شهر موطن، زادگاه، خاستگاه، زادشهر
hometown
شهر موطن، زادگاه، خاستگاه، زادشهر
انگلیسی به فارسی
شهر (محل زندگی)
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• : تعریف: the town or city in which one was born or grew up, or in which one has presently lived for a considerable time.
• مشابه: home
• مشابه: home
• city in illinois (usa)
town where one was born or grew up; city where one resides
your home town is the town where you were born or spent your childhood.
town where one was born or grew up; city where one resides
your home town is the town where you were born or spent your childhood.
جملات نمونه
1. kashan is his hometown
زادشهر او کاشان است.
2. romeo was banished from his hometown
رومئو از شهر خود تبعید شد.
3. I often dreamt about my hometown.
[ترجمه طناز] من اغلب در مورد شهر خودم فکر می کردم
[ترجمه ثمین] من اغلب خواب زادگاهم را میدیدم
[ترجمه علی] من غالبا" خواب زادگاهم را میبینم.
[ترجمه ترگمان]من اغلب در مورد شهر خودم فکر می کردم[ترجمه گوگل]من اغلب در مورد زادگاه من خواب بودم
4. I often return in dreams to my hometown.
[ترجمه ثمین] من اغلب در رویاهایم به زادگاهم برمیگردم
[ترجمه ترگمان]من اغلب به رویاهای خود برمی گردم[ترجمه گوگل]من اغلب در رویا به زادگاه من بازگشت
5. Fame and fortune notwithstanding, Donna never forgot her hometown.
[ترجمه ترگمان]با وجود این، او هرگز شهر خود را فراموش نکرد
[ترجمه گوگل]با وجود شهرت و ثروت، Donna هرگز زادگاهش را فراموش نکرده است
[ترجمه گوگل]با وجود شهرت و ثروت، Donna هرگز زادگاهش را فراموش نکرده است
6. He returned to his hometown in the spring of 196
[ترجمه ترگمان]او در بهار ۱۹۶ به زادگاهش بازگشت
[ترجمه گوگل]او بهار 196 سالگی به زادگاهش بازگشت
[ترجمه گوگل]او بهار 196 سالگی به زادگاهش بازگشت
7. Please accompany me on the trip to my hometown.
[ترجمه ترگمان]لطفا مرا در سفر به وطن خود همراهی کنید
[ترجمه گوگل]لطفا مرا در سفر به زادگاه من همراهی کن
[ترجمه گوگل]لطفا مرا در سفر به زادگاه من همراهی کن
8. He is keeping on the house in his hometown.
[ترجمه ترگمان]او خانه خود را در شهر خودش نگهداری می کند
[ترجمه گوگل]او در خانه اش در شهر خود نگهداری می کند
[ترجمه گوگل]او در خانه اش در شهر خود نگهداری می کند
9. During the Second World War my hometown was ravished, and all its treasure robbed.
[ترجمه ترگمان]در طول جنگ جهانی دوم، شهر من مجذوب خود شد و همه گنج آن غارت شد
[ترجمه گوگل]در طول جنگ جهانی دوم، زادگاه من زخمی شد، و تمام گنجینه اش گم شد
[ترجمه گوگل]در طول جنگ جهانی دوم، زادگاه من زخمی شد، و تمام گنجینه اش گم شد
10. Chicago is my hometown.
[ترجمه ترگمان]شیکاگو شهر من است
[ترجمه گوگل]شیکاگو زادگاه من است
[ترجمه گوگل]شیکاگو زادگاه من است
11. Back to her hometown, she feels she still inhabits her old days.
[ترجمه ترگمان]بازگشت به زادگاه خود، او احساس می کند که هنوز در روزه ای گذشته او زندگی می کند
[ترجمه گوگل]بازگشت به زادگاه او، او احساس می کند که او هنوز در ساعات قدیمی خود ساکن است
[ترجمه گوگل]بازگشت به زادگاه او، او احساس می کند که او هنوز در ساعات قدیمی خود ساکن است
12. My hometown has thrown up a number of great poets.
[ترجمه ترگمان]شهر من تعدادی از شاعران بزرگ را به قتل رسانده است
[ترجمه گوگل]زادگاه من تعدادی از شاعران بزرگ را پرتاب کرده است
[ترجمه گوگل]زادگاه من تعدادی از شاعران بزرگ را پرتاب کرده است
13. She's written for her hometown newspaper.
[ترجمه ترگمان]او برای روزنامه وطنی خود نوشته شده است
[ترجمه گوگل]او برای روزنامه زادگاهش نوشته است
[ترجمه گوگل]او برای روزنامه زادگاهش نوشته است
14. The houses in my hometown were chiefly composed of wood.
[ترجمه ترگمان]خانه های شهر من عمدتا از چوب ساخته شده بودند
[ترجمه گوگل]خانه های من در شهر من عمدتا از چوب ساخته شده بود
[ترجمه گوگل]خانه های من در شهر من عمدتا از چوب ساخته شده بود
15. They have been unjustly dispossessed of their hometown.
[ترجمه ترگمان]آن ها به ناحق از شهر خود محروم شده اند
[ترجمه گوگل]آنها بیگناه از زادگاه خود محروم شده اند
[ترجمه گوگل]آنها بیگناه از زادگاه خود محروم شده اند
Qom is his hometown.
زادشهر او قم است.
پیشنهاد کاربران
زادگاه محل تولد
زادگاه - محل زندگی
It means the town where one was grew up.
شهر آبا و اجدادی
زادگاه یا محل تولد
زادگاه یا محل تولد و محل زندگی
محل تولد زادگاه
a place that a human born in
میهن
A place that poeple live in there
شهر سکونت
زادگاه
محل تولد
the place where you were born and lived as a child
وطن
میهن . وطن
محل تردد
محل زندگی
Townدر فارسی به معنای شهرستان هست
Cityبه معنای شهر
Villageروستا
Hometownشهر زادگاه. شهری که در آن متولد میشوید.
Capitalپایتخت
Metropolisمهم ترین یا بزرگترین شهر یه کشور
Cityبه معنای شهر
Villageروستا
Hometownشهر زادگاه. شهری که در آن متولد میشوید.
Capitalپایتخت
Metropolisمهم ترین یا بزرگترین شهر یه کشور
زادگاه، محل تولد، وطن، محل زندگی
زادگاه خود یا شهر خود
کلمات دیگر: