کلمه جو
صفحه اصلی

confessor


معنی : اقرار اورنده
معانی دیگر : اعتراف کننده، خستوگر، اقرار کننده، معترف، مقر، (کلیسای کاتولیک) کشیش ذیصلاحیت برای شنیدن اعترافات، اعتراف شنو، کسی که کیش خود را اشکارا اعتراف میکند

انگلیسی به فارسی

معترف، کسی که کیش خود را آشکارا اعتراف می‌کند، اقرارآورنده


عیسی مسیح، اقرار اورنده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who makes a confession.
مشابه: penitent

(2) تعریف: a priest who hears the confessions of penitents.

(3) تعریف: a person who confesses faith in and adherence to Christianity in the face of persecution.

• one who confesses, one who admits; priest who hears confession; one who confesses faith in christianity (especially in the face of persecution)
a confessor is a priest who hears a person's confession.

مترادف و متضاد

اقرار اورنده (اسم)
confessor

a priest who hears confessions


Synonyms: priest, father confessor, spiritual judge


one who professes his or her faith in spite of persecution


Synonyms: martyr, true believer, saint


جملات نمونه

1. He was their adviser, confidant and father confessor.
[ترجمه علی] او مشاور، محرم و کشیش اعتراف آنها بود
[ترجمه ترگمان]مشاور آن ها، محرم اسرار و پدر confessor بود
[ترجمه گوگل]او مشاور، محترم و پدر استاد بود

2. She and her confessor ran away from her incestuous father, a pagan chieftain.
[ترجمه ترگمان]اون و کشیش her از پدر incestuous فرار کردن، یه رئیس کافر
[ترجمه گوگل]او و مؤمنش فرار از پدر مادری او، فرمانده بت پرست بود

3. Athelstan, a skilled confessor, perceived Sir Brian was a good but deeply troubled man.
[ترجمه ترگمان]آتلستن، یک کشیش ماهر، فهمید که سر برایان مرد خوبی است اما عمیقا آزار دهنده است
[ترجمه گوگل]آتلیستن، استبداد ماهر، سر برین را درک کرد، مرد خوبی بود اما عمیقا مضطرب بود

4. Fanshawe uses his as drum machine, confessor weight-training apparatus.
[ترجمه ترگمان]Fanshawe از او به عنوان ماشین طبل و دستگاه weight استفاده می کند
[ترجمه گوگل]Fanshawe از دستگاه خود به عنوان درام استفاده می کند

5. The confessor was murdered and Dymphna was beheaded for refusing to return home.
[ترجمه ترگمان]کشیش به قتل رسید و Dymphna برای امتناع از بازگشت به خانه سر بریده شد
[ترجمه گوگل]عیسی مسیح به قتل رسید و Dymphna برای عدم رجوع به خانه به سر برد

6. The confessor was murdered and Dymphna was beheaded for reftising to return home.
[ترجمه ترگمان]کشیش confessor به قتل رسید و Dymphna برای بازگشت به خانه سر بریده شد
[ترجمه گوگل]عیسی مسیح به قتل رسید و Dymphna برای رفع نیاز به بازگشت به خانه سر بریده شد

7. The confessor was murdered and Dymphna was beheaded for refiising to return home.
[ترجمه ترگمان]کشیش confessor به قتل رسید و Dymphna برای بازگشت به خانه سر بریده شد
[ترجمه گوگل]عیسی مسیح به قتل رسید و Dymphna برای رفع نیاز به بازگشت به خانه به سر برد

8. Such as Saint Maximus the confessor whose tongue was cut out preventing him from speaking.
[ترجمه ترگمان]مانند سنت Maximus، کشیش کشیش که زبانش را از سخن گفتن باز می داشت
[ترجمه گوگل]مانند سنت ماکسیمس، استاد که زبانش قطع شده بود و مانع از صحبت او نشد

9. He was in demand as a confessor, from a few parishioners, a few neighbouring clergy, a few old students at Lincoln.
[ترجمه ترگمان]او به عنوان کشیش اقرار نیوش از چند کشیش، چند روحانی، چند نفر از دانشجویان سالخورده دانشگاه لینکن، تقاضای او را به عمل آورد
[ترجمه گوگل]او تقاضا به عنوان عادلانه از چند برادر، چند روحانی همسایه، چند دانش آموز قدیمی در لینکلن بود

10. By the reign of Edward the Confessor royal writs were authenticated by having a two-sided seal attached.
[ترجمه ترگمان]در زمان سلطنت ادوارد، صدور حکم سلطنتی مجاز به داشتن یک مهر تایید شده دو جانبه به اثبات رسید
[ترجمه گوگل]با سلطنت ادوارد، احکام سلطنت طلبانه با تأیید مهر و موم دو طرفه تأیید شد

11. Edward the Confessor was a cousin of the Conqueror, had more Danish and Norman in his ancestry than Anglo-Saxon.
[ترجمه ترگمان]ادوارد the پسر عموی of بود، بیشتر دانمارکی و نورمن در اجدادشان نسبت به Anglo داشت
[ترجمه گوگل]ادوارد استثمار پسر عموی فاتحه بود، دانمارک و نورمن بیشتر از آنگلوساکسون بود

12. Should I be your professor or confessor?
[ترجمه ترگمان]آیا من باید استاد شما باشم یا کشیش اقرار نی؟
[ترجمه گوگل]آیا باید استاد یا استادم باشم؟

13. His father is a pious confessor.
[ترجمه محمدصالح] پدرش یک گذشت کننده مومن است
[ترجمه ترگمان]پدرش یک کشیش pious است
[ترجمه گوگل]پدرش یک عفو مؤمن است

14. Edward the Confessor had designated William as his successor in 105
[ترجمه ترگمان]ادوارد the ویلیام را جانشین خود در ۱۰۵ معرفی کرده بود
[ترجمه گوگل]ادوارد مؤمن، ویلیام را به عنوان جانشین خود در 105 سالگی تعیین کرده است

پیشنهاد کاربران

راهنمای معنوی: کشیشی که اعترافات شخص را می شنود و طلب عذرخواهی و توصیه های معنوی می کند.

مقر. [ م ُ ق ِرر ] ( ع ص ) اقرارکننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) . اعتراف کننده و اذعان کننده و کسی که اقرار می کند و اعتراف می نماید و راست می گوید و اعتراف به گناه خود می کند و آنکه قبول می کند راستی گفتار دیگری را نسبت به خود پس از آنکه انکار کرده بود. ( ناظم الاطباء ) . معترف. مذعن. خستو. مقابل. منکر. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : لیکن این محال است که خصم مقر بود. ( دانشنامه ) .
ای به فضل تو امامان جهان گشته مقر
ای به شکر تو بزرگان جهان گشته رهین.
فرخی.
مقر ببود که دین حقیقت اسلام است
محمد است بهین ز انبیا و از اخیار.
اسدی.
هر چه با ما خواهی کرد سزای ماست و من به گناه خویش مقرم. ( قابوسنامه چ نفیسی ص 110 ) .
دانی که چنین نه عدل باشد
پس چون مقری به عدل داور.
ناصرخسرو.
وعده را طاعت باید چو مقری تو به وعد
سرت از طاعت بر حکم نکووعده متاب.
ناصرخسرو.
این جهان را بجز از خوابی و بازی مشمر
گر مقری به خدا و به رسول و به کتیب.
ناصرخسرو.
باتن خود حساب خویش بکن
گر مقری به روز حشر و حساب.
ناصرخسرو.
نماز نکنند و روزه ندارند ولیکن بر محمد مصطفی ( ص ) و پیغامبری او مقرند . ( سفرنامه ناصرخسرو ) . گفت کسی بر وی گواهی می دهد. گفتند نه که او خود مقر است. ( سیاست نامه چ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ص 174 ) . یکی گفت ای امیر او خود به گناه خود مقر است. ( سیاست نامه ایضاً ص 174 ) . الهی. . . اگر بر گناه مصریم بر یگانگی تو مقریم. ( خواجه عبداﷲ انصاری ) .
ده ده آورده پیش او طاغی
یک یک اندامشان مقر به گناه.
ابوالفرج رونی.
چندان شراب ده تو که تا منکر و مقر
در سینه شان نه مهربماند نه کینه ای.
عطار.

شافی ، توبه شنو ، ( کشیش ) اقرار نیوش

به نقل از فرهنگ نشر نو


کلمات دیگر: