معنی : ناراحتی، اذیت، نا سازگاری، ناجوری، اسیب، زحمت، اسباب زحمت، مزاحمت، درد سر، نا مناسبی
معانی دیگر : معذب بودن، تصدیع، ناراحت کردن، دردسر دادن، مزاحم شدن، هر چیز ناراحت کننده، اسباب زحمت (inconveniency هم می گویند)
inconvenience
معنی : ناراحتی، اذیت، نا سازگاری، ناجوری، اسیب، زحمت، اسباب زحمت، مزاحمت، درد سر، نا مناسبی
معانی دیگر : معذب بودن، تصدیع، ناراحت کردن، دردسر دادن، مزاحم شدن، هر چیز ناراحت کننده، اسباب زحمت (inconveniency هم می گویند)
انگلیسی به فارسی
زحمت، ناراحتی، دردسر، ناسازگاری، ناجوری، نامناسبی، اسیب، اذیت، اسباب زحمت
ناراحتی، زحمت، مزاحمت، اسباب زحمت، اذیت، درد سر، اسیب، ناجوری، نا سازگاری، نا مناسبی
انگلیسی به انگلیسی
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the condition or quality of being awkward or troublesome.
• متضاد: convenience
• متضاد: convenience
• (2) تعریف: a thing or situation that causes difficulty.
• متضاد: convenience
• متضاد: convenience
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: inconveniences, inconveniencing, inconvenienced
حالات: inconveniences, inconveniencing, inconvenienced
• : تعریف: to cause trouble or extra effort for.
• مشابه: trouble
• مشابه: trouble
• bother, disturbance, discomfort, nuisance
cause discomfort, trouble, put out, disturb
if something causes inconvenience, it causes problems or difficulties.
if you inconvenience someone, you cause problems or difficulties for them.
cause discomfort, trouble, put out, disturb
if something causes inconvenience, it causes problems or difficulties.
if you inconvenience someone, you cause problems or difficulties for them.
مترادف و متضاد
ناراحتی (اسم)
ailment, irritation, discomfort, turmoil, worriment, inconvenience, disturbance, discomfiture, disquietude, inquietude, discommodity, incommodity, malaise
اذیت (اسم)
fret, annoyance, persecution, inconvenience, tease, harassment, harm, nuisance, mischief, hindrance
نا سازگاری (اسم)
antipathy, aversion, conflict, inconvenience, discord, contrariness, disagreement, incompatibility, repugnance, incongruity, inconsistency, incoherence, inconsistence, variance, incongruence, contrariety, insalubrity, intransigence
ناجوری (اسم)
dissonance, inconvenience, contrariness, inconsistency, incoherence, inconsistence, unlikelihood, discordance, disparity, heterogeny, incommodity, inconsonance, xenogenesis
اسیب (اسم)
hurt, damage, mar, inconvenience, harm, strain, lesion, injury, trauma, teen, tort
زحمت (اسم)
pain, work, labor, difficulty, trouble, discomfort, torment, tug, inconvenience, discomfiture, discommodity
اسباب زحمت (اسم)
inconvenience, discommodity, encumbrance
مزاحمت (اسم)
trouble, inconvenience, disturbance, molestation, hindering, troubling, obtrusion
درد سر (اسم)
inconvenience, headache
نا مناسبی (اسم)
irrelevance, infelicity, inconvenience, impolicy, inadequacy
bother, trouble
Synonyms: aggravation, annoyance, awkwardness, bothersomeness, cumbersomeness, difficulty, disadvantage, disruption, disturbance, drawback, exasperation, fuss, hindrance, nuisance, pain, stew, trial, troublesomeness, uneasiness, unfitness, unhandiness, unsuitableness, untimeliness, unwieldiness, upset, vexation
Antonyms: advantage, benefit, convenience, profit
Synonyms: aggravate, discombobulate, discommode, discompose, disoblige, disrupt, disturb, exasperate, give a hard time, give trouble, hang up, interfere, irk, make it tough, meddle, put in a spot, put on the spot, put to trouble, try, upset
Antonyms: aid, assist, be convenient, benefit, help
جملات نمونه
1. the inconvenience of not having regular electricity
دردسر نداشتن برق بطور منظم
2. having to wait for a taxi is an inconvenience
منتظر تاکسی شدن مایه ی عذاب است.
3. We apologize for any inconvenience caused during the repairs.
[ترجمه مسعود] ما بخاطر هرگونه دردسری که درطول تعمیرات باعث شدیم معذرت میخواهیم
[ترجمه 🌠MM93🌠] ما برای هرگونه مزاحمتی که در طول تعمیرات ایجاد کردیم، معذرت می خواهیم.
[ترجمه ترگمان]ما به خاطر هر دردسری که باعث تعمیرات شده عذرخواهی می کنیم[ترجمه گوگل]ما برای هر گونه ناراحتی ناشی از تعمیرات در طول روز عذرخواهی می کنیم
4. I don't want to put you to any inconvenience.
[ترجمه ترگمان]نمی خواهم ناراحتت کنم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم شما را به هر گونه ناراحتی قرار دهم
[ترجمه گوگل]من نمی خواهم شما را به هر گونه ناراحتی قرار دهم
5. We apologise for the delay and any inconvenience caused.
[ترجمه مسعود] مابخاطر تاخیر و هر زحمتی عذر میخواهیم
[ترجمه ترگمان]ما از تاخیر معذرت میخوایم که باعث تاخیر و دردسر شده[ترجمه گوگل]ما برای تاخیر و ناراحتی ناشی از آن عذرخواهی می کنیم
6. We apologize for any inconvenience caused by the late arrival of the train.
[ترجمه ترگمان]ما به خاطر هر زحمتی که از رسیدن قطار به اینجا آمدیم، عذرخواهی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما برای هر گونه ناراحتی ناشی از انتهای ورود قطار از ما عذرخواهی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما برای هر گونه ناراحتی ناشی از انتهای ورود قطار از ما عذرخواهی می کنیم
7. It often causes a lot of inconvenience when buses come late.
[ترجمه ترگمان]این کار اغلب باعث ناراحتی زیادی می شود که اتوبوس ها دیر می رسند
[ترجمه گوگل]وقتی اتوبوس ها دیر می شوند، اغلب باعث ناراحتی زیادی می شود
[ترجمه گوگل]وقتی اتوبوس ها دیر می شوند، اغلب باعث ناراحتی زیادی می شود
8. It's no inconvenience to drive you to the station.
[ترجمه ترگمان]هیچ زحمتی نیست که تو را به ایستگاه راهنمایی کنم
[ترجمه گوگل]این نشانه ای نیست که شما را به ایستگاه برساند
[ترجمه گوگل]این نشانه ای نیست که شما را به ایستگاه برساند
9. We had the inconvenience of being unable to use the kitchen for several weeks.
[ترجمه ترگمان]ما به زحمت توانستیم تا چند هفته دیگر از آشپزخانه استفاده کنیم
[ترجمه گوگل]ما ناراحتی نداشتیم که قادر به استفاده از آشپزخانه برای چند هفته نبودیم
[ترجمه گوگل]ما ناراحتی نداشتیم که قادر به استفاده از آشپزخانه برای چند هفته نبودیم
10. Having to change trains is a small inconvenience.
[ترجمه ترگمان]تغییر قطارها یک مشکل کوچک است
[ترجمه گوگل]نیاز به تغییر قطار یک ناراحتی کوچک است
[ترجمه گوگل]نیاز به تغییر قطار یک ناراحتی کوچک است
11. I chose a different route to avoid the inconvenience of going through the town centre.
[ترجمه ترگمان]من مسیر دیگری را انتخاب کردم تا از دردسر رفتن به مرکز شهر جلوگیری کنم
[ترجمه گوگل]من مسیر دیگری را انتخاب کردم تا از ناراحتی رفتن به مرکز شهر جلوگیری شود
[ترجمه گوگل]من مسیر دیگری را انتخاب کردم تا از ناراحتی رفتن به مرکز شهر جلوگیری شود
12. His early arrival was clearly an inconvenience to his host.
[ترجمه ترگمان]ورود او به هنگام ورود به خانه موجب ناراحتی میزبان شده بود
[ترجمه گوگل]ورود او به زودی به وضوح ناراحتی به میزبان او بود
[ترجمه گوگل]ورود او به زودی به وضوح ناراحتی به میزبان او بود
13. We apologize for the delay and regret any inconvenience it may have caused.
[ترجمه ترگمان]ما به خاطر تاخیر عذرخواهی می کنیم و از هر مشکلی که ممکنه ایجاد کنه پشیمون میشیم
[ترجمه گوگل]ما برای تأخیر و عذر خواهی برای هر گونه ناراحتی که ممکن است باعث شود، عذرخواهی می کنیم
[ترجمه گوگل]ما برای تأخیر و عذر خواهی برای هر گونه ناراحتی که ممکن است باعث شود، عذرخواهی می کنیم
14. She thinks that any inconvenience is a price worth paying for living in such a beautiful place.
[ترجمه ترگمان]او فکر می کند که هر دردسر برای زندگی در چنین جای قشنگی ارزش دارد
[ترجمه گوگل]او فکر می کند که هر گونه ناراحتی قیمت ای است که برای پرداختن به چنین مکان زیبایی پرداخت می شود
[ترجمه گوگل]او فکر می کند که هر گونه ناراحتی قیمت ای است که برای پرداختن به چنین مکان زیبایی پرداخت می شود
15. All that he did caused her much inconvenience.
[ترجمه ترگمان]تنها چیزی که موجب ناراحتی او شده بود
[ترجمه گوگل]همه چیز او باعث ناراحتی او شد
[ترجمه گوگل]همه چیز او باعث ناراحتی او شد
Having to wait for a taxi is an inconvenience.
منتظر تاکسی شدن مایه‌ی عذاب است.
the inconvenience of not having regular electricity
دردسر نداشتن برق به‌طور منظم
The unexpected arrival of four guests inconvenienced them.
ورود غیرمترقبه‌ی چهار مهمان آن‌ها را به زحمت انداخت.
پیشنهاد کاربران
دردسر
ناراحتی
اذیت
ناراحتی
اذیت
معذب
State of difficulty when things do not suit one
Verb:
باعث دردسر دیگران شدن
دیگران را دچار مشکل کردن
باعث دردسر دیگران شدن
دیگران را دچار مشکل کردن
صعوبت
اسباب زحمت
کلمات دیگر: