کلمه جو
صفحه اصلی

era


معنی : عصر، دوره، عهد، دوران، تاریخ، عصرتاریخی، اغاز تاریخ
معانی دیگر : (روش نشان دادن زمان با آغاز از زمانی معین) تقویم، گاه شماری، نقطه ی عطف، نقطه ی بازگشت (تاریخ یا رویدادی که آغاز دوره یا فصل مهمی از چیزی را مشخص می کند)، مبدا تاریخ، زمانه، روزگار، (هر یک از پنج دوران اصلی که اعصار زمین شناسی را به آن تقسیم می کنند) دوران (در برابر: دور epoch و دوره period)، تاری، اغاز تاری

انگلیسی به فارسی

عصر، دوران، دوره، عهد، تاریخ، اغاز تاریخ، عصرتاریخی


مبدأ، تاریخ، آغاز تاریخ، عصر، دوره، عهد، عصرتاریخی، (زیست‌شناسی) دوران


انگلیسی به انگلیسی

اختصار ( abbreviation )
• : تعریف: abbreviation of "Equal Rights Amendment," a proposed amendment to the U.S. Constitution that would prohibit the infringement of rights because of gender.

• proposal for an amendment to the u.s. constitution that would make gender discrimination unconstitutional (as opposed to merely illegal as it is today)
(baseball) statistic that details the average number of runs scored against a pitcher per nine innings
period of time generally marked by a distinctive event or characteristic
an era is a period of time that is considered as a single unit because it has a particular feature.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] دوران
[زمین شناسی] دوران (واحد زمان زمین شناختی) از تقسیمات اصلی زمان زمین شناسی است, دوران ها به برهه های کوچکتری موسوم به دوره تقسیم می شوند.

مترادف و متضاد

عصر (اسم)
afternoon, age, era, evening, time, period, epoch

دوره (اسم)
space, course, age, era, period, term, cycle, set, periodicity, periphery, stretch, spell, circuit, stadium, epoch, felly

عهد (اسم)
swear, agreement, covenant, treaty, pact, promise, word, oath, vow, age, era, time, epoch

دوران (اسم)
era, circulation, revolution, race, season, rotation, vertigo

تاریخ (اسم)
era, history, date

عصرتاریخی (اسم)
era, epoch

اغاز تاریخ (اسم)
era

time period in history


Synonyms: aeon, age, cycle, date, day, days, eon, epoch, generation, stage, term, time


جملات نمونه

a new era in the composition of bilingual dictionaries

دورانی نوین در نگارش فرهنگ‌های دوزبانه


the Paleozoic era

دوران کهن


1. an era of progress
عصر ترقی

2. a new era in the composition of bilingual dictionaries
دورانی نوین در نگارش فرهنگ های دو زبانه

3. during the era of the silents
در دوران فیلم های صامت

4. the christian era
گاه شماری مسیحی (مبنا قرار دادن میلاد مسیح)

5. the feudal era
دوران ملوک الطوایفی (زمین سالاری)

6. the paleozoic era
دوران کهن

7. the roman era was computed from the date when rome was supposedly founded
تقویم رومی از زمان فرضی بنیادگذاری روم آغاز می شد.

8. the victorian era
دوره ی ویکتوریا

9. a hundred years before the christian era
صد سال پیش از میلاد مسیح (پیش از تاریخ مسیحی)

10. an opportunity to usher in an new era of peace in europe
فرصتی برای به وجود آوردن دوران جدید صلح در اروپا

11. she costarred with some of the most famous actors of that era
او با برخی از معروفترین هنرپیشگان آن زمان هم بازیگری کرد.

12. a geological period is longer than an epoch and shorter than an era
دوره ی زمین شناسی از دور طولانی تر و از دوران کوتاه تر است.

13. The president's speech heralds a new era in foreign policy.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی رئیس جمهور نوید بخش جدیدی از سیاست خارجی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]سخنرانی رییس جمهور یک دوره جدید در سیاست خارجی را مطرح می کند

14. The moon landing inaugurated a new era in space exploration.
[ترجمه ترگمان]فرود ماه یک دوره جدید در اکتشافات فضایی را آغاز کرد
[ترجمه گوگل]فرود ماه، عصر جدیدی را در اکتشاف فضا افتتاح کرد

15. It's the end of an era.
[ترجمه ترگمان]این پایان یک دوره است
[ترجمه گوگل]پایان دوره است

16. We are in a new era of information.
[ترجمه ترگمان]ما در عصر جدیدی از اطلاعات هستیم
[ترجمه گوگل]ما در عصر جدیدی از اطلاعات هستیم

17. She envisages an era of great scientific discoveries.
[ترجمه ترگمان]او یک دوره از کشفیات علمی بزرگ را در نظر دارد
[ترجمه گوگل]او دوره ای از اکتشافات بزرگ علمی را پیش بینی می کند

18. The Christian era starts with the birth of Christ.
[ترجمه ترگمان]عصر مسیحیان با تولد مسیح آغاز می شود
[ترجمه گوگل]دوران مسیحی با تولد مسیح آغاز می شود

19. How many a man has dated a new era in his life from the reading of a book!
[ترجمه ترگمان]چند نفر تاریخ جدید را در زندگی خود از کتاب خواندن کتابی قرار داده اند!
[ترجمه گوگل]چند نفر از یک دوره جدید در زندگی خود از خواندن یک کتاب به یاد آورده اند!

20. Concorde inaugurateda new era in aeroplane travel.
[ترجمه ترگمان]هواپیماهای کنکورد در حال سفر به عصر جدید هستند
[ترجمه گوگل]کنکورد در عصر جدید در سفر هواپیما افتتاح شد

21. It was a new era in the history of our country.
[ترجمه ترگمان]این یک دوره جدید در تاریخ کشورمان بود
[ترجمه گوگل]این یک دوره جدید در تاریخ کشور ما بود

the Christian era

گاه‌شماری مسیحی (مبنا قرار دادن میلاد مسیح)


The Roman era was computed from the date when Rome was supposedly founded.

تقویم رومی از زمان فرضی بنیادگذاری روم آغاز می‌شد.


a hundred years before the Christian era

صد سال پیش از میلاد مسیح (پیش از تاریخ مسیحی)


an era of progress

عصر ترقی


the Victorian era

دوره‌ی ویکتوریا


پیشنهاد کاربران

زمانه: فاصله طولانی و بلند زمانی از تاریخ

نمونه:
زمانه مسیحیت از زادمان حضرت عیسی آغاز شد.
با سقوط کمونیسم ( هَمدارگرایی ) زمانه ی نوینی آمد.
ما در زمانه ی اطلاعات زندگی میکنیم.
بد زمانه ی شده است.

افسونگر

SYN
age
عصر, دوره

دوره و زمونه
بازه زمانی

age

مقطعی خاص اززمان مثل: ، دوران، عصر، عهد، تاریخ ( مثل تاریخ یک روز_یا تاریخ بمعنی قسمتی ازگذشته ) آغاز یامبداء تاریخ

یک دوره یابرهه زمانی که با اتفاق یاویژگی خاصی متمایزشده، مثل عصر تکنولوژی یا دورانی که ازیک اتفاق خاص محاسبه میشود، مثلا تاریخ میلادی که میلاد عیسی محاسبه میشود

به زبان آبانیایی هم یعنی باد .

era ( زمین‏شناسی )
واژه مصوب: دوران 2
تعریف: واحد زمان زمین شناختی که از اَبَردوران کوچک تر است


کلمات دیگر: