معلم سر
head teacher
انگلیسی به فارسی
انگلیسی به انگلیسی
• a head teacher is a teacher who is in charge of a school.
جملات نمونه
1. The head teacher often acts as referee for his pupils.
[ترجمه زهرا] مدیر مدرسه اغلب به عنوان داور برای شاگردانش عمل می کند
[ترجمه ترگمان]معلم سر اغلب به عنوان داور برای شاگردانش عمل می کند[ترجمه گوگل]معلم سرپرست اغلب به عنوان داور برای دانش آموزان خود عمل می کند
2. They have appointed a new head teacher at my son's school.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک معلم جدید را در مدرسه پسرم به عنوان معلم انتخاب کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها یک مدرس جدید در مدرسه پسر من منصوب کرده اند
[ترجمه گوگل]آنها یک مدرس جدید در مدرسه پسر من منصوب کرده اند
3. He recently retired as head teacher of their school.
[ترجمه ترگمان]او به تازگی به عنوان معلم مدرسه خود بازنشسته شده است
[ترجمه گوگل]او اخیرا به عنوان معلم سرپرست مدرسه خود بازنشسته شد
[ترجمه گوگل]او اخیرا به عنوان معلم سرپرست مدرسه خود بازنشسته شد
4. The head teacher sets the questions for the English exam.
[ترجمه ترگمان]معلم سر سوالات آزمون انگلیسی را تنظیم می کند
[ترجمه گوگل]معلم سر سوالات را برای امتحان انگلیسی سوق می دهد
[ترجمه گوگل]معلم سر سوالات را برای امتحان انگلیسی سوق می دهد
5. The head teacher told the school at assembly.
[ترجمه ترگمان]معلم سر کلاس به مدرسه گفت
[ترجمه گوگل]معلم سر به مدرسه در ملاقات گفت
[ترجمه گوگل]معلم سر به مدرسه در ملاقات گفت
6. She's ratted on us here comes the head teacher!
[ترجمه ترگمان]اون به ما خیانت کرده، استاد ارشد داره میاد
[ترجمه گوگل]او به ما در اینجا چرخید می آید معلم سر!
[ترجمه گوگل]او به ما در اینجا چرخید می آید معلم سر!
7. She responded immediately to the summons from the head teacher.
[ترجمه ترگمان]او فورا به دعوت معلم جواب داد
[ترجمه گوگل]او بلافاصله به احضار معلم سر پاسخ داد
[ترجمه گوگل]او بلافاصله به احضار معلم سر پاسخ داد
8. The head teacher was eased out of his job after teachers and parents accused him of being autocratic.
[ترجمه ترگمان]معلم سر پس از اینکه معلمان و والدین او را به استبدادی بودن متهم کردند، از کارش برکنار شد
[ترجمه گوگل]معلم سر از کار خود خارج شد پس از آنکه معلمان و والدین او را به اتباع خود متهم کردند
[ترجمه گوگل]معلم سر از کار خود خارج شد پس از آنکه معلمان و والدین او را به اتباع خود متهم کردند
9. They thought the head teacher was beyond suspicion.
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کردند که معلم سرش از سو ظن است
[ترجمه گوگل]آنها فکر کردند که معلم سر فراتر از سوء ظن است
[ترجمه گوگل]آنها فکر کردند که معلم سر فراتر از سوء ظن است
10. As the head teacher approached the children backed off.
[ترجمه ترگمان]وقتی معلم نزدیک شد بچه ها عقب رفتند
[ترجمه گوگل]به عنوان معلم سرپرست به فرزندان بازگردانده شد
[ترجمه گوگل]به عنوان معلم سرپرست به فرزندان بازگردانده شد
11. The staff greeted the arrival of the new head teacher with excitement.
[ترجمه ترگمان]کارکنان از ورود معلم جدید با هیجان استقبال کردند
[ترجمه گوگل]کارکنان با هیجان از ورود معلم سر جدید قدردانی کردند
[ترجمه گوگل]کارکنان با هیجان از ورود معلم سر جدید قدردانی کردند
12. The head teacher has a rather flinty manner.
[ترجمه ترگمان]معلم سر تا حدودی رفتاری خشن دارد
[ترجمه گوگل]معلم سر به شیوه ای شفاف تر عمل می کند
[ترجمه گوگل]معلم سر به شیوه ای شفاف تر عمل می کند
13. The head teacher has the school governors completely in her pocket/The school governors are completely in the head teacher's pocket.
[ترجمه ترگمان]معلم سر دبیر مدرسه را کاملا در جیب دارد \/ فرمانداران مدارس به طور کامل در جیب معلم قرار دارند
[ترجمه گوگل]معلم سر مدرسان مدرسه به طور کامل در جیب خود / مدرسان مدرسه به طور کامل در جیب معلم است
[ترجمه گوگل]معلم سر مدرسان مدرسه به طور کامل در جیب خود / مدرسان مدرسه به طور کامل در جیب معلم است
14. The head teacher has the right of veto over management-board decisions.
[ترجمه ترگمان]معلم سر حق وتوی تصمیمات هیات مدیره را دارد
[ترجمه گوگل]معلم سر از حق وتو بر تصمیم های هیئت مدیره برخوردار است
[ترجمه گوگل]معلم سر از حق وتو بر تصمیم های هیئت مدیره برخوردار است
15. The head teacher greeted all the pupils by name.
[ترجمه ترگمان]معلم سر همه شاگردان را با اسم خوشامد گفت
[ترجمه گوگل]معلم سر همه دانش آموزان را به نام ذکر کرد
[ترجمه گوگل]معلم سر همه دانش آموزان را به نام ذکر کرد
پیشنهاد کاربران
مدیر مدرسه
مدیر
سر صندوقدار
The head teacher came under ( =to be a person that others are attacking or criticizing ) a lot of criticism from the parents
کلمات دیگر: