کلمه جو
صفحه اصلی

tiredly


معنی : باخستگی
معانی دیگر : tired خسته، سیر، بیزار، خستگی

انگلیسی به فارسی

( tired ) خسته، سیر، بیزار، خستگی، باخستگی


انگلیسی به انگلیسی

• wearily, in an exhausted manner

مترادف و متضاد

باخستگی (قید)
tiredly

جملات نمونه

1. He shook his head tiredly.
[ترجمه ترگمان]با خستگی سرش را تکان داد
[ترجمه گوگل]او سرش را خم کرد

2. In the end, though, she turned tiredly away and began unpacking her bags.
[ترجمه ترگمان]سرانجام با خستگی برگشت و وسایلش را باز کرد
[ترجمه گوگل]در نهایت، با این حال، او خسته به نظر می رسد و شروع به باز کردن کیسه های خود را

3. A long day out and lying tiredly on bunks, laughing at Miss?
[ترجمه ترگمان]یک روز طولانی و دراز روی تخت دراز کشیده بود و به میس پراس می خندید؟
[ترجمه گوگل]یک روز طولانی و دراز کشیدن خسته از خواب بیدار، خنده در خانم؟

4. Oh, Gramps, she thought tiredly, what a nice little legacy you left your granddaughter.
[ترجمه ترگمان]با خستگی فکر کرد: اوه، بابابزرگ، چه میراث قشنگی برای نوه تون جا گذاشته بودین
[ترجمه گوگل]او، Gramps، او خسته فکر کرد، چه میراث کمی خوب شما نوه خود را ترک کرد

5. He grinned tiredly at himself, and wondered where the young officer had gone.
[ترجمه ترگمان]با خستگی لبخند زد و از خود می پرسید که این افسر جوان کجا رفته است
[ترجمه گوگل]او خسته به خود خندید و تعجب کرد که جایی که افسر جوان رفته بود

6. "Oh yes?" Rilla said tiredly.
[ترجمه ترگمان]\" \" \"اوه، بله؟\" Rilla با خستگی گفت: \"
[ترجمه گوگل]'آه بله؟' ریل خسته شد

7. So, studying the rail bolt to destroy tiredly has greater realistic meanings.
[ترجمه ترگمان]بنابراین، مطالعه چفت ریل برای از بین بردن خستگی معانی واقع گرایانه بیشتری دارد
[ترجمه گوگل]بنابراین، مطالعه قلم ریلی برای خرد کردن ناگهانی، معانی واقعیتری دارد

8. Why to always feel oneself live very tiredly?
[ترجمه ترگمان]چرا همیشه باید خود را با خستگی زندگی کنم؟
[ترجمه گوگل]چرا همیشه احساس می کنی بسیار خسته است؟

9. Factitious what can feel tiredly occasionally?
[ترجمه ترگمان]factitious چی می تونه با خستگی احساس کنه؟
[ترجمه گوگل]چطور ممکن است گاهی احساس خستگی کند؟

10. The person lives tiredly to get time, should go dead?
[ترجمه ترگمان]کسی که با خستگی زندگی می کنه باید مرده باشه؟
[ترجمه گوگل]فرد برای خستگی وقت می خواهد، باید مرده باشد؟

11. Bustles about tiredly. Thinks of deeply also.
[ترجمه ترگمان]با خستگی در این مورد حرف می زدم او عمیقا به فکر فرو رفت
[ترجمه گوگل]درمورد خستگی می سوزد همچنین عمیقا فکر می کند

12. Frank sat slumped tiredly, sipping cup after cup of tea.
[ترجمه ترگمان]فرانک با خستگی خم شد و فنجان چایش را نوشید
[ترجمه گوگل]فرانک نشسته با خستگی می سوزد، فنجان را بعد از فنجان چای می خورد

13. Develop microeconomic, the key depends on tiredly, classification is directive.
[ترجمه ترگمان]برای اقتصاد خرد، کلید بستگی به خستگی دارد، طبقه بندی دستورالعمل است
[ترجمه گوگل]توسعه اقتصاد خرد، کلید به خستگی بستگی دارد، طبقه بندی دستورالعمل است

14. Everyday is very tired to very tiredly walk to go home.
[ترجمه ترگمان]هر روز برای رفتن به خانه بسیار خسته می شود
[ترجمه گوگل]هر روز بسیار خسته به نظر می رسد برای رفتن به خانه بسیار خسته است

15. " Oh yes? " Rilla said tiredly. “ But when? ”
[ترجمه ترگمان]\" \" \"اوه، بله؟\" \"با خستگی گفت:\" اما کی؟ \"
[ترجمه گوگل]' آه بله؟ ریل گفت: خسته ام ' اما کی؟ '

پیشنهاد کاربران

با بی علاقگی، با بی حوصلگی، با بیزاری، با ناراحتی


کلمات دیگر: