1. The limitation of design is due to the finitude of thinking. It embodies in two aspects in designing: the limitation of the logical thinking and Ihe thinking in images.
[ترجمه ترگمان]محدودیت طراحی به علت the تفکر است آن شامل دو جنبه در طراحی است: محدودیت تفکر منطقی و تفکر ژرف در تصاویر
[ترجمه گوگل]محدودیت طراحی به دلیل محدودیت تفکر است این در طراحی دو جنبه مؤثر است: محدود کردن تفکر منطقی و تفکر در تصاویر
2. WE DENY that the finitude or fallenness of these writers, by necessity or otherwise, introduced distortion or falsehood into God's Word.
[ترجمه ترگمان]ما انکار می کنیم که finitude یا fallenness این نویسندگان، با ضرورت یا در غیر این صورت تحریف یا دروغ به کلام خداوند را معرفی می کنند
[ترجمه گوگل]ما می دانیم که محدودیت یا افتادن این نویسندگان، با ضرورت و یا در غیر این صورت، اعوجاج یا دروغ را به کلام خدا معرفی می کنند
3. The finitude of things will then lie in the want of correspondence between their immediate being, and what they essentially are.
[ترجمه ترگمان]پس از آن همه چیز به خاطر مکاتبه بین آن ها و آنچه اساسا وجود دارد دروغ خواهد گفت
[ترجمه گوگل]سپس فینفسه چیزها را به دنبال مکاتبات بین موجودیت فوری خود می اندازد و آنچه اساسا آنهاست
4. The recognition of failure and finitude leads us to dislike ourselves and doubt the God who called us to ministry.
[ترجمه ترگمان]به رسمیت شناختن شکست و finitude باعث می شود که ما از خودمان متنفر باشیم و در مورد خدایی که ما را به وزارت دعوت کرده است، شک کنیم
[ترجمه گوگل]به رسمیت شناختن شکست و محدودیت ما باعث می شود که ما خودمان را دوست نداشته باشیم و خدا را شکر کنیم که ما را به وزارتخانه دعوت کرد
5. Finally, it discussed the significance of finitude idea in the analysis of practical problems.
[ترجمه ترگمان]در نهایت، در مورد اهمیت ایده finitude در تحلیل مسایل عملی بحث شد
[ترجمه گوگل]در نهایت، آن را در مورد اهمیت اندیشه افسردگی در تجزیه و تحلیل مسائل عملی بحث کرد
6. The finitude of constitution amendment has three logical attributes: legitimate, idiographic, feasible.
[ترجمه ترگمان]اصلاح قانون اساسی سه ویژگی منطقی دارد: قانونی، idiographic، شدنی
[ترجمه گوگل]محدودیت اصلاح قانون اساسی سه ویژگی منطقی دارد: قانونی، اصطلاحی، امکان پذیر است
7. The paper is about human finitude.
[ترجمه ترگمان]این مقاله در مورد finitude انسان است
[ترجمه گوگل]این مقاله درباره محدودیت انسان است
8. God is the source of all being, and finitude participates in his being, but only with limitations.
[ترجمه ترگمان]خداوند منبع همه هستی، و finitude هم در وجودش شرکت می کند، اما فقط با محدودیت هایی مواجه است
[ترجمه گوگل]خداوند منبع تمام هستی است و محدودیت در وجود او شرکت می کند، اما تنها محدودیت دارد
9. On the aspect of positivism analysis, the finitude of constitution amendment can be divided into procedure finitude and entitative finitude.
[ترجمه ترگمان]در جنبه تجزیه و تحلیل اثباتی، متمم قانون اساسی می تواند به روش finitude و entitative finitude تقسیم شود
[ترجمه گوگل]در بعد تحلیل تجزیه و تحلیل مثبت گرا، محدودیت اصلاح قانون اساسی می تواند به محدودیت و محدودیت قانونی تقسیم شود
10. The living live in finitude.
[ترجمه ترگمان]زندگان در finitude زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]زندگی در محدودیت زندگی است
11. If we stick to causality as such, we have it not in its truth. Such a causality is merely finite, and its finitude lies in retaining the distinction between cause and effect unassimilated.
[ترجمه ترگمان]اگر به علیت چنین ادامه دهیم، در حقیقت آن را نداریم چنین علیت صرفا محدود است، و finitude آن در حفظ تمایز بین علت و معلول نهفته است
[ترجمه گوگل]اگر ما به عنوان علیت به آن پایبندیم، ما آن را در حقیقت خود نداریم چنین علیت صرفا محدود است و محدودیت آن در حفظ تمایز بین علت و معلول نیست
12. Just as the narrator of his novel Ignorance regards Odysseus's return to Ithaca as accepting 'the finitude of life,' Kundera cannot turn back and continues his odyssey.
[ترجمه ترگمان]همان طور که راوی داستان او به return بازگشت و به Ithaca بازگشت، finitude زندگی را می پذیرد، Kundera نمی تواند برگردد و odyssey را ادامه دهد
[ترجمه گوگل]همانطور که راوی داستان نادری خود را در نظر می گیرد بازگشت ادیسه به ایتکا به عنوان پذیرش 'محدودیت زندگی'، کاندرا نمی تواند به عقب برگردد و او را ادامه دهد
13. This process still involves the interaction between the "Dasein" and the "Other" as well as the common fate which reveals the finitude of human individual.
[ترجمه ترگمان]این فرآیند هنوز هم شامل برهم کنش میان \"Dasein\" و \"دیگر\" و نیز سرنوشت مشترک است که هویت فرد انسان را آشکار می سازد
[ترجمه گوگل]این فرایند هنوز هم شامل تعامل بین 'Dasein' و 'دیگر' و همچنین سرنوشت مشترک است که نشان می دهد محدودیت فرد انسان است
14. And then it pointed out the great significance of finitude idea in the ontology, methodology and values.
[ترجمه ترگمان]و سپس به اهمیت زیادی از ایده finitude در هستی شناسی، روش شناسی و ارزش ها اشاره کرد
[ترجمه گوگل]و سپس آن را اهمیت زیادی از ایده محدودیت در هستی شناسی، روش شناسی و ارزش ها اشاره کرد
15. Let us be grateful that the elixir continues to elude us — and toast instead our finitude.
[ترجمه ترگمان]باید سپاسگزار باشیم که اکسیر حیات همچنان از ما دور می شود - و به جای finitude نان برشته می شود
[ترجمه گوگل]بگذارید سپاسگزار باشیم که الیکسیر همچنان از ما رنج می برد - و به جای اینکه محدودیت ما را به ما بدهد