کلمه جو
صفحه اصلی

dismissive


کوچک انگار، کوچک انگارانه، تحقیرآمیز

انگلیسی به فارسی

انصراف


کوچک‌انگار، کوچک‌انگارانه، تحقیرآمیز


وابسته به مرخص سازی


انگلیسی به انگلیسی

• disdainful, disrespectful, disinterested
if you are dismissive of something, your attitude indicates that you think they are not important or not good enough; a formal word.

جملات نمونه

She bid us farewell with a dismissive tone.

با لحن تحقیرآمیزی از ما خداحافظی کرد.


You should not be dismissive of his talents.

شما نباید استعدادهای او را دست کم بگیرید.


1. you should not be dismissive of his talents
شما نباید استعدادهای او را دست کم بگیرید.

2. she bid us farewell with a dismissive tone
با لحن تحقیرآمیزی از ما خداحافظی کرد.

3. Mr Jones was dismissive of the report, saying it was riddled with inaccuracies.
[ترجمه ترگمان]آقای جونز نسبت به این گزارش بی اعتنا بود و می گوید که این گزارش با اشتباهاتی انباشته شده است
[ترجمه گوگل]آقای جونز این گزارش را رد کرد و گفت که آن را با اشتباهاتی نادیده گرفته است

4. Some historians have been dismissive of this argument.
[ترجمه ساعی رضایی] بعضی مورخان به این بحث بی اعتنا بوده اند
[ترجمه ترگمان]بعضی از مورخان به این مشاجره دست زده اند
[ترجمه گوگل]برخی از مورخان این استدلال را رد کرده اند

5. She was always dismissive of other women in the office.
[ترجمه ساعی رضایی] او همیشه به زنان دیگر در محیط کار بی اعتنا بود
[ترجمه ترگمان]همیشه به زن های دیگر مربوط می شد
[ترجمه گوگل]او همیشه از زنان دیگر در دفتر منصرف بود

6. Her voice was cool and dismissive.
[ترجمه ساعی رضایی] لحن صدایش سرد و بی تفاوت بود
[ترجمه ترگمان]صدایش سرد و خصمانه بود
[ترجمه گوگل]صدای او سرد و بی رحمانه بود

7. She might have been less dismissive of my talents if he could have seen my latest achievements.
[ترجمه ترگمان]اگر می توانست آخرین موفقیت های من را دیده باشد، ممکن بود از استعداد من دست بکشد
[ترجمه گوگل]اگر او بتواند آخرین دستاوردهای من را ببیند ممکن است او کمتر از استعدادهای من رنجیده باشد

8. His dismissive attitude towards the rich is just inverted snobbery.
[ترجمه ترگمان]رفتار ناچیز او نسبت به ثروتمندان، ظاهر بینی وارونه است
[ترجمه گوگل]نگرش اخلاقی او نسبت به ثروتمندان، فقط از بین بردن است

9. Reviewers were dismissive, and the play closed within a week.
[ترجمه ترگمان]Reviewers ناچیز بودند و نمایشنامه ظرف یک هفته بسته شد
[ترجمه گوگل]داوران بازنده بودند و بازی در عرض یک هفته بسته شد

10. Her manner was coldly dismissive.
[ترجمه ترگمان]رفتارش با لحن سردی جواب رد داد
[ترجمه گوگل]شیوه ی او سردی نافرمانی بود

11. Cath spread both hands in a dismissive gesture.
[ترجمه ترگمان]Cath هر دو دستش را با حرکتی dismissive درهم فرو برد
[ترجمه گوگل]کات هر دو دست را در یک ژست محکوم کرد

12. He's so dismissive of anybody else's suggestions.
[ترجمه ترگمان]از پیشنهاد هر کسی خیلی بدش میاد
[ترجمه گوگل]او از پیشنهادات هر کس دیگری رد می کند

13. Her voice will drop to a dismissive whisper.
[ترجمه ترگمان]صدایش به زمزمه dismissive فرو می رود
[ترجمه گوگل]صدای او به یک زمزمه رد می شود

14. According to one report, Vincent was as dismissive of academic study as he had been in Amsterdam.
[ترجمه ترگمان]براساس یک گزارش، وینسنت به همان اندازه که در آمستردام بود، نسبت به تحصیل آکادمیک بی اعتنا بود
[ترجمه گوگل]بر اساس یک گزارش، وینسنت به عنوان دانشجو در آمستردام تحصیلات دانشگاهی را رد کرد

15. Traditional monetarist theory is also dismissive of the need to control local spending.
[ترجمه ترگمان]نظریه سنتی monetarist نیز نسبت به نیاز به کنترل هزینه های محلی، ناچیز است
[ترجمه گوگل]تئوری مونیتاریست سنتی نیز از عدم کنترل هزینه های محلی منصرف می شود

پیشنهاد کاربران

کم اهمیت

بی اهمیت دانستن

دست کم گرفتن ( از روی تکبر یا تعصب )

نادیده گرفتن

توهین آمیز

بی اهمیت، کم توجه

دست کم گرفتن. تحقیر امیز کردن
Lisa’s always dismissive with me . . .

تحقیر کننده، کوچک انگار، بی اهمیت نشان دادن کسی یا چیزی


کلمات دیگر: