کلمه جو
صفحه اصلی

disown


معنی : منکر شدن، رد کردن، نشناختن، از خود ندانستن، مالکیت چیزی را انکارکردن
معانی دیگر : از آن خود ندانستن، انکار کردن، تکذیب کردن، عاق کردن

انگلیسی به فارسی

مالکیت چیزی را انکارکردن، ردکردن، از خود ندانستن، نشناختن، عاق کردن


رد کردن، مالکیت چیزی را انکارکردن، از خود ندانستن، نشناختن، منکر شدن


انگلیسی به انگلیسی

• cut off (from an inheritance, family, etc.); repudiate, disavow, renounce
if you disown someone or something, you formally end your connection with them.

مترادف و متضاد

منکر شدن (فعل)
abnegate, deny, repudiate, disown

رد کردن (فعل)
decline, gainsay, deny, disclaim, repudiate, disown, pass, disapprove, interdict, veto, rebuff, confute, repel, balk, rebut, baulk, reject, throw down, refuse, overrule, pass up, ignore, spurn, disaffirm, disorient, contradict, controvert, refute, disallow, disprove, impugn, disavow, discommend, hand off

نشناختن (فعل)
cut, disown

از خود ندانستن (فعل)
disown, disorient

مالکیت چیزی را انکارکردن (فعل)
disown, disorient

refuse to acknowledge


Synonyms: abandon, abjure, abnegate, cast off, deny, disacknowledge, disallow, disavow, discard, disclaim, divorce oneself from, refuse to recognize, reject, renounce, repudiate, retract


Antonyms: accept, acknowledge, allow, avow, claim


جملات نمونه

1. I'll disown you if you misbehave.
[ترجمه ترگمان]اگر بدرفتاری کنی، من تو را از خود طرد می کنم
[ترجمه گوگل]اگر شما سوء رفتار نکنید، من شما را رد میکنم

2. You couldn't be so heartless as to disown him.
[ترجمه عبدالعلی آل طعمه] نمی تونی انقدر سنگدل باشی که او را از خودت ندونی!
[ترجمه ترگمان]تو نباید انقدر بی عاطفه باشی که از او بدت بیاد
[ترجمه گوگل]شما نمیتوانید خیلی بی قید و شرط داشته باشید که او را رد کنید

3. Jen's parents threatened to disown her if she married Omar.
[ترجمه ترگمان]والدین جن تهدید می کردند که اگر با عمر ازدواج کند او را از خود طرد می کنند
[ترجمه گوگل]والدین جین اگر با عمر ازدواج کند، تهدید به ازدواج او کردند

4. No philosopher has done more to disown the idea that his writings embody some kind of masterly or authoritative wisdom.
[ترجمه ترگمان]هیچ فیلسوفی کار دیگری برای انکار این عقیده انجام نداده است که نوشته های او نوعی از حکمت استادانه و استادانه است
[ترجمه گوگل]هیچ فیلسوف بیشتر به این نکته رسیده که ایده هایش به نوعی حکمت استادانه یا معتبر تحمیل شده است

5. Some of us disown these qualities on a conscious level, and project them on to some one else.
[ترجمه ترگمان]برخی از ما این ویژگی ها را در یک سطح آگاه انکار می کنند و آن ها را به یک دیگر پروژه تبدیل می کنند
[ترجمه گوگل]بعضی از ما این ویژگی ها را در یک سطح آگاهانه از بین می بریم و آنها را به یکی دیگر از پروژه ها می رسانیم

6. They must disown the action through writing to all members who could be affected.
[ترجمه ترگمان]آن ها باید این اقدام را از طریق نوشتن برای تمام اعضایی که می توانند تحت تاثیر قرار بگیرند، انکار کنند
[ترجمه گوگل]آنها باید از طریق نوشتن به تمام اعضائی که می توانند تحت تأثیر قرار گیرند، عمل را رد کنند

7. I can no more disown him than I can disown the black community.
[ترجمه ترگمان]من بیشتر از این نمی توانم او را از جامعه سیاه طرد کنم
[ترجمه گوگل]من دیگر نمی توانم او را رد کنم از اینکه می توانم جامعه سیاه را کنار بگذارم

8. Europe's leaders are now trying to disown their years of realpolitik, and instead make the cry of the Arab street their own.
[ترجمه ترگمان]رهبران اروپا در حال حاضر تلاش می کنند که years خود را انکار کنند و به جای آن فریاد خیابان های کشورهای عربی را به دست آورند
[ترجمه گوگل]رهبران اروپا در حال حاضر تلاش می کنند تا سال های رفرم ​​سیاسی خود را کنار بگذارند و به جای آن فریاد خیابان های عرب را بس است

9. Managers may disown their part in the appraisal system.
[ترجمه ترگمان]مدیران ممکن است نقش خود را در سیستم ارزیابی انکار کنند
[ترجمه گوگل]مدیران ممکن است بخش خود را در سیستم ارزیابی کنار بگذارند

10. Europe's leaders are now trying to disown their years of realpolitik, and instead make the cry of the Arab street their own. The contortions are more theatrical the closer they live to north Africa.
[ترجمه ترگمان]رهبران اروپا در حال حاضر تلاش می کنند که years خود را انکار کنند و به جای آن فریاد خیابان های کشورهای عربی را به دست آورند پیچ و پیچ بیشتر نمایشی است که آن ها به شمال آفریقا زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]رهبران اروپا در حال حاضر تلاش می کنند تا سال های رفرم ​​سیاسی خود را کنار بگذارند و به جای آن فریاد خیابان های عرب را بس است تظاهرات بیشتر تئاتری است که نزدیکتر به شمال آفریقا زندگی می کنند

11. The parents disown their children. They are terribly, terribly hurt.
[ترجمه ترگمان]پدر و مادر فرزندان خود را انکار می کنند آن ها به طرز وحشتناکی آسیب دیده اند
[ترجمه گوگل]والدین فرزندان خود را از بین می برند آنها بسیار وحشتناک هستند

12. Therefore I disown what I have said and repent in dust and ashes.
[ترجمه ترگمان]از این رو آنچه گفته ام از غبار و خاکستر پشیمان می شوم
[ترجمه گوگل]بنابراین من از آنچه من گفته ام و از گرد و غبار و خاکستر توبه می کنم، رد می کنم

13. Give me the strength never to disown the poor or bend my knees insolent might.
[ترجمه ترگمان]این قدرت را به من بدهید که هرگز the را که ممکن است از من سلب نشود، از دست نخواهم داد
[ترجمه گوگل]هرگز به من قدرت ندهید که فقرا را کنار بگذارید یا زانوها را خفه کنید

14. Otherwise, I may have too much and disown you and say,'Who is the LORD?
[ترجمه ترگمان]در غیر این صورت، ممکن است خیلی چیزها داشته باشم و شما را طرد کنم و بگویم که لرد کیست؟
[ترجمه گوگل]در غیر این صورت، ممکن است بیش از حد شما را نادیده بگیرم و بگویم: «خداوند چه کسی است؟

He disowned the gun.

او منکر این شد که هفت‌تیر متعلق به او است.


His father has disowned him.

پدرش او را عاق کرده است.


پیشنهاد کاربران

به رسمیت نشناختن

طرد کردن


عاق کردن، طرد کردن، دیگه گردن نگرفتن کسی
verb
[ obj] : to say or decide that you will no longer be connected with, associated with, or responsible for ( someone or something )
Her parents threatened to disown her if she didn't go back to◀️ school.
◀️He was disowned for bringing shame to the family
◀️ You look like you secretly eat pineapple pizza so your family won’t disown you


کلمات دیگر: