1. her enthusiasm made everyone else interested
شور و شوق او دیگران را جملگی به شوق آورد.
2. her enthusiasm ran away with her
اشتیاق او لجام گسیخته شد.
3. her enthusiasm trickled away
اشتیاق او به تدریج کم شد.
4. his enthusiasm breathed new life into our office
حرارت و اشتیاق او جان تازه ای به اداره ی ما داد.
5. his enthusiasm for this job is in inverse proportion to his salary!
اشتیاق او به این شغل با حقوقی که می گیرد رابطه ی معکوس دارد!
6. synthetic enthusiasm
اشتیاق وانمودین
7. their enthusiasm compensated for the paucity of their numbers
اشتیاق آنان کمی تعداد آنها را جبران می کرد.
8. show enthusiasm for something
شورنمایی کردن برای چیزی،ذوق و شوق نشان دادن برای چیزی،اشتیاق نشان دادن
9. the wild enthusiasm of those sports fans
اشتیاق افراط آمیز آن طرفداران ورزش
10. she exuded much enthusiasm
او اشتیاق زیادی از خود نشان داد.
11. to whip up enthusiasm
سر اشتیاق آوردن
12. his criticism deadened our enthusiasm
انتقاد او شوق ما را از بین برد.
13. his reluctance dampened our enthusiasm
بی میلی او شوق و ذوق ما را کم کرد.
14. music is iraj's greatest enthusiasm
موسیقی بزرگترین مایه ی شوق ایرج است.
15. nothing could damp his enthusiasm
هیچ چیز نمی توانست شوق و ذوق او را فرو نشاند.
16. she was bubbling with enthusiasm
از شدت اشتیاق به جوش و خروش افتاده بود.
17. the play aroused his enthusiasm
نمایش او را سرشوق آورد.
18. after a few weeks, his enthusiasm for swimming in the ocean faded away
پس از چند هفته،اشتیاق او به شنا در اقیانوس ازبین رفت.
19. i was struck by their enthusiasm
اشتیاق آنها مرا تحت تاثیر قرار داد.
20. she started work with renewed enthusiasm
با اشتیاق مجدد شروع به کار کرد.
21. they supported the party's candidate with enthusiasm
آنان با اشتیاق از نامزد حزب حمایت کردند.
22. that event put a dent in our enthusiasm
آن رویداد از شوق و ذوق ما کاست.
23. this writer's racy humor arouses the reader's enthusiasm
شوخ طبعی زیاد این نویسنده خواننده را به ذوق می آورد.
24. his cold and disinterested way of teaching dampened the students' enthusiasm
روش تدریس سرد و بی تفاوت او شوق شاگردان را از بین می برد.
25. The actors inspired the kids with their enthusiasm.
[ترجمه ترگمان]بازیگران با شور و شوق به بچه ها الهام می بخشیدند
[ترجمه گوگل]بازیگران با شور و شوق خود بچه ها را الهام می دادند
26. Try to inject a bit of enthusiasm into your performance.
[ترجمه ترگمان]سعی کنید کمی شور و شوق به عملکرد خود تزریق کنید
[ترجمه گوگل]سعی کنید کمی شور و شوق را به عملکرد خود تزریق کنید
27. In an excess of enthusiasm I agreed to work late.
[ترجمه ترگمان]با شور و شوق، موافقت کردم که دیر کار کنم
[ترجمه گوگل]با بیش از حد شور و شوق، من موافقت کردم که دیر کار کنم
28. My enthusiasm for the project was waning.
[ترجمه ترگمان]اشتیاق من برای این پروژه رو به کاهش بود
[ترجمه گوگل]شور و شوق من برای این پروژه کاهش یافت
29. We commended them for their enthusiasm.
[ترجمه ترگمان]ما آن ها را به خاطر شور و enthusiasm ستایش می کردیم
[ترجمه گوگل]ما آنها را برای شور و شوق خود ستایش کردیم
30. nothing great was ever achieved without enthusiasm.
[ترجمه ترگمان]هیچ چیز بزرگ بدون شور و شوق به دست نیاورده بود
[ترجمه گوگل]هیچ چیز بزرگی هرگز بدون شور و اشتیاق بدست نیامده است