کلمه جو
صفحه اصلی

flaccidity


معنی : سستی، شلی، اویختگی
معانی دیگر : سستی، شلی، اویختگی

انگلیسی به فارسی

سستی، شلی، آویختگی


لاغر شدن، شلی، سستی، اویختگی


انگلیسی به انگلیسی

• limpness, flabbiness, softness

مترادف و متضاد

سستی (اسم)
abulia, weakness, laxity, indolence, frailty, asthenia, acedia, lassitude, laxation, relaxation, debility, impuissance, atony, inactivity, droop, feeble-mindedness, flaccidity, phlegm, sloth, limpness, slothfulness

شلی (اسم)
laxity, slack, flaccidity, limping, slackness, lameness

اویختگی (اسم)
pendency, flaccidity, lobation

جملات نمونه

1. Flaccidity - syndrome ( FS ) is a commonly - seen dis - ease in clinical practice, especially that of acupuncture - moxibustion department.
[ترجمه ترگمان]flaccidity - سندرم flaccidity (FS)معمولا در تمرین های بالینی به ویژه بخش طب سوزنی شکل می گیرد
[ترجمه گوگل]Flaccidity - سندرم (FS) یک بیماری معمولی است که در عمل بالینی، به ویژه در بخش طب سوزنی - moxibustion دیده می شود

2. Westerners believe that flaccidity is sheepish.
[ترجمه ترگمان]غربی ها معتقدند که flaccidity خجالتی است
[ترجمه گوگل]غربی ها معتقدند که ناپایداری، شنیده است

3. Chinese believe that flaccidity is tolerance.
[ترجمه ترگمان]چینی ها بر این باورند که flaccidity تحمل است
[ترجمه گوگل]چینی ها معتقدند که ناپایداری تحمل است

4. He had a left hemiplegia, and was flaccid at first, although the flaccidity soon started changing to spasticity.
[ترجمه ترگمان]او یکی از hemiplegia چپش را داشت و در ابتدا شل وول به نظر می رسید، هرچند که طولی نکشید که تغییر شکل داد
[ترجمه گوگل]او یک همیپلژی سمت چپ داشت و در ابتدا کمچرب بود، هرچند کمبود آن به زودی شروع به تغییر اسپاسم شد

5. In the hot tub, she always said to herself, that she had been using all her flaccidity to fight against Thomas in her whole life.
[ترجمه ترگمان]همیشه به خودش می گفت که در آن وان داغ به خودش می گفت که تمام عمر خود را برای مبارزه با توماس در تمام طول عمر به کار برده است
[ترجمه گوگل]در حمام داغ، او همیشه به خودش گفت که از تمام فریبش برای مبارزه با توماس در تمام عمر استفاده کرده است

6. Unless they are taken in doses high enough to cause flaccidity, anti-spasticity drugs usually do not prevent spasms.
[ترجمه ترگمان]مواد ضد spasticity معمولا از spasms جلوگیری نمی کنند مگر اینکه به مقدار کافی به مقدار کافی بالا برده شوند
[ترجمه گوگل]داروهای ضد اسپاسم معمولا از اسپاسم جلوگیری نمی کنند، در صورتی که در دوزهای به اندازه کافی مصرف می شوند تا باعث ناپایداری شوند

7. Obama has been more cautious about how he deploys the military, but his caution has prompted his would-be Republican challengers to denounce him for flaccidity in standing up for American values.
[ترجمه ترگمان]اوباما در مورد این که چگونه ارتش را مستقر می کند محتاط تر عمل کرده است، اما این احتیاط او را وادار کرده است که رقبای جمهوری خواه خود را برای محکوم کردن وی برای ایستادگی در برابر ارزش های آمریکایی محکوم کند
[ترجمه گوگل]اوباما در مورد چگونگی استفاده از ارتش بسیار احتیاط کرده است، اما احتیاط او موجب شده است که متقاعد کننده های جمهوری خواه او، او را به خاطر عدم رعب و وحشت در مقابله با ارزش های آمریکایی محکوم کند

8. The major pathogenesis of osteoporosis is "deficiency of kidney essence, reduction of marrow and flaccidity of bones".
[ترجمه ترگمان]بیماری عمده بیماری پوکی استخوان، \"کمبود عصاره کلیه، کاهش مغز و استخوان استخوان ها\" است
[ترجمه گوگل]پاتوژنز عمده پوکی استخوان، کمبود ذات کلیه، کاهش مغز و کمبود استخوان است

9. By consulting the previous literature, the origin and development of lung flaccidity and lung distention in"Synopsis of Prescription of Golden Chamber"were investigated.
[ترجمه ترگمان]با مشاوره با متون قبلی، منشا و توسعه of ریه و distention ریه در \"خلاصه تجویز اتاق طلایی\" مورد بررسی قرار گرفتند
[ترجمه گوگل]با در نظر گرفتن ادبیات قبلی، منشاء و توسعه ناپایداری ریه و ریه در 'Synopsis از نسخه اتاق طلایی' مورد بررسی قرار گرفت

10. This condition is affecting your Spleen, causing your muscle atrophy and flaccidity .
[ترجمه ترگمان]این وضعیت به مادربزرگ شما تاثیر می گذارد و باعث ضعیف شدن عضلات شما می شود
[ترجمه گوگل]این بیماری بر روی Spleen شما تاثیر می گذارد، باعث آتروفی عضلانی و کم کاری شما می شود

11. Anger, as well as sorriness, is a kind of flaccidity .
[ترجمه ترگمان]خشم، همچنین as، نوعی of است
[ترجمه گوگل]خشم، و همچنین ترس و وحشت، نوعی تلخی است

12. There were not the records of myasthenia gravis in TCM documents. According to its primary symptom, myasthenia gravis is belonged to scope of flaccidity syndrome usually.
[ترجمه ترگمان]اسناد of gravis در اسناد و TCM وجود نداشت طبق علائم اولیه آن، myasthenia gravis معمولا به دامنه سندرم flaccidity تعلق دارد
[ترجمه گوگل]پرونده ماستنیا گراویس در اسناد TCM وجود نداشت با توجه به علائم اولیه آن، میاستنی گراوی معمولا به دامنه سندرم فلچری بستگی دارد

13. Scope of application: pui Bushen million Huoxue Tongluo, strong gluten Zhuanggu, Shengji Flaccidity vibration, longevity.
[ترجمه ترگمان]محدوده کاربرد: pui Bushen میلیون Huoxue Tongluo، Zhuanggu قوی گلوتن، ارتعاش flaccidity flaccidity، طول عمر
[ترجمه گوگل]محدوده کاربرد: pui Bushen میلیون Huoxue Tongluo، گلوتن قوی Zhuanggu، Shengji ارتعاش Flaccidity، طول عمر

14. While anti-spasticity drugs reduce spasticity, they also weaken muscles and may cause flaccidity and muscle atrophy.
[ترجمه ترگمان]در حالی که داروهای ضد spasticity spasticity را کاهش می دهند، آن ها نیز ماهیچه ها را ضعیف می کنند و ممکن است موجب ضعف عضلانی و انقباض عضلانی شوند
[ترجمه گوگل]در حالی که داروهای ضد اسپاسم، اسپاستیسیت را کاهش می دهند، همچنین عضلات را تضعیف می کنند و ممکن است آتروفی عضلانی ایجاد کنند


کلمات دیگر: