کلمه جو
صفحه اصلی

bunk


معنی : خوابگاه، هر گونه تختخواب تاشو
معانی دیگر : جای خواب موقت درست کردن، جای خواب موقت دادن به، شب را به سر بردن، بیتوته کردن، تختخواب سفری، تختخواب باریک و سبک که یک سوی آن به دیوار متکی باشد (مثل تختخواب کشتی و سربازخانه)، تختخواب نفرات، آنکادره، بونک، نیم تخت، در بونک خوابیدن، (عامیانه - در مورد سخن یا نوشته) چرند، دروغ، حرف مفت، حرف توخالی وبی معنی، خوابگاه درکشتی یا ترن

انگلیسی به فارسی

حرف توخالی و بی‌معنی، خوابگاه (در کشتی یا قطار)، هرگونه تختخواب تاشو


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small single bed attached to a wall, as is common on ships.
مشابه: bed, berth, cot, pallet

(2) تعریف: (informal) any kind of bed.
مترادف: bed
مشابه: bunk bed, cot, daybed, pallet, platform bed, sack
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: bunks, bunking, bunked
• : تعریف: (informal) to sleep, esp. in any makeshift place.
مترادف: sleep
مشابه: camp, hit the hay, room, sack out

- I'll bunk on the couch tonight.
[ترجمه ترگمان] من امشب روی کاناپه می خوابم
[ترجمه گوگل] من امشب روی نیمکت نشسته ام
اسم ( noun )
• : تعریف: (informal) nonsense; claptrap.
مترادف: balderdash, baloney, bosh, bunkum, claptrap, hogwash, hokum, humbug, moonshine, nonsense, poppycock, rubbish, tommyrot
مشابه: blather, bullshit, drivel, flummery, mumbo jumbo, rigmarole, rodomontade, twaddle

- His theory is pure bunk.
[ترجمه ترگمان] نظریه اون تخت pure
[ترجمه گوگل] تئوری او خالص است

• built-in bed (as on a ship), narrow bed; nonsense (slang)
sleep in a bunk; occupy a bed; assign to a bunk
a bunk is a bed fixed to a wall, especially in a ship or caravan.
if you do a bunk, you suddenly leave a place without telling anyone; an informal expression.

مترادف و متضاد

خوابگاه (اسم)
chamber, bed, doss, dormitory, dorm, bedroom, bedchamber, cubicle, bunk, cabin

هر گونه تختخواب تاشو (اسم)
bunk

nonsense


Synonyms: applesauce, balderdash, baloney, bilge, claptrap, eyewash, flimflam, garbage, hogwash, hooey, horsefeathers, jazz, piffle, poppycock, rot, rubbish, tomfoolery, tommyrot, trash, twaddle


Antonyms: sense


twin bed, usually stacked; place to sleep


Synonyms: berth, cot, doss, hay, kip, pallet, sack


جملات نمونه

1. do a bunk
(انگلیسی - خودمانی) بدون اطلاع قبلی رفتن،جیم شدن،جا خالی کردن

2. the passenger ship had 500 cabins each having four bunk beds
کشتی مسافربری دارای پانصد کابین بود که هر یک چهار تختخواب تاشو داشت.

3. The bunk mattress was hard, the blankets prickly and slightly damp.
[ترجمه ترگمان]تشک تخت سخت بود، ملافه ها زبر و کمی مرطوب بودند
[ترجمه گوگل]تخت دو نفره سخت بود، پتوها خراشیده و کمی مرطوب بود

4. The twins sleep in a bunk bed.
[ترجمه ترگمان]دوقلوها در تخت سفری می خوابند
[ترجمه گوگل]دوقلوها در یک تختخواب سفری قرار دارند

5. A lot of people bunk off early on Friday.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم در اوایل روز جمعه از خواب بیدار می شوند
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم در اوایل روز جمعه به خانه می روند

6. The cashier has done a bunk with the day's takings.
[ترجمه ترگمان]صندوق دار با چراغ گازی یک تخت انجام داده
[ترجمه گوگل]صندوق تأسیس یک تخت خواب با تسهیلات روزانه انجام داده است

7. He left his bunk and went up on deck again.
[ترجمه ترگمان]تخت را ترک کرد و دوباره به عرشه رفت
[ترجمه گوگل]او خانه اش را ترک کرد و دوباره در عرشه رفت

8. Can I sleep in the top bunk?
[ترجمه ترگمان]میتونم تو تخت بالایی بخوابم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانم در حیاط خلوتم بخوابم؟

9. We might as well bunk down in this hotel.
[ترجمه ترگمان]ما باید تو این هتل جا به جا کنیم
[ترجمه گوگل]ما نیز ممکن است در این هتل دو نفره بمانیم

10. Most economists think his theories are sheer bunk.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از اقتصاددانان فکر می کنند که نظریه های او تخت محض هستند
[ترجمه گوگل]اکثر اقتصاددانان فکر می کنند که نظریه های او حجاب محض است

11. You can bunk down on the sofa for tonight.
[ترجمه ترگمان]امشب می تونی روی کاناپه بخوابی
[ترجمه گوگل]شما امشب می توانید روی مبل بخوابید

12. John and I used to bunk off school.
[ترجمه ترگمان]من و \"جان\" تو مدرسه خوابیده بودیم
[ترجمه گوگل]جان و من از مدرسه جدا شدند

13. What a load of bunk!
[ترجمه ترگمان]چه باری است!
[ترجمه گوگل]چه چیزی از دستشویی!

14. They'd done a bunk without paying the rent.
[ترجمه ترگمان]آن ها بدون پرداخت اجاره یک تخت انجام داده بودند
[ترجمه گوگل]آنها بدون پرداخت اجاره یک آپارتمان را انجام دادند

He bunked at a neighbor's house for a couple of nights.

دو شب در خانه‌ی یکی از همسایگان خوابید.


اصطلاحات

do a bunk

(انگلیسی - عامیانه) بدون اطلاع قبلی رفتن، جیم شدن، جا خالی کردن


پیشنهاد کاربران

bunk off یعنی یه خط در میون رفتن ( یا اصلن نرفتن واسه یه مدت ) سرِ کار یا مدرسه.

با کسی در یک اتاق خوابیدن

feed bunk یعنی آخور

مزخرف - چرت و پرت

We were literally thrown out of our bunks
ما عملا به بیرون از تختخواب/جای خواب افتاده بودیم/انداخته شدیم

bunk school
پیچوندن مدرسه

Bunk off =skive
Do a bunk
Bunk school
جیم زدن


کلمات دیگر: