کلمه جو
صفحه اصلی

epithet


معنی : صفت، لقب، کنیه، اصطلاح
معانی دیگر : (صفت یا لقب یا عبارتی که برای وصف شخص یا چیزی به کار می رود و معمولا تداعی منفی دارد) صفت، پاچنام، واژه یا عبارت وصفی (مثلا در مثال های زیر:، برچسب، انگ، عنوان

انگلیسی به فارسی

صفت، لقب، عنوان، کنیه، اصطلاح


اپیدرم، لقب، صفت، کنیه، اصطلاح


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: epithetic (adj.), epithetical (adj.)
(1) تعریف: a word or phrase attached to, or used in place of, a given name.
مشابه: label

- Czar Ivan IV of Russia became increasingly tyrannical and deserved his epithet "the Terrible."
[ترجمه ترگمان] تزار ایوان چهارم از روسیه به شدت مستبد و سزاوار لقب \"وحشتناک\" بود
[ترجمه گوگل] Czar Ivan IV از روسیه به طور فزاینده ای بی رحمانه تبدیل شد و سزاوار بخشش 'وحشتناک' بود

(2) تعریف: a word or phrase used to characterize someone or something contemptuously.

• name, nickname, title, designation
an epithet is an adjective or a short descriptive phrase; a formal word.

دیکشنری تخصصی

[زمین شناسی] صفت، لقب، واژه یا عبارت وصفی اصطلاحی که در فهرست نام های گیاه شناسی برای معین کردن یک کلمه منفرد که نام یک گونه است و به دنبال نام کلی به عنوان بخشی از یک دو اسمه، نوشته می شود.

مترادف و متضاد

صفت (اسم)
qualification, accident, attribute, adjective, quality, epithet, determinative, schema

لقب (اسم)
addition, epithet, title, label, appellation, surname, agnomen, sobriquet, byname, cognomen, soubriquet

کنیه (اسم)
epithet, title, surname, agnomen, nickname, sobriquet, nicknack, knick-knack, cognomen, nom de plume, soubriquet

اصطلاح (اسم)
idiom, epithet, term, phrase

nickname


Synonyms: appellation, description, designation, name, sobriquet, tag, title


جملات نمونه

1. the epithet "egghead" is sometimes used for an "intellectual"
واژه ی ((سر تخم مرغی)) صفتی است که گاهی به جای ((متفکر)) به کار می رود.

2. The opera-singer's 104-kilo frame has earned him the epithet of 'Man Mountain' in the press.
[ترجمه ترگمان]کادر ۱۰۴ کیلو خواننده اپرا به او لقب کوه مرد را در مطبوعات داده است
[ترجمه گوگل]جعبه 104 کیلوگرایی اپرا که خواننده اپرا است، او را در قسمت مطبوعات قرار داده است

3. He hardly deserves the epithet 'fascist'.
[ترجمه ترگمان]اون به سختی لیاقت یه لقب فاشیست رو داره
[ترجمه گوگل]او به سختی شایسته فاشیست اپیتئیت است

4. Gross would be another epithet for it.
[ترجمه ترگمان]نفرت انگیز برای آن یک لقب دیگر خواهد بود
[ترجمه گوگل]ناپایداری یک اپیزود دیگر برای آن است

5. Unessential is actually an unfair epithet when applied to sticky buns.
[ترجمه ترگمان]در واقع در هنگام استفاده از نان های چسبنده به عنوان یک صفت ناعادلانه تلقی می شود
[ترجمه گوگل]در صورت عدم استفاده از نان چسبنده، غیرعادی است

6. In Sicily Bona Dea was probably an epithet for Demeter.
[ترجمه ترگمان]در سیسیل، Dea برای Demeter لقب \"لقب\" به حساب می آمد
[ترجمه گوگل]در سیسیل، بونا دای احتمالا یک مقدمه برای Demeter بود

7. The former epithet is apt, the latter less so.
[ترجمه ترگمان]این لقب سابق به هر جهت کم تر است
[ترجمه گوگل]Epithet سابق مناسب است، دوم کمتر است

8. Much falsified criticism, together with the slandering epithet like "anti-partyism", "Rightism" did her severe detriment.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از انتقادات تحریف شده، همراه با slandering به عنوان \"ضد -\"، به ضرر شدید او عمل کردند
[ترجمه گوگل]نقد بسیار جعلی و همراه با مبانی دروغگوانه مانند 'ضد پارتیگاری'، 'حق رأی' شدید او شدید شد

9. Transferred epithet, a super - conventional collocation, is composed of a transferred epithet and its new modified object.
[ترجمه ترگمان]این توصیف، یک همنشینی بسیار معمولی، از یک لقب انتقالی و شی تغییر یافته جدید آن تشکیل شده است
[ترجمه گوگل]اپیتوم انتقال یافته، یک مکعب فوق العاده متعارف، از epithet انتقال داده شده و شی جدید اصلاح شده آن است

10. Since Transferred Epithet to the unique - aesthetic features, Making it in modern society have been widely applied.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که Transferred به ویژگی های منحصر به فرد زیبایی شناختی منتقل می شود، استفاده از آن در جامعه مدرن به طور گسترده اعمال شده است
[ترجمه گوگل]از آنجاییکه انتقال پیام به ویژگی های منحصر به فرد - زیبایی شناختی، ساخت آن در جامعه مدرن به طور گسترده ای مورد استفاده قرار گرفته است

11. The specific epithet variously did or did not repeat a key word from the phrase - name.
[ترجمه ترگمان]این صفت خاص هر یک از آن ها را بر زبان می آورد و یا کلمات کلیدی را از جمله آن تکرار نمی کرد
[ترجمه گوگل]اپیزودهای خاص به طور متناوب یا یک کلمه کلیدی از کلمه - نام را تکرار کرد

12. From the deep structure of transferred epithet, its internal language meaning can be tenable.
[ترجمه ترگمان]از ساختار عمیق صفت منتقل شده، به معنای زبان داخلی آن می تواند منطقی به نظر برسد
[ترجمه گوگل]از ساختار عمیق اپیزودهای منتخب، معنای زبان داخلی آن میتواند قابل اعتماد باشد

13. Indeed, some observers fear that anti - science epithet is in danger of becoming meaningless.
[ترجمه ترگمان]در واقع، برخی ناظران می ترسند که epithet ضد علمی در خطر تبدیل شدن به بی معنی باشد
[ترجمه گوگل]در واقع، برخی از ناظران می ترسند که پیام های ضد علم در معرض خطر بی معنی باشند

14. An epithet that sums up my feelings.
[ترجمه ترگمان]یک نوع صفت که به احساسات من توجه می کند
[ترجمه گوگل]پیامی که احساسات من را جمع می کند

15. Transferred epithet is a very figure of speech of great importance in language use.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک توصیف بسیار مهم از اهمیت بسیار در استفاده از زبان نیز شناخته می شود
[ترجمه گوگل]Epithet انتقال یک علامت بسیار مهم از سخنرانی در استفاده از زبان است

The epithet "egghead" is sometimes used for an "intellectual".

واژه‌ی «سرتخم‌مرغی» صفتی است که گاهی به‌جای «متفکر» به‌کار می‌رود.


Anushirvan the Just

انوشیروان عادل


Ardeshir the Long-handed

اردشیر درازدست)


پیشنهاد کاربران

اسم توصیفی، صقت


کلمات دیگر: