترگمان]فضای اطراف شما دچار تشنج شدیدی شده بود
[ترجمه گوگل]ناحیه اطراف شما شروع به تشنج به عنوان یک بخش صرع کرد

14. In convulsed countries around the world, too much food donated by well-meaning people feeds murderous gunmen instead of needy families.
[ترجمه ترگمان]در کشورهای در حال تشنج در سراسر دنیا، غذای بسیار زیادی که توسط مردم اهدا می شود به جای خانواده نیازمند افراد مسلح را تغذیه می کند
[ترجمه گوگل]در کشورهای متخلخلی در سرتاسر جهان، غذای بیش از حد توسط افرادی به اصطلاح اهدا می شود که به جای خانواده های نیازمند، مردان مسلح را به قتل می رساند

پیشنهاد کاربران

به هم ریختن، متشنج کردن
تشنج کردن a medical condition which happens by high body temperature or epilepsy

The madness that had convulsed the city

1 یک لرزش ناگهانی در بدن شخص ایجاد کردن/ شدن
2 کاری را با شدت بسیار انجام دادن به طوری که غیر قابل کنترل باشد
مثلا be convulsed with laughter
به چیزی سخت خندیدن ( به طوری که این خنده نمیتواند توسط فرد مهار شود )


کلمات دیگر: