کلمه جو
صفحه اصلی

prologue


معنی : سراغاز، مقدمه، پیش گفتار، پیش در امد
معانی دیگر : مقدمه ی شعر، مطلع، (رویداد یا عمل) آغاز، مرحله ی اولیه، سرآغاز، دیباچه، (تئاتر) توضیح اول نمایش، هنرپیشه ای که پیش گفتار نمایش را ارائه می دهد

انگلیسی به فارسی

پیش درآمد، سر آغاز، مقدمه، پیش گفتار


پرولوگ، مقدمه، پیش در امد، پیش گفتار، سراغاز


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: an introduction to a spoken or written work such as a speech or play; preface.
مترادف: introduction
متضاد: epilogue
مشابه: exordium, foreword, lead, opening, overture, preamble, preface

- The author describes the antagonist in the prologue to the novel.
[ترجمه ترگمان] نویسنده، حریف را در مقدمه رمان توصیف می کند
[ترجمه گوگل] نویسنده توصیف آنتاگونیست در پرولوگ به رمان است

(2) تعریف: an introduction to a program or event.
مترادف: introduction, preliminary, prelude
متضاد: close
مشابه: lead, lead-in, preamble, preface
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: prologues, prologuing, prologued
• : تعریف: to give or serve as a prologue to.
مترادف: introduce, preface
مشابه: open, prelude

• introduction, opening, foreword
a prologue is a speech or section that introduces a play or book.
in a racing event, a prologue is a preliminary race which is held as a way of deciding the starting order for the main race.

مترادف و متضاد

سراغاز (اسم)
beginning, opening, exordium, foreword, preface, proem, prologue

مقدمه (اسم)
induction, preliminary, start, incipience, foretoken, introduction, exordium, preface, proem, catastasis, preamble, prelude, prologue, forepart, front matter, lead-up, protasis

پیش گفتار (اسم)
foreword, preface, prologue, prolegomenon, front matter

پیش در امد (اسم)
prelude, prologue, overture

preface


Synonyms: beginning, exordium, explanation, foreword, introduction, opening, overture, preamble, prelude, proem, prolegomenon


جملات نمونه

1. the prologue of a chaucer poem called the canterbury tales
مطلع شعر چاسر بنام ((زائران کنتربوری))

2. in the prologue of life
در آغاز زندگانی

3. what's past is prologue
گذشته دیباچه ی آینده است،این تازه اول کار است

4. The prologue to the novel is written in the form of a newspaper account.
[ترجمه ترگمان]مقدمه این رمان به شکل یک حساب روزنامه نوشته شده است
[ترجمه گوگل]پرولوگ به این رمان در قالب یک گزارش روزنامه نوشته شده است

5. The signing of the agreement was a prologue to better relations between the two countries.
[ترجمه ترگمان]امضای این قرارداد مقدمه روابط بهتر بین دو کشور بود
[ترجمه گوگل]امضای توافق نامه ای برای روابط بهتر بین دو کشور بود

6. This was a prologue to today's bloodless revolution.
[ترجمه ترگمان]این مقدمه انقلاب بدون خونریزی امروز بود
[ترجمه گوگل]این مقدمه ای بر انقلاب خونین امروز بود

7. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress day by day!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!
[ترجمه گوگل]آرزو می کنم که بتوانید از فرهنگ لغت حکم آنلاین ما بهره مند شوید و روز به روز پیشرفت کنید!

8. A poor wedding is a prologue to misery.
[ترجمه ترگمان] یه عروسی ناچیز یه مقدمه برای بدبختی - ه
[ترجمه گوگل]یک عروسی فقیر، مقدمه ای برای بدبختی است

9. The play begins with a brief prologue.
[ترجمه ترگمان]نمایشنامه با مقدمه کوتاهی آغاز می شود
[ترجمه گوگل]بازی با یک پرولوگ کوتاه آغاز می شود

10. In his prologue to 'Faust', Goethe said some very interesting things about art.
[ترجمه ترگمان]گوته در مقدمه خود به فاوست، چیزهای بسیار جالبی درباره هنر گفت
[ترجمه گوگل]گوته در مقدمه خود به �فاوست� گفت: چیزهای بسیار جالب در مورد هنر

11. Euripidean drama commonly has an expository prologue whose function is to outline the forthcoming action of the play.
[ترجمه ترگمان]درام Euripidean معمولا یک مقدمه ویژه دارد که وظیفه آن طرح کلیات اجرای نمایش است
[ترجمه گوگل]نمایشنامه یوروپید ها معمولا یک پرولوگ توصیفی دارد که کارکرد آن در تعیین فعالیت بعدی بازی است

12. The past is the prologue to the future.
[ترجمه ترگمان]گذشته مقدمه آینده است
[ترجمه گوگل]گذشته، پیشگویی برای آینده است

13. It is part of the ritual, or a prologue to the drama.
[ترجمه ترگمان]این بخشی از مراسم است، یا پیش درآمد آن است
[ترجمه گوگل]این بخشی از مراسم یا پیشگویی درام است

14. The trials of the past are prologue to success.
[ترجمه ترگمان]محاکمات مربوط به گذشته مقدمه موفقیت است
[ترجمه گوگل]محاکمه های گذشته پیشگام موفقیت هستند

15. The brief prologue sets the scene for what is to follow.
[ترجمه ترگمان]این مقدمه کوتاه، صحنه را برای آنچه که باید دنبال شود می گذارد
[ترجمه گوگل]پیشگویی کوتاه صحنه را برای آنچه دنبال می کند، تعیین می کند

the prologue of a Chaucer poem called the Canterbury Tales

مطلع شعر چاسر به‌نام «زائران کنتربوری»


in the prologue of life

در آغاز زندگانی


پیشنهاد کاربران

مقدمه یا پبیش گفتاری که بر یک اثر یا کار هنری یا ادبی نوشته می شود.

an introductory section of a literary or musical work

A prologue to Romeo and Juliet


noun
[count] :
🔴 an introduction to a book, play, etc.
◀️a brief, one - page prologue
◀️the prologue to his autobiography
— often used figuratively
◀️events that were a prologue to war [=events that came before and led to war]
— compare epilogue

prologue ( هنرهای نمایشی )
واژه مصوب: گفتار آغازین
تعریف: گفتاری در آغاز نمایش برای تسهیل ارتباط تماشاگر با نمایش


کلمات دیگر: