1. He's an interfering old busybody - who I go out with is none of his business!
[ترجمه ترگمان]فضول فضول مزاحم است - کسی که من با او بیرون میرم هیچ ربطی به کارش نداره!
[ترجمه گوگل]او یک بوسچۀ قدیمی تداخلی است - که من بیرون نمی روم هیچ یک از کارهای او نیست!
2. Some interfering busybody had rung the police.
[ترجمه علی کریمی] چندتا فضول مزاحم به پلیس زنگ زده بودند
[ترجمه ترگمان]یک نفر فضول مزاحم پلیس شده بود
[ترجمه گوگل]بعضی از بقیه تداخل ها به پلیس رسیده بودند
3. She's an interfering old busybody!
[ترجمه علی کریمی] او یک مزاحم فضول است
[ترجمه ترگمان]فضول پیر مزاحم است!
[ترجمه گوگل]او یک بسکتبال قدیمی است
4. Paltrow plays a spoiled young busybody who makes a disastrous stab at matchmaking.
[ترجمه ترگمان]پالترو حاضر است نقش یک مرد جوان فاسد را بازی کند که در ازدواج به خطرناکی حمله می کند
[ترجمه گوگل]پالرووو یک جوان باریک جوان را بازی می کند که باعث می شود در بازیابی فاجعه بار ایجاد شود
5. He's an interfering old busybody!
[ترجمه ترگمان]فضول پیر مزاحم است!
[ترجمه گوگل]او یک بسکتبال قدیمی است
6. She's an interfering busybody!
[ترجمه ترگمان]فضول مزاحم شده!
[ترجمه گوگل]او یک بوس تعاملی است!
7. But busybody bureaucrats on Basingstoke council didn't share this enthusiasm for the old red, white and blue.
[ترجمه ترگمان]اما مامورین دولتی فضول در شورای اداری این شور و شوق را نسبت به رنگ قرمز و سفید و آبی تقسیم نکرده بودند
[ترجمه گوگل]اما بوکوحرام در شورای Basingstoke این شور و شوق را برای قرمز، سفید و آبی قدیمی به اشتراک نگذاشتند
8. I can assure you that any busybody would be hard put to it to prove maltreatment!
[ترجمه ترگمان]می توانم به شما اطمینان بدهم که هر فضول هر چیز را باید سخت به کار برد تا به کاره ای ناشایستی دست یابد!
[ترجمه گوگل]من می توانم به شما اطمینان دهم که هر کسی می تواند به سختی برای اثبات سوء رفتار با آن سخت باشد!
9. To them, she appeared an interfering busybody, a pushy incomer meddling with their heritage.
[ترجمه ترگمان]به نظر آن ها، او فضول، فضول و فضول بود، a در حال دخالت و دخالت در میراث آن ها بود
[ترجمه گوگل]برای آنها، او یک بیضه تهاجمی به نظر میرسید، یک حواس پرتی که با میراث خود درگیر بود
10. He's an interfering busybody!
[ترجمه ترگمان]فضول مزاحم است!
[ترجمه گوگل]او بسوی تداخل است!
11. Stay away from it, you busybody.
[ترجمه ترگمان]فضولی نکن، فضول
[ترجمه گوگل]دور از آن، ببخشید
12. I don't want to sound like a busybody, but didn't you plan to go abroad?
[ترجمه ترگمان]من نمیخوام مثل یه آدم فضول حرف بزنم، اما قصد نداشتی به خارج بری؟
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم به نظر بسوزم، اما آیا شما قصد ندارید به خارج از کشور بروید؟
13. Mrs. Paul was a stay-at-home mom, longtime Girl Scout troop leader and self-described "busybody" who prided herself on knowing exactly what everyone was doing.
[ترجمه ترگمان]\"خانم پال\" یک مادر خانه نشین بود، رهبر سابق گروه دختر، و \"busybody\" که به خودش افتخار می کرد که دقیقا می دانست که همه چی کار می کنند
[ترجمه گوگل]خانم پل، مادری ماندگار در خانه بود، رهبر نیروهای داوطلب دختر قدیم دختر و شخصیت خود را توصیف کرد، که خود را بر این می دانست که دقیقا چه چیزی را انجام می دهد
14. Tom is a busybody.
[ترجمه ترگمان]تام فضول است
[ترجمه گوگل]تام عزیزم
15. They wanted to get rid of her because they thought she was an interfering busybody.
[ترجمه ترگمان]آن ها می خواستند از شرش خلاص شوند چون فکر می کردند که او فضول است
[ترجمه گوگل]آنها می خواستند از شر او خلاص شوند چون فکر می کردند او یک بمب گیر است