کلمه جو
صفحه اصلی

dispel


معنی : برطرف کردن، دفع کردن، طلسم را باطل کردن
معانی دیگر : پراکندن، متفرق کردن، تاراندن، زایل کردن

انگلیسی به فارسی

برطرف کردن، دفع کردن، طلسم را باطل کردن


از بین بردن، برطرف کردن، طلسم را باطل کردن، دفع کردن


انگلیسی به انگلیسی

• disperse, scatter, lessen, expel, drive away
to dispel an idea or feeling that someone has means to stop them believing in it or feeling it.

مترادف و متضاد

برطرف کردن (فعل)
remove, rectify, acquit, dispel, eliminate, surmount, loose

دفع کردن (فعل)
countercheck, raise, dispel, ward off, avert, foil, quench, fend, exorcise, stave off, repel, repulse, eject, perspire, excrete, extrude, exorcize, stand off, detrude, forfend

طلسم را باطل کردن (فعل)
dispel

drive away thought, belief


Synonyms: allay, banish, beat off, break it up, break up, bust up, cancel, chase away, crumble, deploy, disband, disintegrate, dismiss, disperse, dissipate, distribute, eject, eliminate, expel, oust, repel, resolve, rout, scatter, scramble, split up


Antonyms: accumulate, collect, garner, gather, recall


جملات نمونه

1. he is trying to dispel the rumors about his resignation
او می کوشد که شایعات مربوط به استعفای خود را برطرف کند.

2. We hope the programme will dispel certain misconceptions about the disease.
[ترجمه ترگمان]ما امیدواریم که این برنامه تصورات غلط درباره این بیماری را برطرف کند
[ترجمه گوگل]ما امیدواریم که برنامه غلط برخی از تصورات غلط درباره بیماری را برطرف کند

3. We want to dispel the myth that you cannot eat well in Britain.
[ترجمه ترگمان]ما می خواهیم این افسانه را از بین ببریم که شما نمی توانید به خوبی در بریتانیا بخورید
[ترجمه گوگل]ما می خواهیم اسطوره ای را که شما نمی توانید در بریتانیا بخورید، برطرف کنید

4. We must dispel this notion that you can rely on the state for everything.
[ترجمه ترگمان]ما باید این ایده را از بین ببریم که شما می توانید به همه چیز تکیه کنید
[ترجمه گوگل]ما باید این مفهوم را از بین ببریم که می توانید برای همه چیز به دولت متکی باشید

5. It was important to dispel the myth that Aids was a gay disease.
[ترجمه ترگمان]مهم بود که این افسانه را از بین ببرم که ایدز یک بیماری همجنس گرا بود
[ترجمه گوگل]مهم این بود که اسطوره ای را که ایدز یک بیماری همجنسگرا بود، برطرف کرد

6. The government has moved to dispel the rumours.
[ترجمه ترگمان]دولت می کوشد تا شایعات را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]دولت برای رفع شایعات حرکت کرده است

7. The police moved quickly to dispel the rumours.
[ترجمه ترگمان]پلیس به سرعت حرکت کرد تا شایعات را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]پلیس به سرعت به شایعات رسیده است

8. It is time to dispel the myth of a classless society .
[ترجمه ترگمان]وقت آن است که افسانه جامعه classless را از بین ببرم
[ترجمه گوگل]وقت آن است که اسطوره ی یک جامعه بی طبقه را برطرف کنیم

9. I tried in vain to dispel her misgivings.
[ترجمه ترگمان]سعی کردم misgivings را برطرف کنم
[ترجمه گوگل]من بیهوده سعی کردم تا شکایات او را از بین ببرم

10. The company is trying to dispel rumours about a take - over.
[ترجمه ترگمان]این شرکت می کوشد تا شایعات پیرامون یک شرکت را از بین ببرد
[ترجمه گوگل]این شرکت تلاش می کند تا شایعات را درمورد چگونگی برکنار شدن از بین ببرد

11. They may help to dispel some of the arrogant delusions prevalent in the country.
[ترجمه ترگمان]آن ها ممکن است به رفع برخی از توهماتی که در کشور رایج هستند، کمک کنند
[ترجمه گوگل]آنها ممکن است به تخریب برخی از توهمات الهام بخش شایع در کشور کمک کند

12. We're trying to dispel the notion that it's cool to smoke or drink.
[ترجمه ترگمان]داریم سعی می کنیم تصور کنیم که هوا خنک است
[ترجمه گوگل]ما در حال تلاش برای برطرف کردن این مفهوم است که برای سیگار کشیدن یا نوشیدن سرد است

13. Jean had even managed to dispel my doubts about your sincerity.
[ترجمه ترگمان]ژان وال ژان حتی توانسته بود در مورد صداقت شما تردید کند
[ترجمه گوگل]ژان حتی موفق به حل و فصل شک و تردید من در مورد صداقت شما

14. The practitioner will be aiming to dispel any negative thoughts about marathon running from your mind.
[ترجمه ترگمان]فرد شاغل قصد دارد افکار منفی درباره ماراتن را از ذهن دور کند
[ترجمه گوگل]تمرینکننده می خواهد افکار منفی را در مورد ماراتن که از ذهن شما در حال انجام است، برطرف کند

He is trying to dispel the rumors about his resignation.

او می‌کوشد که شایعات مربوط به استعفای خود را برطرف کند.


Then a breeze came and dispelled the smoke.

سپس نسیمی آمد و دود را پراکنده کرد.


پیشنهاد کاربران

زدودن، باور یا ایده غلطی را از بین بردن

از بین بردن، کنار گذاشتن، محو کردن، پاک کردن

The police moved quickly to dispel the rumours
پلیس وارد عمل شد تا به شایعات خاتمه دهد


کلمات دیگر: